تعریف علم النفس: تفاوت بین نسخه‌ها

از تاریخ‌نما
پرش به: ناوبری، جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی «==گفتار حقانی== نگاهى به تعريف علم النفس و حقيقت آن ديدگاه هاى دانشمندان در تع...» ایجاد کرد)
 
جز
 
سطر ۱: سطر ۱:
==گفتار حقانی==
 
نگاهى به تعريف علم النفس و حقيقت آن
 
ديدگاه هاى دانشمندان در تعريف علم النفس گوناگون بوده،دانشمندان غربى علم النفس را به گونه هاى مختلف تعريف نموده اند:  1 - از ديدگاه ارسطو علم، روانشناسى علمى است كه در آن ازمسائلى از قبيل مجرد بودن روح، ارتباط روح با بدن، و قواى روح و جدائى روح از بدن، و اين كه با از بين رفتن بدن روح به حيات خويش ادامه مى دهد و ... بحث و بررسى مى كند. مبناى اين نظر اين است كه آدمى از دو عنصر روان و تن به وجود آمده است يعنى عنصرى كه پس از مرگ از بدن خارج مى گردد و طبق معتقدات مذهبى تا ابد جاويدان خواهد بود(روان) و عنصرى كه پس از مرگ مندرس واز بين مى رود(جسم و تن) (1) . تعريف روانشناسى براساس روح، به دانشمندان يونان باستان مربوط مى شود. افلاطون(347 - 427 ق م) وارسطو(322 - 384 ق م) روانشناسى را مطالعه روح مى دانستند وفرض بر اين بود كه هشيارى با روح، ارتباط دارد بنابراين مطالعه هوشيارى و فرايندهاى روانى مربوط به آن بخشى از مطالعه روح بود (2) . 2 - نظر دوم اين كه روانشناسى همان مطالعه و بررسى ذهن و آثارو احكام آن مى باشد. خوانندگان توجه دارند كه اين نظر با نظر قبلى در تعريف علم النفس فرقى ندارد جز در متعلق آن، يعنى در تعريف قبلى، مطالعه در روح و آثار و صفات و ويژگيهاى آن بود و لكن در اين تعريف متعلق علم النفس، «ذهن »، يعنى مطالعه آثار و صفات وويژگيهاى ذهن مى باشد. حال اين سوال به بداهت مطرح مى گردد كه مراد از ذهن چيست؟ تافرق اين نظر با نظر قبلى به خوبى معين و مشخص گردد. در پاسخ اين سوال مى گوئيم كه در ماهيت و حقيقت ذهن نظرهاى مختلف و متضاد وجود دارد: نظر اول اين كه ماهيت ذهن همان جوهر ذات معينى است و منشااعمال روانى مى باشد. نظر دوم اين است كه ذهن، عمل مغز است و اعمال ذهنى نتيجه فعل و انفعالات مغز و ساير مراكز عصبى است. آرى غير اين دو نظر نظرهاى گوناگونى با تعبيرهاى مختلف درتبيين معناى ذهن ذكر شده از قبيل اين كه مراد از ذهن همان جريان يا فعاليت يا عمل و حركت مى باشد و لكن اين نظرات بالاخره از حالات و اعمال روانى جدا نيستند و حالات روانى را با توجه به مفهومى كه از آنها در نظر دارند، در روانشناسى مورد بحث ومطالعه قرار مى دهند. غير از دو تعريفى كه براى علم النفس ذكر شد، تعريف ديگرى ازقبيل اين كه روانشناسى همان مطالعه حالات روانى و تحقيق وتوصيف دقيق نفسانيات -علم استقرائى حيات نفسانى- مطالعه فعاليتهاى روانى و غير اينها تعريف شده است. منتها غالبا خالى از اشكال نيستند، زيرا محدود كردن روانشناسى به نفسانيات وجدا نمودن اين جنبه از شخصيت انسان از جنبه بدنى است و تمام فعاليتها و حالات و توصيف دقيق نفسانيات همراه با حركات بدنى است. منتها در هر فردى به صورت خاصى انجام مى گيرد (3) . دانشمند غربى به نام «نرمان ل. مان » برخى از اشتباهات روانشناسان را در تعريف علم النفس چنين اظهار مى كند: «بايد گفت كه درباره روانشناسى و روانشناسان نظرهاى اشتباه ودور از حقيقتى وجود دارد. يكى از اين عقائد نادرست اين است كه روانشناسان مى توانند فكر و منش هر فرد را در يك نگاه بخوانندو او را بشناسند و مفهوم نادرست ديگر اين است كه روانشناسان در امورى مثل احضار ارواح و تله پاتى و كف بينى مهارت دارند،ولى حقيقت اين است كه روانشناسان كسانى هستند كه مى خواهندنشان دهند شخصى كه فكر ديگران را مى خواند چگونه اين كار راانجام مى دهد يا چگونه يك نفر طالع بين توانسته است بعضى ازحوادث تاريخى را پيش بينى كند. غالبا ما به افرادى بر مى خوريم كه ادعا مى كنند روانشناس هستند، چرا اين افراد چنين ادعائى مى كنند؟ چون آنها خيال مى كنند طبيعت و ماهيت آدمى را مى شناسند، مى توانند در يك نگاه مردم را ارزيابى كنند مثلا «مان » كه كتاب ترجمه و اقتباس آثار اوست، مى نويسد: «شخصى را با تحصيلات عالى مى شناسم كه مدعى است مى تواند درباره هوش اشخاص اظهار نظر كند و اين قضاوت را با مشاهده فاصله موجود بين چشمان آنها مى دهد». بعضى ديگرادعا مى كنند كه با نگاه كردن در چشمان ديگران مى توانند افرادنادرست را بشناسند مثلا اگر شخصى بتواند به طور ثابت و يكنواخت در چشمان آنها نگاه كند مى گويند شخص نادرستى است! اين نوع ادعاها هميشه نتيجه آشنائى غلط با روانشناسى و آنچه روانشناس مى تواند انجام دهد، بوده است و تا هنگامى كه مردم روانشناسان را آن طورى كه هست بشناسند، چنين مدعيانى وجود خواهند داشت (4) . نظرات دانشمندان غرب
 
