معتزله

از تاریخ‌نما
پرش به: ناوبری، جستجو

نویسنده: فاطمه دستیار

تعريف

اعتزال به معنای کناره‌گیری است. در فرهنگ اسلام، دو گروه به این نام خوانده شده‌اند. بنابر آنچه نوبختی آورده است، نام معتزله نخستین بار بر یک گروه سیاسی اطلاق شد. بر طبق این گزارش، پس از آنکه امام علی علیه‌السلام به خلافت رسید، عبدالله بن عمر، محمد بن مسلمه انصاری، اسامه بن زید و سعد بن ابی وقاص از امام کناره‌گیری کردند و از ستیز با او و نیز از همراهی و حمایت وی در جنگ‌ها خودداری کردند. این دسته را معتزله خواندند و دلیل این نامگذاری، کناره‌گیری آنان از امام و امت اسلامی بود[۱].
برخی معتزله سیاسی را کناره‌گیران از امام حسن علیه‌السلام و معاویه دانسته‌اند. گروه دیگری که به معتزله معروف شدند دسته‌ای از متکلمان به پیشوایی واصل بن عطا (۸۰ - ۱۳۱ هـ.ق) بودند. این گروه همان معتزله هستند[۲].

علت نام گذاری

درباره سبب نامیده شدن این گروه به معتزله سخن‌ها گفته‌اند. برخی معتقدند که این نام برخاسته از اعتزال و کناره‌گیری واصل بن عطا از مجلس درس حسن بصری است. برخی دیگر اعتزال واصل بن عطا از امت اسلام و مذاهب اسلامی زمان او را سبب این نامگذاری می‌دانند. در هر دو صورت، این نکته مسلم است که اعتزال واصل درباره ایمان و کفر مرتکب کبیره بوده است. البته وجوه دیگری نیز برای این نامگذاری بیان کرده‌اند[۳].

شکل‌گیری

شهرستانی کناره‌گیری واصل از درس حسن بصری را به این صورت نقل می‌کند:
شخصی در مجلس درس حسن بصری از او پرسید: «در روزگار ما جماعتی پیدا شده‌اند که مرتکب کبیره را کافر می‌دانند. این گروه "وعیدیه" (خوارج) نام دارند. جمع دیگر معتقدند که گناه به ایمان آسیبی نمی‌رساند. این گروه "مرجئه" هستند. عقیده تو در این باره چیست؟»
حسن در اندیشه فرو رفت، اما پیش از آنکه لب به سخن بگشاید، یکی از شاگردان گفت: «مرتکب کبیره نه مؤمن است و نه کافر، بلکه جایگاه او میان کفر و ایمان است (منزله بین المنزلتين).»
این مرد واصل بن عطا بود که اولین عقیده مکتب اعتزال را بیان می‌کرد. وی آن گاه به کنار یکی از ستون‌های مسجد رفت و به توضیح عقیده خویش پرداخت و در پی آن حسن بصری گفت: «واصل از ما کناره گرفت (اعتزال عنا واصل).»
از همان روز واصل و پیروانش به معتزله موسوم گشتند[۴].


از واصل بن عطا چهار نظریه نقل شده است:

  1. منزلة بين المنزلتين: میان ایمان و کفر مرتبه‌ای وجود دارد که به مرتکب کبیره اختصاص دارد.
  2. نفی صفات از خداوند متعال: واصل به این دلیل که لازمه اثبات صفات قدیم برای خداوند تعدد قدما و تعدد آلهه است، صفات الهی را انکار می‌کرد.
  3. اختیار انسان: از آنجا که خداوند حکیم و عادل است و شر و ظلم به او منسوب نمی‌شود، جایز نیست انسان‌ها را به گناه مجبور کند و سپس آنان را به مجازات رساند. پس انسان‌ها در انجام کارهای خود مختار و آزادند.
  4. حق و باطل: واصل درباره امام علی علیه‌السلام و مخالفان او و نیز درباره عثمان و مخالفانش، معتقد بود که یکی از دو گروه حق و دیگری باطل و فاسق است؛ اما مشخص نیست که کدام گروه حق و کدام یک باطل هستند[۵].