دانشمندان غرب نظرات گوناگونى در تعريف روانشناسى دارند ازباب نمونه: 1 - «ويليام جيمس » روانشناسى را عبارت از شرح و توضيح حالات هوشيارى با خودآگاهى از قبيل احساس و ادراك تعقل -تصميم -عواطف و تمايلات مى داند و معتقد است كه توضيح اين حالات، علل وشرائط و نتائج فورى اين حالات است. 2 - «فرير» در كتاب خود «روانشناسى عمومى » روانشناسى راحقائق قابل بررسى كه درنتيجه تحقيقات مربوط به روانشناسى جمع آورى شده است، مى داند. بديهى است كه اين تعريف به اصطلاح اهل منطق و فلسفه يك تعريف دورى است كه عقل و عقلاء آن را باطل مى دانند زيرا در تعريف روانشناسى، خود روانشناسى ذكر شده به اين معنى كه خودروانشناسى متوقف بر روانشناسى مى باشد و اين عقلا محال است. 3 - «هلب » يكى ديگر از دانشمندان اروپائى مى گويد: «روانشناسى مطالعه پيچيده تر طرح رفتار و جريانهائى از قبيل يادگيرى، ادراك، عواطف كه در طرح رفتار قرار دارند، مى باشد». 4 - «اسپرلينك » علم النفس را اين گونه تعريف مى كند: «روانشناسى عبارت است از مطالعه جنبه هاى مختلف رفتار وارتباط آنها با يكديگر يعنى فعاليتهائى كه اغلب با كارهاى بدنى همراه هستند به عنوان رفتار در روانشناسى مورد بحث واقع مى شوند. روى اين ملاحظه روانشناسى عبارت است از مطالعه جنبه هاى مختلف رفتار آدمى از قبيل جنبه هاى بدنى و جنبه هاى عاطفى وجنبه هاى اجتماعى و عقلانى و اخلاقى و هنرى و ارتباط اين جنبه هابا يكديگر». از اينرو برخى از دانشمندان در تعريف روانشناسى اين گونه مى نويسند: (5) «روانشناسى علم مطالعه رفتار موجود زنده در محيط است ». حال اگر اين تعريف را بپذيريم و تاييد كنيم، دامنه مطالعات روانشناسى علمى كه تا چندين سال پيش محدود به بررسى نفسانيات آدمى بود، گسترش زيادترى پيدا مى كند و شامل مطالعه رفتار همه موجودات زنده در محيط مى گردد (6) . روى اين اصل است كه در حال حاضر به جاى روانشناسى بيشتر ازواژه رفتار شناسى استفاده مى شود چنان كه مولف كتاب «مقدمه روانشناسى عمومى » در صفحه 66 كتاب خود از «واتسن » يكى ازروانشناسان آمريكا، روانشناسى را اين گونه تعريف مى كند: «روانشناسى علمى است كه مربوط به هوشيارى نيست، بلكه مربوطبه رفتار است ». و در جاى ديگر كتاب خود، صفحه 105 مى نويسد: «به طور كلى مى توان گفت كه روانشناسى، دانش رفتار است و به وسيله بكارگيرى روشهاى مختلف علمى، روانشناسان مى كوشند اصول اوليه مربوط به رفتار افراد را كشف كنند». چنان كه ملاحظه مى كنيد، در تعريف روانشناسى سه كلمه و واژه اساسى و بنيادى آورده شده: واژه اول اين كه روانشناسى علم است و واژه دوم اين كه روانشناسى از قبيل مطالعه رفتار است و واژه سوم اين كه موردرفتار در حيوان زنده، انسانها يا ساير حيوانها است. چنان كه در مقاله گذشته گفتيم، روانشناسى از قبيل علم مى باشدزيرا علم به معناى مجموعه سيستماتيكى از دانش است و اين دانش براساس مشاهده واندازه گيرى دقيق پديده ها حاصل مى شود و اين ويژگى بر روانشناسى نيز قابل تطبيق است. پس روانشناسى علمى از علوم است و اگر همراه ظرائف و لطائف ومهارت و تخصص فوق العاده دركار باشد، مى تواند هنر هم محسوب گردد (7) . از اينرو «نرمان مان » دانشمند غربى (متوفاى 1951ميلادى)مى نويسد: «امروزه روانشناسى را معمولا به علم رفتار تعريف مى كنند امانكته قابل توجه اين است كه كلمه رفتار چنان معناى گسترده اى يافته كه اينك اغلب شامل چيزهائى شده است كه سابقا جزءهوشيارى محسوب مى شدند». فرايندهاى شخصى و خصوصى از قبيل تفكردر حال حاضر«رفتار درونى » تلقى مى شوند چنان كه «كنت كلارك وجورج ميلر» (متوفاى 1970ميلادى) مى نويسند: «روانشناسى معمولا به عنوان مطالعه علمى رفتار تعريف مى شود وموضوع مطالعه آن شامل فرايندهاى رفتارى قابل مشاهده از قبيل حركات، بيانگر گفتار و تغييرات «فيزيولوژيايى » و نيزفرايندهائى است كه صرفا حاصل استنباط هستند مانند تفكر ورويا» (8) . «ريچارد مه پير» يكى ديگر از دانشمندان غربى (متوفاى 1981ميلادى) در تعريف روانشناسى با عبارت جديدترى مى نويسد: «روانشناسى عبارت است از تحليل علمى فرايندهاى ذهنى وساختهاى حافظه آدمى به منظور درك رفتار وى » (9) . با توجه به جمع بندى مطالب بالا مى توانيم ادعا كنيم كه روانشناسى طى تاريخچه كوتاه خود به گونه هاى متفاوتى تعريف شده است. نخستين دسته از روانشناسان حوزه كار خود را مطالعه فعاليت ذهنى مى دانستند تا توسعه رفتارگرائى در آغاز قرن حاضرو تاكيد آن بر مطالعه انحصارى پديده هاى قابل اندازه گيرى عينى روانشناسى به عنوان بررسى رفتار تعريف شد و اين تعريف هم شامل مطالعه رفتار حيوان ها و هم رفتار آدميان. از سال 1930 تا 1960 ميلادى در بسيارى از كتابهاى درسى روانشناسى همين تعريف ارائه شد اما با توسعه روانشناسى پديدارشناختى و روانشناسى شناختى بار ديگر به تعريف قبلى رسيده ايم يعنى در حال حاضر در تعاريف روانشناسى هم به رفتار اشاره مى شود و هم فرايندهاى ذهنى. از اينرو در كتاب زمينه روانشناسى، ص 35 روانشناسى چنين تعريف مى گردد: «مطالعه علمى رفتار و فرايندهاى روانى ». اين تعريف هم روانشناسى را به مطالعه عينى رفتار قابل مشاهده نمايان مى سازد و هم به فهم و درك فرايندهاى ذهنى كه مستقيما قابل مشاهده نبوده و براساس داده هاى رفتارى و عصب، زيستى شناختى قابل استنباط است، عنايت دارد». از مجموع نظرات دانشمندان غربى در طول تاريخ علم مى توان اين نتيجه را به دست آورد كه سه تعريف از روانشناسى تا كنون بيان شده است كه همگى آنها با هم در ارتباط هستند. اولين تعريف كه قديمى ترين تعريف است، اين كه روانشناسى يعنى مطالعه روح، و دومين تعريف روانشناسى كه در واقع پلى است بين تعريف اول و تعريف سوم، اين است كه روانشناسى يعنى علم زندگى روانى و سومين تعريف كه امروزه در مجامع علمى اروپائى و غيراروپائى در سطح گسترده اى پذيرفته شده است، روانشناسى، علم رفتار موجودات زنده است (10) . از جمله دانشمندان ايرانى كه از تعريف سوم براى روانشناسى دفاع جانانه اى نموده است، دكتر «سيروس عظيمى » است. در كتاب اصول روانشناسى عمومى، ص 30 چنين مى نويسد: «روانشناسى (يا بهتر بگوئيم رفتارشناسى) كيفيت رفتارموجودات(ارگانيزم) را با استفاده از روشهاى علمى مورد بررسى وتحقيق قرار مى دهد، براى روانشناسى يك تعريف كلى ذكر مى كنيم تابتواند از جميع جهات جوابگوى نظريات مطالعه علمى رفتار باشد: «دانش روانشناسى درباره مجموع وقايع قابل تحقيق كه ارتباط بارفتار موجودات زنده دارند، مطالعه مى كند». و نيز مولفين كتابهاى «روانشناسى عمومى » ص 1 و «روانشناسى تحليلى » ص 11 و 12 هر دو در معرفى روانشناسى و تعريف آن چنين مى نويسند: «بهتر بود كه در ازاء واژه روانشناسى كلمه رفتارشناسى براى اين دانش بكار مى رفت تا هيچ گونه ابهامى درموضوع باقى نمى ماند». سپس اضافه مى كند: كه واژه اى مانند روانشناسى همواره حاوى كيفيات و حالات ماوراءالطبيعه و آنچه كه سابقا علم النفس مى ناميدند، مى باشد (11) . «على اكبر شهابى » در كتاب اصول روانشناسى از نظر تعليم وتربيت ناشر دانشگاه تهران، خرداد سال 1317 ش ص 1 در تعريف روانشناسى اين گونه اظهار نظر مى كند: «روانشناسى قسمتى از علوم فلسفى است كه بحث مى كند از كيفيات و حالات روح و ارتباط آنها با اعضاء بدن. به عبارت ديگر: بحث مى كند از زندگانى معنوى و درونى انسان ويا چنان كه يكى از علماء روانشناس مى گويد: روانشناسى عبارت است از شناختن خويشتن به وسيله خويشتن ». تعريف روانشناسى از ديدگاه اسلام تا اينجا بررسى تعريف روانشناسى براساس ديدگاه فلاسفه يونان قديم و فلاسفه و دانشمندان غربى بود اما روانشناسى از ديدگاه اسلام عبارت است از بررسى عامل حيات و آثار حياتى طبق آموزش هاى الهى و پيشوايان اسلام. از آنجا كه روان يكى از آثار و نشانه هاى خداوند است در حقيقت علم روانشناسى عهده دار بيان و تفسير يكى از نشانه هاى خداوندى مى باشد و تحقيقات علمى مربوط به روح و روان نيز مى تواند به عنوان يك برداشت اسلامى و الهى مورد استفاده قرار گيرد. روى اين ملاحظه تمام تحقيقات و يافته هاى علمى روانشناسى كه واقعا به مرحله علم و تحقيق و واقعيت رسيده و صد در صد ثابت شده، علم الهى اسلامى محسوب مى شوند. اساس و ريشه اين نوع تفكرهمان جمله معروف پيامبر گرامى اسلام(ص) است كه از خداوند چنين درخواست كرد: «اللهم ارنى الاشياء كما هى » «پروردگارا اشياء را آنچنان كه هستند، به من بنمايان ». در حقيقت مى توان حقائق مسلم دين آسمانى را به عنوان معيارهاى داورى و قضاوت و تحقيق و بررسى قلمداد و از روى اين الگونظريه هاى ساير مكاتب را مورد نقد و بررسى قرار داد و آنچه راكه با قوانين و دستورات و بينش هاى صحيح وحى الهى منافات ندارد، آن را پذيرفت و آنچه را كه منافات دارد، رد نمود وآنچه را كه در حد فرضيه و تئورى مطرح شده اند و منافاتى بااصول و معيارهاى اسلامى ندارند، در معرض آزمايش و تحقيق قرارداد (12) .
 
  
===پانویس===
+
==تعریف علم النفس==
1- مقدمه روانشناسى، ص 2 و 3 تاليف دكتر على شريعتمدارى.
+
دیدگاه‌های دانشمندان در تعریف علم النفس گوناگون بوده،دانشمندان غربی علم النفس را به گونه‌های مختلف تعریف نموده اند:
  
2- كتاب فرهنگ توصيفى اصطلاحات روانشناسى، تاليف فرانك برونومترجم مهشيد پارسائى، فرزانه طاهرى.  
+
1 - از دیدگاه ارسطو علم، روانشناسی علمی است که در آن ازمسائلی از قبیل مجرد بودن روح، ارتباط روح با بدن، و قوای روح و جدائی روح از بدن، و این که با از بین رفتن بدن روح به حیات خویش ادامه می دهد و ... بحث و بررسی می کند. مبنای این نظر این است که آدمی از دو عنصر روان و تن به وجود آمده است یعنی عنصری که پس از مرگ از بدن خارج می گردد و طبق معتقدات مذهبی تا ابد جاویدان خواهد بود(روان) و عنصری که پس از مرگ مندرس واز بین می رود(جسم و تن) (1) .
  
3- مقدمه روانشناسى، ص 2 - 3.  
+
تعریف روانشناسی براساس روح، به دانشمندان یونان باستان مربوط می شود. افلاطون(347 - 427 ق م) وارسطو(322 - 384 ق م) روانشناسی را مطالعه روح می دانستند وفرض بر این بود که هشیاری با روح، ارتباط دارد بنابراین مطالعه هوشیاری و فرایندهای روانی مربوط به آن بخشی از مطالعه روح بود (2) .
  
4- اصول روانشناسى، تاليف: نرمان مال . مان -ترجمه و اقتباس دكتر محمود ساعتچى، چاپ پنجم، ص 4.  
+
2 - نظر دوم این که روانشناسی همان مطالعه و بررسی ذهن و آثارو احکام آن می باشد.
  
5- مقدمه روانشناسى، تاليف: دكتر رضا شاپوريان، ص 14.  
+
خوانندگان توجه دارند که این نظر با نظر قبلی در تعریف علم النفس فرقی ندارد جز در متعلق آن، یعنی در تعریف قبلی، مطالعه در روح و آثار و صفات و ویژگیهای آن بود و لکن در این تعریف متعلق علم النفس، «ذهن »، یعنی مطالعه آثار و صفات وویژگیهای ذهن می باشد.
  
6- زمينه روانشناسى: ج 1، ص 35.  
+
حال این سوال به بداهت مطرح می گردد که مراد از ذهن چیست؟ تافرق این نظر با نظر قبلی به خوبی معین و مشخص گردد.
  
7- مقدمه روانشناسى عمومى، ص 108.
+
در پاسخ این سوال می گوئیم که در ماهیت و حقیقت ذهن نظرهای مختلف و متضاد وجود دارد:
  
8- روانشناسى اجتماعى، تاليف: ژان استوتزل استاد دانشگاه درپاريس ترجمه على محمد كاردان، ص 6.  
+
نظر اول این که ماهیت ذهن همان جوهر ذات معینی است و منشااعمال روانی می باشد.
  