پس از واصل، عمرو بن عبید (۸۰ - ۱۴۳ هـ. ق) برادر زن واصل، جانشین او شد و به شرح و بسط آرای واصل پرداخت. از میان متکلمان مشهور معتزلی همچنین باید از ابوالهذیل علاف (۱۳۵ - ۲۳۵ هـ. ق) و ابراهیم نظام (۱۶۰ - ۲۳۱ هـ. ق) یاد کرد[۶].

روابط با خلفا

معتزله در عصر بنی امیه با دستگاه حکومت روابط خوبی نداشتند، گرچه یزید بن ولید در دوره کوتاه حکومتش از آنان حمایت می‌کرد. معتزله در اوایل حکومت بنی عباس حالت بی‌طرفی به خود گرفتند؛ اما در عصر منصور و به ویژه در دوران مامون که خود با کلام و فلسفه آشنایی داشت، مورد توجه قرار گرفتند. نزدیکی معتزله به دربار عباسی چنان بالا گرفت که مامون و پس از او معتصم و واثق، خود را معتزلی خواندند و از معتزله سخت حمایت کردند.
در همین هنگام بود که جدال بر سر خلق قرآن شدت گرفت و این سؤال مطرح شد که آیا کلام خدا از صفات فعل است و مخلوق و حادث می‌باشد یا از صفات ذات است و خالق و قدیم است؟
به اعتقاد معتزله، کلام الهی مخلوق و حادث است و اعتقاد به قدیم بودن قرآن کفر است. در مقابل، تمام اصحاب حدیث و عامه اهل سنت به قدیم بودن قرآن اعتقاد داشتند. مأمون به تشویق و حمایت معتزله، دستوری صادر کرد که بر طبق آن معتقدان به قدم قرآن باید تأدیب می‌شدند. در پی همین فرمان افراد زیادی، از جمله احمد بن حنبل پیشوای اهل حدیث، به زندان افتادند و شکنجه‌ها دیدند. این وضعیت تا زمان متوکل، که دشمن معتزله و حامی اصحاب حدیث بود، ادامه داشت. در عهد وی معتزله به شدت تحت فشار قرار گرفتند و کتاب‌هایشان طعمه حریق گردید. با این همه، هرچند معتزله به عنوان یک فرقه سازمان یافته در گیرودار مبارزات منقرض شد، ولی اندیشمندان و طرفداران این فرقه در گوشه و کنار جهان اسلام تا سده‌ها پایدار ماندند[۷].

گسترش

مکتب اعتزال در بصره به وجود آمد و رشد کرد؛ اما در اواخر سده دوم هجری، بشر بن معتمر (م. ۲۱۰ هـ.ق) که یکی از دانش‌آموختگان مدرسه بصره بود به بغداد سفر کرد و مدرسه معتزله بغداد را تأسیس کرد و به ترویج اصول مکتب اعتزال در بغداد همت گماشت. ضمن آنکه در برخی جزئیات با آرای بزرگان بصره مخالفت کرد، بشر به شیعه گرایش داشت. می‌توان گفت که در مجموع، معتزله بغداد بیش از معتزله بصره به عقاید شیعه نزدیک است[۸].


از متکلمان برجسته بصره، می‌توان از ابوعلی جبائی (۲۰۴ - ۲۳۵ هـ.ق) و فرزندش ابوهاشم جبائی (۲۷۷ - ۳۲۱ هـ.ق) و قاضی عبدالجبار (۲۲۴ - ۴۱۵ هـ.ق) نام برد. محمد اسکافی (م. ۲۴۰ هـ.ق)، ابوالحسین خیاط (م. ۳۱۱ هـ.ق) و ابوالقاسم بلخی معروف به کعبی (۲۷۳ - ۳۱۷ هـ.ق) از جمله بزرگان معتزله بغداد هستند[۹].