9- مدرك قبل.  
+
نظر دوم این است که ذهن، عمل مغز است و اعمال ذهنی نتیجه فعل و انفعالات مغز و سایر مراکز عصبی است.
  
10- فرهنگ توصيف اصطلاحات روانشناسى، تاليف فرانك برنو، مترجم مهشيد پار-سائى و فرزانه طاهرى، ناشر طرح نو ، چاپ اول ، سال 1373ش.  
+
آری غیر این دو نظر نظرهای گوناگونی با تعبیرهای مختلف درتبیین معنای ذهن ذکر شده از قبیل این که مراد از ذهن همان جریان یا فعالیت یا عمل و حرکت می باشد و لکن این نظرات بالاخره از حالات و اعمال روانی جدا نیستند و حالات روانی را با توجه به مفهومی که از آنها در نظر دارند، در روانشناسی مورد بحث ومطالعه قرار می دهند.
  
11- علم النفس الاجتماعى، دكتر حامد عبدالسلام زهران، بيروت،قاهره، ص 197، طبع پنجم، سال 1984 ميلادى.
+
غیر از دو تعریفی که برای علم النفس ذکر شد، تعریف دیگری ازقبیل این که روانشناسی همان مطالعه حالات روانی و تحقیق وتوصیف دقیق نفسانیات -علم استقرائی حیات نفسانی- مطالعه فعالیتهای روانی و غیر اینها تعریف شده است. منتها غالبا خالی از اشکال نیستند، زیرا محدود کردن روانشناسی به نفسانیات وجدا نمودن این جنبه از شخصیت انسان از جنبه بدنی است و تمام فعالیتها و حالات و توصیف دقیق نفسانیات همراه با حرکات بدنی است. منتها در هر فردی به صورت خاصی انجام می گیرد (3) .
  
12- بررسى مقدماتى اصول روانشناسى اسلامى، ج 1، ص 13 -
+
دانشمند غربی به نام «نرمان ل. مان » برخی از اشتباهات روانشناسان را در تعریف علم النفس چنین اظهار می کند:
  
* منبع:   [http://www.migna.ir/news/5245/%C3%99%E2%80%A0%C3%9A%C2%AF%C3%98%C2%A7%C3%99%E2%80%A1%C3%99%E2%80%B0-%C3%98%C2%AA%C3%98%C2%B9%C3%98%C2%B1%C3%99%C5%A0%C3%99%C2%81-%C3%98%C2%B9%C3%99%E2%80%9E%C3%99%E2%80%A6-%C3%98%C2%A7%C3%99%E2%80%9E%C3%99%E2%80%A0%C3%99%C2%81%C3%98%C2%B3-%C3%98%C2%AD%C3%99%E2%80%9A%C3%99%C5%A0%C3%99%E2%80%9A%C3%98%C2%AA حسين حقانى زنجانى / تبیان]
+
«باید گفت که درباره روانشناسی و روانشناسان نظرهای اشتباه ودور از حقیقتی وجود دارد. یکی از این عقائد نادرست این است که روانشناسان می توانند فکر و منش هر فرد را در یک نگاه بخوانندو او را بشناسند و مفهوم نادرست دیگر این است که روانشناسان در اموری مثل احضار ارواح و تله پاتی و کف بینی مهارت دارند،ولی حقیقت این است که روانشناسان کسانی هستند که می خواهندنشان دهند شخصی که فکر دیگران را می خواند چگونه این کار راانجام می دهد یا چگونه یک نفر طالع بین توانسته است بعضی ازحوادث تاریخی را پیش بینی کند.
 +
 
 +
غالبا ما به افرادی بر می خوریم که ادعا می کنند روانشناس هستند، چرا این افراد چنین ادعائی می کنند؟ چون آنها خیال می کنند طبیعت و ماهیت آدمی را می شناسند، می توانند در یک نگاه مردم را ارزیابی کنند مثلا «مان » که کتاب ترجمه و اقتباس آثار اوست، می نویسد: «شخصی را با تحصیلات عالی می شناسم که مدعی است می تواند درباره هوش اشخاص اظهار نظر کند و این قضاوت را با مشاهده فاصله موجود بین چشمان آنها می دهد». بعضی دیگرادعا می کنند که با نگاه کردن در چشمان دیگران می توانند افرادنادرست را بشناسند مثلا اگر شخصی بتواند به طور ثابت و یکنواخت در چشمان آنها نگاه کند می گویند شخص نادرستی است! این نوع ادعاها همیشه نتیجه آشنائی غلط با روانشناسی و آنچه روانشناس می تواند انجام دهد، بوده است و تا هنگامی که مردم روانشناسان را آن طوری که هست بشناسند، چنین مدعیانی وجود خواهند داشت (4) .
 +
 
 +
==نظرات دانشمندان غرب==
 +
دانشمندان غرب نظرات گوناگونی در تعریف روانشناسی دارند ازباب نمونه:
 +
 
 +
1 - «ویلیام جیمس » روانشناسی را عبارت از شرح و توضیح حالات هوشیاری با خودآگاهی از قبیل احساس و ادراک تعقل -تصمیم -عواطف و تمایلات می داند و معتقد است که توضیح این حالات، علل وشرائط و نتائج فوری این حالات است.
 +
 
 +
2 - «فریر» در کتاب خود «روانشناسی عمومی » روانشناسی راحقائق قابل بررسی که درنتیجه تحقیقات مربوط به روانشناسی جمع آوری شده است، می داند.
 +
 
 +
بدیهی است که این تعریف به اصطلاح اهل منطق و فلسفه یک تعریف دوری است که عقل و عقلاء آن را باطل می دانند زیرا در تعریف روانشناسی، خود روانشناسی ذکر شده به این معنی که خودروانشناسی متوقف بر روانشناسی می باشد و این عقلا محال است.
 +
 
 +
3 - «هلب » یکی دیگر از دانشمندان اروپائی می گوید:
 +
 
 +
«روانشناسی مطالعه پیچیده تر طرح رفتار و جریانهائی از قبیل یادگیری، ادراک، عواطف که در طرح رفتار قرار دارند، می باشد».
 +
 
 +
4 - «اسپرلینک » علم النفس را این گونه تعریف می کند:
 +
 
 +
«روانشناسی عبارت است از مطالعه جنبه های مختلف رفتار وارتباط آنها با یکدیگر یعنی فعالیتهائی که اغلب با کارهای بدنی همراه هستند به عنوان رفتار در روانشناسی مورد بحث واقع می شوند. روی این ملاحظه روانشناسی عبارت است از مطالعه جنبه های مختلف رفتار آدمی از قبیل جنبه های بدنی و جنبه های عاطفی وجنبه های اجتماعی و عقلانی و اخلاقی و هنری و ارتباط این جنبه هابا یکدیگر».
 +
 
 +
از اینرو برخی از دانشمندان در تعریف روانشناسی این گونه می نویسند: (5)
 +
 
 +
«روانشناسی علم مطالعه رفتار موجود زنده در محیط است ». حال اگر این تعریف را بپذیریم و تایید کنیم، دامنه مطالعات روانشناسی علمی که تا چندین سال پیش محدود به بررسی نفسانیات آدمی بود، گسترش زیادتری پیدا می کند و شامل مطالعه رفتار همه موجودات زنده در محیط می گردد (6) .
 +
 
 +
روی این اصل است که در حال حاضر به جای روانشناسی بیشتر ازواژه رفتار شناسی استفاده می شود چنان که مولف کتاب «مقدمه روانشناسی عمومی » در صفحه 66 کتاب خود از «واتسن » یکی ازروانشناسان آمریکا، روانشناسی را این گونه تعریف می کند:
 +
 
 +
«روانشناسی علمی است که مربوط به هوشیاری نیست، بلکه مربوطبه رفتار است ». و در جای دیگر کتاب خود، صفحه 105 می نویسد:
 +
 
 +
«به طور کلی می توان گفت که روانشناسی، دانش رفتار است و به وسیله بکارگیری روشهای مختلف علمی، روانشناسان می کوشند اصول اولیه مربوط به رفتار افراد را کشف کنند».
 +
 
 +
چنان که ملاحظه می کنید، در تعریف روانشناسی سه کلمه و واژه اساسی و بنیادی آورده شده:
 +
 
 +
واژه اول این که روانشناسی علم است و واژه دوم این که روانشناسی از قبیل مطالعه رفتار است و واژه سوم این که موردرفتار در حیوان زنده، انسانها یا سایر حیوانها است.
 +
 
 +
چنان که در مقاله گذشته گفتیم، روانشناسی از قبیل علم می باشدزیرا علم به معنای مجموعه سیستماتیکی از دانش است و این دانش براساس مشاهده واندازه گیری دقیق پدیده ها حاصل می شود و این ویژگی بر روانشناسی نیز قابل تطبیق است.
 +
 
 +
پس روانشناسی علمی از علوم است و اگر همراه ظرائف و لطائف ومهارت و تخصص فوق العاده درکار باشد، می تواند هنر هم محسوب گردد (7) .
 +
 
 +
از اینرو «نرمان مان » دانشمند غربی (متوفای 1951میلادی)می نویسد:
 +
 
 +
«امروزه روانشناسی را معمولا به علم رفتار تعریف می کنند امانکته قابل توجه این است که کلمه رفتار چنان معنای گسترده ای یافته که اینک اغلب شامل چیزهائی شده است که سابقا جزءهوشیاری محسوب می شدند». فرایندهای شخصی و خصوصی از قبیل تفکردر حال حاضر«رفتار درونی » تلقی می شوند چنان که «کنت کلارک وجورج میلر» (متوفای 1970میلادی) می نویسند:
 +
 
 +
«روانشناسی معمولا به عنوان مطالعه علمی رفتار تعریف می شود وموضوع مطالعه آن شامل فرایندهای رفتاری قابل مشاهده از قبیل حرکات، بیانگر گفتار و تغییرات «فیزیولوژیایی » و نیزفرایندهائی است که صرفا حاصل استنباط هستند مانند تفکر ورویا» (8) .
 +
 
 +
«ریچارد مه پیر» یکی دیگر از دانشمندان غربی (متوفای 1981میلادی) در تعریف روانشناسی با عبارت جدیدتری می نویسد:
 +
 
 +
«روانشناسی عبارت است از تحلیل علمی فرایندهای ذهنی وساختهای حافظه آدمی به منظور درک رفتار وی » (9) .
 +
 
 +
با توجه به جمع بندی مطالب بالا می توانیم ادعا کنیم که روانشناسی طی تاریخچه کوتاه خود به گونه های متفاوتی تعریف شده است. نخستین دسته از روانشناسان حوزه کار خود را مطالعه فعالیت ذهنی می دانستند تا توسعه رفتارگرائی در آغاز قرن حاضرو تاکید آن بر مطالعه انحصاری پدیده های قابل اندازه گیری عینی روانشناسی به عنوان بررسی رفتار تعریف شد و این تعریف هم شامل مطالعه رفتار حیوان ها و هم رفتار آدمیان.
 +
 
 +
از سال 1930 تا 1960 میلادی در بسیاری از کتابهای درسی روانشناسی همین تعریف ارائه شد اما با توسعه روانشناسی پدیدارشناختی و روانشناسی شناختی بار دیگر به تعریف قبلی رسیده ایم یعنی در حال حاضر در تعاریف روانشناسی هم به رفتار اشاره می شود و هم فرایندهای ذهنی.
 +
 
 +
از اینرو در کتاب زمینه روانشناسی، ص 35 روانشناسی چنین تعریف می گردد: «مطالعه علمی رفتار و فرایندهای روانی ». این تعریف هم روانشناسی را به مطالعه عینی رفتار قابل مشاهده نمایان می سازد و هم به فهم و درک فرایندهای ذهنی که مستقیما قابل مشاهده نبوده و براساس داده های رفتاری و عصب، زیستی شناختی قابل استنباط است، عنایت دارد».
 +
 
 +
از مجموع نظرات دانشمندان غربی در طول تاریخ علم می توان این نتیجه را به دست آورد که سه تعریف از روانشناسی تا کنون بیان شده است که همگی آنها با هم در ارتباط هستند.
 +
 
 +
اولین تعریف که قدیمی ترین تعریف است، این که روانشناسی یعنی مطالعه روح، و دومین تعریف روانشناسی که در واقع پلی است بین تعریف اول و تعریف سوم، این است که روانشناسی یعنی علم زندگی روانی و سومین تعریف که امروزه در مجامع علمی اروپائی و غیراروپائی در سطح گسترده ای پذیرفته شده است، روانشناسی، علم رفتار موجودات زنده است (10) .
 +
 
 +
از جمله دانشمندان ایرانی که از تعریف سوم برای روانشناسی دفاع جانانه ای نموده است، دکتر «سیروس عظیمی » است. در کتاب اصول روانشناسی عمومی، ص 30 چنین می نویسد:
 +
 
 +
«روانشناسی (یا بهتر بگوئیم رفتارشناسی) کیفیت رفتارموجودات(ارگانیزم) را با استفاده از روشهای علمی مورد بررسی وتحقیق قرار می دهد، برای روانشناسی یک تعریف کلی ذکر می کنیم تابتواند از جمیع جهات جوابگوی نظریات مطالعه علمی رفتار باشد:
 +
 
 +
«دانش روانشناسی درباره مجموع وقایع قابل تحقیق که ارتباط بارفتار موجودات زنده دارند، مطالعه می کند».
 +
 