روش کلامی

در اندیشه معتزله، عقل و احکام عقلی نقشی اساسی و تعیین‌کننده در کشف و استنباط عقاید دینی و نیز اثبات و دفاع از این عقاید بر عهده دارد. در این روش، هر مسئله‌ای را باید بر خرد آدمی عرضه کرد و تنها با یافتن توجیهی عقلانی برای آن، قابل پذیرش خواهد بود. مبنا و اساس این مکتب بر آن است که همه معارف اعتقادی معقول است و جایی برای تعبد در عقاید وجود ندارد. معتزله، مانند دیگر متکلمان به نقل نیز رجوع می‌کردند؛ اما مفاد و محتوای نصوص دینی تنها در صورت توافق با عقل قابل قبول بود. در غیر این صورت، به تأویل و توجیه نصوص می‌پرداختند.
به سخن دیگر، نقش نقل در مکتب اعتزال، تأیید و ارشاد به حکم عقل است و خود به تنهایی منبع مستقلی محسوب نمی‌شود. معمولاً این مبنا در قالب قاعده معروف معتزله "الفكر قبل ورود السمع" بیان می‌شود. برخی از معتزله تا آنجا پیش رفتند که همه واجبات را عقلی دانسته و بر آن شدند که عقل حسن و قبح همه افعال را درک می‌کند[۱۰].


زیاده‌روی معتزله در عقل‌گرایی، عمدتاً به این سبب بود که آنان در صف مقدم جدال و پیکار عقلی با زنادقه و مخالفان دین قرار داشتند و دائماً با آنان مناظره می‌کردند. از این رو برای تحکیم عقاید دینی به وسیله ادله عقلی و عرضه اصول اسلامی به گونه‌ای که مورد پسند همگان قرار گیرد، تلاش بسیار کردند. این کار به تدریج موجب شد تا آنان روشی را که در مقام دفاع به کار می‌گرفتند، به مقام استنباط و استخراج معارف دینی سرایت دهند و نقش اصلی و تأسیسی را به عقل و مبادی عقلانی واگذار کنند[۱۱].

عقاید

متکلمانی که به معتزله شهرت یافته‌اند دارای اندیشه‌های گوناگونی هستند و در بسیاری از موضوعات کلامی با یکدیگر اختلاف نظر دارند. همین مطلب باعث شده است که این گمان پدید آید که معتزله یک مکتب خاص نیست، بلکه تنها یک روش کلامی است که در آن بر عقل و مبادی عقلی تکیه می‌شود اما بسیاری از محققان و نیز خود معتزله، چنین اعتقادی ندارند و اعتزال را مکتب یگانه‌ای می‌دانند که مانند دیگر فرقه‌ها در میان پیروانش عقاید مشترک و نیز پاره‌ای اختلاف نظرها وجود دارد.
معتزله برای اثبات این مطلب معمولاً پنج اصل را به عنوان عقاید مشترک و ملاک معتزلی بودن ذکر کرده‌اند و حتی کتاب‌هایی با همین عنوان نوشته‌اند. برای مثال، می‌توان از کتاب‌های "الخمسة الاصول" از ابوالهذيل علاف، "الاصول الخمسة" نوشته جعفر بن حرب، و "شرح الاصول الخمسة" از قاضی عبدالجبار نام برد.
به نظر می‌رسد که در زمان پایه‌گذاری مکتب اعتزال به دست واصل بن عطا، ملاک معتزلی بودن صرفاً اعتقاد به منزله بین المنزلتین بود اما به تدریج و در طول زمان، اعتقاد به چهار اصل دیگر یعنی توحید، عدل، وعد و وعید، امر به معروف و نهی از منکر نیز بر فهرست عقاید معتزله افزوده شد و از ویژگی‌های این مکتب به شمار آمد[۱۲].


اصول اندیشه

  1. توحید: توحید مراتب و معانی گوناگونی دارد که مهم‌تر از همه توحید ذاتی، توحید صفاتی و توحید افعالی است. توحید ذاتی به این معنا است که ذات پروردگار یگانه است و مثل و مانند ندارد. توحید ذاتی مورد قبول همه فرقه‌های اسلامی است، اما درباره توحید صفاتی و توحید افعالی در میان متکلمان اختلاف نظر جدی وجود دارد. معتزله بر خلاف اشاعره، معتقد به توحید صفاتی و منکر توحید افعالی‌اند. در بحث عدل و نیز در بررسی عقاید اشاعره به توحید افعالی خواهیم پرداخت و در اینجا تنها توحید صفاتی را بررسی می‌کنیم:

شهرستانی درباره اعتقاد معتزله به توحید صفاتی می‌گوید: «این سخن در آغاز ناپخته بود و واصل بن عطا در اثبات دیدگاه خود به این استدلال ساده اکتفا می‌کرد که لازمه اثبات صفات قدیم برای خدا تعدد خدایان است. یعنی لازمه پذیرفتن توحید ذاتی، توحید صفاتی است.» بعدها پیروان واصل در توضیح عقیده او بیان داشتند که معنای توحید صفاتی، انکار مطلق صفات نیست، بلکه مراد انکار صفات زاید بر ذات الهی و در نتیجه عینیت همه صفات با ذات اوست. در واقع معتزله با این نظریه در صدد رد اعتقاد اصحاب حدیث، مبنی بر اثبات صفات زاید بر ذات بودند. اگرچه انکار این نوع صفات مورد اتفاق معتزله بود، اما در فروع و جزئیات این مسئله، تفاسیر مختلفی از سوی معتزلیان مطرح شده است که مهمترین آنها عبارتند از:

  • نظریه واصل بن عطا که صرفاً به انکار صفات زاید بر ذات می‌پرداخت و تحلیل بیشتری از واقعیت صفات الهی ارائه نمی‌کرد.
  • نظریه ابوالهذیل علاف که تحلیل مسئله صفات، به عینیت صفات الهی با ذات او رسید. گفتاری که از ابوالهذیل در این باره نقل شده چنین است: "ان البارى تعالى عالم بعلم و علمه ذاته". بنابراین، طبق این تقریر، صفات الهی مثل علم، مورد پذیرش است، اما این صفات چیزی غیر از ذات نبوده بلکه عین ذات هستند.

نظریه ابوعلی جبائی که به انکار صفات و نیابت ذات از صفات باور داشت و در بیان نظر خویش می‌گفت: "البارى تعالى عالم لذاته" (یعنی خداوند برای عالم بودن به صفت علم نیازی ندارد بلکه او به ذات خویش عالم است و جاهل نیست). نظریه ابوهاشم جبائی که برخلاف پدرش ابو علی، صفت الهی را پذیرفت، ولی آنها را احوال دانست. این نظر را می‌توان حد وسطی میان نظریه انکار صفات زاید بر ذات خدا (معتزله) و نظریه اثبات صفات زاید بر ذات اصحاب حدیث قلمداد کرد. ابوهاشم بر آن بود که عالم بودن خدا به معنای اثبات حالتی به نام علم است و "حال" صفتی است که نه موجود است و نه معدوم، نه معلوم است و نه مجهول، یعنی حال به تنهایی قابل شناخت نیست، بلکه همیشه همراه با ذاتی شناخته می‌شود. اثر حال این است که شخص را از اشخاص دیگر جدا می‌کند. اگر حال را موجود بدانیم، نظریه ابوهاشم به رای صفاتیه باز می‌گردد که بر آن اساس صفات زاید بر ذات اثبات می‌شود، و اگر حال را معدوم بدانیم، این نظریه به انکار صفات زاید بر ذات می‌گراید که از سوی دیگر معتزلیان بیان شده است. نظریه ابوهاشم آن‌گاه از دیگر آرا متمایز خواهد شد که احوال نه موجود باشند و نه معدوم، گرچه در این فرض اشکالات متعددی از جمله لزوم ارتفاع نقیضین مطرح خواهد شد.

  1. عدل: هیچ یک از فرقه‌های اسلامی منکر عدل به عنوان یکی از صفات الهی نیستند.