 +
و نیز مولفین کتابهای «روانشناسی عمومی » ص 1 و «روانشناسی تحلیلی » ص 11 و 12 هر دو در معرفی روانشناسی و تعریف آن چنین می نویسند: «بهتر بود که در ازاء واژه روانشناسی کلمه رفتارشناسی برای این دانش بکار می رفت تا هیچ گونه ابهامی درموضوع باقی نمی ماند».
 +
 
 +
سپس اضافه می کند: که واژه ای مانند روانشناسی همواره حاوی کیفیات و حالات ماوراءالطبیعه و آنچه که سابقا علم النفس می نامیدند، می باشد (11) .
 +
 
 +
«علی اکبر شهابی » در کتاب اصول روانشناسی از نظر تعلیم وتربیت ناشر دانشگاه تهران، خرداد سال 1317 ش ص 1 در تعریف روانشناسی این گونه اظهار نظر می کند:
 +
 
 +
«روانشناسی قسمتی از علوم فلسفی است که بحث می کند از کیفیات و حالات روح و ارتباط آنها با اعضاء بدن.
 +
 
 +
به عبارت دیگر: بحث می کند از زندگانی معنوی و درونی انسان ویا چنان که یکی از علماء روانشناس می گوید: روانشناسی عبارت است از شناختن خویشتن به وسیله خویشتن ».
 +
 
 +
تعریف روانشناسی از دیدگاه اسلام تا اینجا بررسی تعریف روانشناسی براساس دیدگاه فلاسفه یونان قدیم و فلاسفه و دانشمندان غربی بود اما روانشناسی از دیدگاه اسلام عبارت است از بررسی عامل حیات و آثار حیاتی طبق آموزش های الهی و پیشوایان اسلام.
 +
 
 +
از آنجا که روان یکی از آثار و نشانه های خداوند است در حقیقت علم روانشناسی عهده دار بیان و تفسیر یکی از نشانه های خداوندی می باشد و تحقیقات علمی مربوط به روح و روان نیز می تواند به عنوان یک برداشت اسلامی و الهی مورد استفاده قرار گیرد.
 +
 
 +
روی این ملاحظه تمام تحقیقات و یافته های علمی روانشناسی که واقعا به مرحله علم و تحقیق و واقعیت رسیده و صد در صد ثابت شده، علم الهی اسلامی محسوب می شوند. اساس و ریشه این نوع تفکرهمان جمله معروف پیامبر گرامی اسلام(ص) است که از خداوند چنین درخواست کرد:
 +
 
 +
«اللهم ارنی الاشیاء کما هی » «پروردگارا اشیاء را آنچنان که هستند، به من بنمایان ».
 +
 
 +
در حقیقت می توان حقائق مسلم دین آسمانی را به عنوان معیارهای داوری و قضاوت و تحقیق و بررسی قلمداد و از روی این الگونظریه های سایر مکاتب را مورد نقد و بررسی قرار داد و آنچه راکه با قوانین و دستورات و بینش های صحیح وحی الهی منافات ندارد، آن را پذیرفت و آنچه را که منافات دارد، رد نمود وآنچه را که در حد فرضیه و تئوری مطرح شده اند و منافاتی بااصول و معیارهای اسلامی ندارند، در معرض آزمایش و تحقیق قرارداد (12) .
 +
 
 +
==پانویس==
 +
 
 +
1- مقدمه روانشناسی، ص 2 و 3 تالیف دکتر علی شریعتمداری.
 +
 
 +
2- کتاب فرهنگ توصیفی اصطلاحات روانشناسی، تالیف فرانک برونومترجم مهشید پارسائی، فرزانه طاهری.
 +
 
 +
3- مقدمه روانشناسی، ص 2 - 3.
 +
 
 +
4- اصول روانشناسی، تالیف: نرمان مال . مان -ترجمه و اقتباس دکتر محمود ساعتچی، چاپ پنجم، ص 4.
 +
 
 +
5- مقدمه روانشناسی، تالیف: دکتر رضا شاپوریان، ص 14.
 +
 
 +
6- زمینه روانشناسی: ج 1، ص 35.
 +
 
 +
7- مقدمه روانشناسی عمومی، ص 108.
 +
 
 +
8- روانشناسی اجتماعی، تالیف: ژان استوتزل استاد دانشگاه درپاریس ترجمه علی محمد کاردان، ص 6.
 +
 
 +
9- مدرک قبل.
 +
 
 +
10- فرهنگ توصیف اصطلاحات روانشناسی، تالیف فرانک برنو، مترجم مهشید پار-سائی و فرزانه طاهری، ناشر طرح نو ، چاپ اول ، سال 1373ش.
 +
 
 +
11- علم النفس الاجتماعی، دکتر حامد عبدالسلام زهران، بیروت،قاهره، ص 197، طبع پنجم، سال 1984 میلادی.
 +
 
 +
12- بررسی مقدماتی اصول روانشناسی اسلامی، ج 1، ص 13 - 14.
 +
 
 +
* منبع: [https://hawzah.net/fa/Article/View/84896/%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%AA%D8%B9%D8%B1%DB%8C%D9%81-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%A7%D9%84%D9%86%D9%81%D8%B3-%D9%88-%D8%AD%D9%82%DB%8C%D9%82%D8%AA-%D8%A2%D9%86 روانشناسی اسلامی؛ نگاهی به تعریف علم النفس و حقیقت آن]، مجله درسهایی از مکتب اسلام، شماره 11 (77)، نوشته حسین حقانی زنجانی.

نسخهٔ کنونی تا ‏۸ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۳۱

تعریف علم النفس

دیدگاه‌های دانشمندان در تعریف علم النفس گوناگون بوده،دانشمندان غربی علم النفس را به گونه‌های مختلف تعریف نموده اند:

1 - از دیدگاه ارسطو علم، روانشناسی علمی است که در آن ازمسائلی از قبیل مجرد بودن روح، ارتباط روح با بدن، و قوای روح و جدائی روح از بدن، و این که با از بین رفتن بدن روح به حیات خویش ادامه می دهد و ... بحث و بررسی می کند. مبنای این نظر این است که آدمی از دو عنصر روان و تن به وجود آمده است یعنی عنصری که پس از مرگ از بدن خارج می گردد و طبق معتقدات مذهبی تا ابد جاویدان خواهد بود(روان) و عنصری که پس از مرگ مندرس واز بین می رود(جسم و تن) (1) .

تعریف روانشناسی براساس روح، به دانشمندان یونان باستان مربوط می شود. افلاطون(347 - 427 ق م) وارسطو(322 - 384 ق م) روانشناسی را مطالعه روح می دانستند وفرض بر این بود که هشیاری با روح، ارتباط دارد بنابراین مطالعه هوشیاری و فرایندهای روانی مربوط به آن بخشی از مطالعه روح بود (2) .

2 - نظر دوم این که روانشناسی همان مطالعه و بررسی ذهن و آثارو احکام آن می باشد.