اختلاف متکلمان بیشتر در تفسیری است که از این مفهوم صورت می‌پذیرد. تفسیر معتزله و امامیه، بر اساس بینشی است که درباره حسن و قبح اعمال دارند. آنان معتقدند که افعال در ذات خویش، صرف نظر از دستور شرع، خوب یا بد هستند و عقل آدمی نیز قادر است دست کم در پاره‌ای موارد این حسن و قبح را دریابد. بنابراین، عدل از کارهای خوب و واجب است و ظلم از کارهای بد و ناشایست است. از سوی دیگر، چون خداوند از هر گونه امر قبیح و ناروا مبرّاست، پس لزوماً کارهایش بر طبق عدل است و هر چه عقل مصداق ظلم تشخیص دهد، خداوند انجام نخواهد داد. معتزله از این تفسیر به نتایج متعددی رسیدند؛ از جمله می‌توان به انکار جبر و اثبات اختیار برای انسان و رد توحید افعالی اشاعره - به این معنا که خداوند فاعل همه اعمال است - اشاره کرد. از نظر معتزله، یکی دیگر از لوازم عدل، رد تکلیف مالا یطاق و عذاب کردن اطفال مشرکان بر اثر گناه پدران است. در مباحث آینده خواهیم دید که هیچ یک از این لوازم مورد پذیرش اشاعره نیست.

  1. منزلة بین المنزلتین: معتزله در مقابل خوارج و مرجئه معتقدند که مرتکب کبیره نه کافر است و نه مؤمن؛ بلکه منزلت و مقامی بین کفر و ایمان دارد (توضیح این نظریه قبلاً گذشت).
  2. منزلة بین المنزلتین: معتزله در مقابل خوارج و مرجئه معتقدند که مرتکب کبیره نه کافر است و نه مؤمن؛ بلکه منزلت و مقامی بین کفر و ایمان دارد (توضیح این نظریه قبلاً گذشت).
  3. وعد و وعید: "وعد" به معنای نوید به پاداش است و "وعید" به معنای تهدید به کیفر و عذاب است. به عقیده معتزله، خداوند همان‌گونه که خلف وعده نمی‌کند (این مطلب مورد اجماع همه مسلمانان است)، خلف وعید نیز از او سر نمی‌زند. بنابراین، تمام تهدیدها و کیفرهایی که درباره کافران و فاسقان در قرآن و روایات آمده است، در روز قیامت به وقوع خواهد پیوست و محال است که خداوند آنها را ببخشد مگر آنکه در دنیا توبه کرده باشند.
  4. امر به معروف و نهی از منکر: این اصل مورد اتفاق مسلمانان است و اختلاف تنها در مراتب و شرایط آن است. خوارج برای امر به معروف و نهی از منکر شرط و حدی نمی‌شناختند، اما برخی از اصحاب حدیث، مانند احمد بن حنبل، آن را صرفاً در محدوده قلب و زبان می‌پذیرند نه در محدوده عمل و قیام مسلحانه. معتزله برای امر به معروف و نهی از منکر شروطی مانند احتمال تأثیر و عدم مفسده قائلند؛ اما آن را به قلب و زبان محدود نمی‌کنند و بر این باورند که اگر منکرات شایع شود یا حکومت ستمگر باشد، بر مسلمانان واجب است تا قوای لازم را فراهم کنند و بر فساد و ستم بشورند[۱۳].


همان‌طور که می‌بینیم، از پنج اصل معتزله، تنها دو اصل - توحید و عدل - از اصول مهم اعتقادی‌اند، اما دو اصل دیگر - وعد و وعید و منزله بین المنزلتین - از فروع اعتقادی به حساب می‌آیند و امر به معروف و نهی از منکر جزء تکالیف عملی است و باید در فقه به آن پرداخت. قاضی عبدالجبار معتقد است که اصول معتزله از آن رو منحصر در پنج اصل مذکور است که تمام مخالفان دست‌کم در یکی از این اصول با ایشان اختلاف دارند. به بیان دیگر، این پنج اصل هم وجه اشتراک معتزله است و هم اختلاف و امتیاز آنان را از سایر فرق نشان می‌دهد[۱۴].


منابع

  • آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، رضا برنجکار، قم: نشر طه، 1387، فایل pdf.

پانویس

  1. آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی،63.
  2. آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی،63.
  3. آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی،63.
  4. آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی،63.
  5. آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی،64.
  6. آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی،64.
  7. آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی،64.
  8. آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی،64.
  9. آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی،65.
  10. آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی،65.
  11. آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی،65.
  12. آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی،66-65.
  13. آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی،67-66.
  14. آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی،68.

منابع تکمیلی