خوانندگان توجه دارند که این نظر با نظر قبلی در تعریف علم النفس فرقی ندارد جز در متعلق آن، یعنی در تعریف قبلی، مطالعه در روح و آثار و صفات و ویژگیهای آن بود و لکن در این تعریف متعلق علم النفس، «ذهن »، یعنی مطالعه آثار و صفات وویژگیهای ذهن می باشد.

حال این سوال به بداهت مطرح می گردد که مراد از ذهن چیست؟ تافرق این نظر با نظر قبلی به خوبی معین و مشخص گردد.

در پاسخ این سوال می گوئیم که در ماهیت و حقیقت ذهن نظرهای مختلف و متضاد وجود دارد:

نظر اول این که ماهیت ذهن همان جوهر ذات معینی است و منشااعمال روانی می باشد.

نظر دوم این است که ذهن، عمل مغز است و اعمال ذهنی نتیجه فعل و انفعالات مغز و سایر مراکز عصبی است.

آری غیر این دو نظر نظرهای گوناگونی با تعبیرهای مختلف درتبیین معنای ذهن ذکر شده از قبیل این که مراد از ذهن همان جریان یا فعالیت یا عمل و حرکت می باشد و لکن این نظرات بالاخره از حالات و اعمال روانی جدا نیستند و حالات روانی را با توجه به مفهومی که از آنها در نظر دارند، در روانشناسی مورد بحث ومطالعه قرار می دهند.

غیر از دو تعریفی که برای علم النفس ذکر شد، تعریف دیگری ازقبیل این که روانشناسی همان مطالعه حالات روانی و تحقیق وتوصیف دقیق نفسانیات -علم استقرائی حیات نفسانی- مطالعه فعالیتهای روانی و غیر اینها تعریف شده است. منتها غالبا خالی از اشکال نیستند، زیرا محدود کردن روانشناسی به نفسانیات وجدا نمودن این جنبه از شخصیت انسان از جنبه بدنی است و تمام فعالیتها و حالات و توصیف دقیق نفسانیات همراه با حرکات بدنی است. منتها در هر فردی به صورت خاصی انجام می گیرد (3) .

دانشمند غربی به نام «نرمان ل. مان » برخی از اشتباهات روانشناسان را در تعریف علم النفس چنین اظهار می کند:

«باید گفت که درباره روانشناسی و روانشناسان نظرهای اشتباه ودور از حقیقتی وجود دارد. یکی از این عقائد نادرست این است که روانشناسان می توانند فکر و منش هر فرد را در یک نگاه بخوانندو او را بشناسند و مفهوم نادرست دیگر این است که روانشناسان در اموری مثل احضار ارواح و تله پاتی و کف بینی مهارت دارند،ولی حقیقت این است که روانشناسان کسانی هستند که می خواهندنشان دهند شخصی که فکر دیگران را می خواند چگونه این کار راانجام می دهد یا چگونه یک نفر طالع بین توانسته است بعضی ازحوادث تاریخی را پیش بینی کند.

غالبا ما به افرادی بر می خوریم که ادعا می کنند روانشناس هستند، چرا این افراد چنین ادعائی می کنند؟ چون آنها خیال می کنند طبیعت و ماهیت آدمی را می شناسند، می توانند در یک نگاه مردم را ارزیابی کنند مثلا «مان » که کتاب ترجمه و اقتباس آثار اوست، می نویسد: «شخصی را با تحصیلات عالی می شناسم که مدعی است می تواند درباره هوش اشخاص اظهار نظر کند و این قضاوت را با مشاهده فاصله موجود بین چشمان آنها می دهد». بعضی دیگرادعا می کنند که با نگاه کردن در چشمان دیگران می توانند افرادنادرست را بشناسند مثلا اگر شخصی بتواند به طور ثابت و یکنواخت در چشمان آنها نگاه کند می گویند شخص نادرستی است! این نوع ادعاها همیشه نتیجه آشنائی غلط با روانشناسی و آنچه روانشناس می تواند انجام دهد، بوده است و تا هنگامی که مردم روانشناسان را آن طوری که هست بشناسند، چنین مدعیانی وجود خواهند داشت (4) .

نظرات دانشمندان غرب

دانشمندان غرب نظرات گوناگونی در تعریف روانشناسی دارند ازباب نمونه:

1 - «ویلیام جیمس » روانشناسی را عبارت از شرح و توضیح حالات هوشیاری با خودآگاهی از قبیل احساس و ادراک تعقل -تصمیم -عواطف و تمایلات می داند و معتقد است که توضیح این حالات، علل وشرائط و نتائج فوری این حالات است.

2 - «فریر» در کتاب خود «روانشناسی عمومی » روانشناسی راحقائق قابل بررسی که درنتیجه تحقیقات مربوط به روانشناسی جمع آوری شده است، می داند.

بدیهی است که این تعریف به اصطلاح اهل منطق و فلسفه یک تعریف دوری است که عقل و عقلاء آن را باطل می دانند زیرا در تعریف روانشناسی، خود روانشناسی ذکر شده به این معنی که خودروانشناسی متوقف بر روانشناسی می باشد و این عقلا محال است.

3 - «هلب » یکی دیگر از دانشمندان اروپائی می گوید:

«روانشناسی مطالعه پیچیده تر طرح رفتار و جریانهائی از قبیل یادگیری، ادراک، عواطف که در طرح رفتار قرار دارند، می باشد».

4 - «اسپرلینک » علم النفس را این گونه تعریف می کند:

«روانشناسی عبارت است از مطالعه جنبه های مختلف رفتار وارتباط آنها با یکدیگر یعنی فعالیتهائی که اغلب با کارهای بدنی همراه هستند به عنوان رفتار در روانشناسی مورد بحث واقع می شوند. روی این ملاحظه روانشناسی عبارت است از مطالعه جنبه های مختلف رفتار آدمی از قبیل جنبه های بدنی و جنبه های عاطفی وجنبه های اجتماعی و عقلانی و اخلاقی و هنری و ارتباط این جنبه هابا یکدیگر».

از اینرو برخی از دانشمندان در تعریف روانشناسی این گونه می نویسند: (5)

«روانشناسی علم مطالعه رفتار موجود زنده در محیط است ». حال اگر این تعریف را بپذیریم و تایید کنیم، دامنه مطالعات روانشناسی علمی که تا چندین سال پیش محدود به بررسی نفسانیات آدمی بود، گسترش زیادتری پیدا می کند و شامل مطالعه رفتار همه موجودات زنده در محیط می گردد (6) .

روی این اصل است که در حال حاضر به جای روانشناسی بیشتر ازواژه رفتار شناسی استفاده می شود چنان که مولف کتاب «مقدمه روانشناسی عمومی » در صفحه 66 کتاب خود از «واتسن » یکی ازروانشناسان آمریکا، روانشناسی را این گونه تعریف می کند:

«روانشناسی علمی است که مربوط به هوشیاری نیست، بلکه مربوطبه رفتار است ». و در جای دیگر کتاب خود، صفحه 105 می نویسد:

«به طور کلی می توان گفت که روانشناسی، دانش رفتار است و به وسیله بکارگیری روشهای مختلف علمی، روانشناسان می کوشند اصول اولیه مربوط به رفتار افراد را کشف کنند».

چنان که ملاحظه می کنید، در تعریف روانشناسی سه کلمه و واژه اساسی و بنیادی آورده شده:

واژه اول این که روانشناسی علم است و واژه دوم این که روانشناسی از قبیل مطالعه رفتار است و واژه سوم این که موردرفتار در حیوان زنده، انسانها یا سایر حیوانها است.

چنان که در مقاله گذشته گفتیم، روانشناسی از قبیل علم می باشدزیرا علم به معنای مجموعه سیستماتیکی از دانش است و این دانش براساس مشاهده واندازه گیری دقیق پدیده ها حاصل می شود و این ویژگی بر روانشناسی نیز قابل تطبیق است.

پس روانشناسی علمی از علوم است و اگر همراه ظرائف و لطائف ومهارت و تخصص فوق العاده درکار باشد، می تواند هنر هم محسوب گردد (7) .

از اینرو «نرمان مان » دانشمند غربی (متوفای 1951میلادی)می نویسد:

«امروزه روانشناسی را معمولا به علم رفتار تعریف می کنند امانکته قابل توجه این است که کلمه رفتار چنان معنای گسترده ای یافته که اینک اغلب شامل چیزهائی شده است که سابقا جزءهوشیاری محسوب می شدند». فرایندهای شخصی و خصوصی از قبیل تفکردر حال حاضر«رفتار درونی » تلقی می شوند چنان که «کنت کلارک وجورج میلر» (متوفای 1970میلادی) می نویسند:

«روانشناسی معمولا به عنوان مطالعه علمی رفتار تعریف می شود وموضوع مطالعه آن شامل فرایندهای رفتاری قابل مشاهده از قبیل حرکات، بیانگر گفتار و تغییرات «فیزیولوژیایی » و نیزفرایندهائی است که صرفا حاصل استنباط هستند مانند تفکر ورویا» (8) .

«ریچارد مه پیر» یکی دیگر از دانشمندان غربی (متوفای 1981میلادی) در تعریف روانشناسی با عبارت جدیدتری می نویسد:

«روانشناسی عبارت است از تحلیل علمی فرایندهای ذهنی وساختهای حافظه آدمی به منظور درک رفتار وی » (9) .

با توجه به جمع بندی مطالب بالا می توانیم ادعا کنیم که روانشناسی طی تاریخچه کوتاه خود به گونه های متفاوتی تعریف شده است. نخستین دسته از روانشناسان حوزه کار خود را مطالعه فعالیت ذهنی می دانستند تا توسعه رفتارگرائی در آغاز قرن حاضرو تاکید آن بر مطالعه انحصاری پدیده های قابل اندازه گیری عینی روانشناسی به عنوان بررسی رفتار تعریف شد و این تعریف هم شامل مطالعه رفتار حیوان ها و هم رفتار آدمیان.

از سال 1930 تا 1960 میلادی در بسیاری از کتابهای درسی روانشناسی همین تعریف ارائه شد اما با توسعه روانشناسی پدیدارشناختی و روانشناسی شناختی بار دیگر به تعریف قبلی رسیده ایم یعنی در حال حاضر در تعاریف روانشناسی هم به رفتار اشاره می شود و هم فرایندهای ذهنی.

از اینرو در کتاب زمینه روانشناسی، ص 35 روانشناسی چنین تعریف می گردد: «مطالعه علمی رفتار و فرایندهای روانی ». این تعریف هم روانشناسی را به مطالعه عینی رفتار قابل مشاهده نمایان می سازد و هم به فهم و درک فرایندهای ذهنی که مستقیما قابل مشاهده نبوده و براساس داده های رفتاری و عصب، زیستی شناختی قابل استنباط است، عنایت دارد».

از مجموع نظرات دانشمندان غربی در طول تاریخ علم می توان این نتیجه را به دست آورد که سه تعریف از روانشناسی تا کنون بیان شده است که همگی آنها با هم در ارتباط هستند.

اولین تعریف که قدیمی ترین تعریف است، این که روانشناسی یعنی مطالعه روح، و دومین تعریف روانشناسی که در واقع پلی است بین تعریف اول و تعریف سوم، این است که روانشناسی یعنی علم زندگی روانی و سومین تعریف که امروزه در مجامع علمی اروپائی و غیراروپائی در سطح گسترده ای پذیرفته شده است، روانشناسی، علم رفتار موجودات زنده است (10) .

از جمله دانشمندان ایرانی که از تعریف سوم برای روانشناسی دفاع جانانه ای نموده است، دکتر «سیروس عظیمی » است. در کتاب اصول روانشناسی عمومی، ص 30 چنین می نویسد:

«روانشناسی (یا بهتر بگوئیم رفتارشناسی) کیفیت رفتارموجودات(ارگانیزم) را با استفاده از روشهای علمی مورد بررسی وتحقیق قرار می دهد، برای روانشناسی یک تعریف کلی ذکر می کنیم تابتواند از جمیع جهات جوابگوی نظریات مطالعه علمی رفتار باشد:

«دانش روانشناسی درباره مجموع وقایع قابل تحقیق که ارتباط بارفتار موجودات زنده دارند، مطالعه می کند».

و نیز مولفین کتابهای «روانشناسی عمومی » ص 1 و «روانشناسی تحلیلی » ص 11 و 12 هر دو در معرفی روانشناسی و تعریف آن چنین می نویسند: «بهتر بود که در ازاء واژه روانشناسی کلمه رفتارشناسی برای این دانش بکار می رفت تا هیچ گونه ابهامی درموضوع باقی نمی ماند».

سپس اضافه می کند: که واژه ای مانند روانشناسی همواره حاوی کیفیات و حالات ماوراءالطبیعه و آنچه که سابقا علم النفس می نامیدند، می باشد (11) .

«علی اکبر شهابی » در کتاب اصول روانشناسی از نظر تعلیم وتربیت ناشر دانشگاه تهران، خرداد سال 1317 ش ص 1 در تعریف روانشناسی این گونه اظهار نظر می کند:

«روانشناسی قسمتی از علوم فلسفی است که بحث می کند از کیفیات و حالات روح و ارتباط آنها با اعضاء بدن.

به عبارت دیگر: بحث می کند از زندگانی معنوی و درونی انسان ویا چنان که یکی از علماء روانشناس می گوید: روانشناسی عبارت است از شناختن خویشتن به وسیله خویشتن ».

تعریف روانشناسی از دیدگاه اسلام تا اینجا بررسی تعریف روانشناسی براساس دیدگاه فلاسفه یونان قدیم و فلاسفه و دانشمندان غربی بود اما روانشناسی از دیدگاه اسلام عبارت است از بررسی عامل حیات و آثار حیاتی طبق آموزش های الهی و پیشوایان اسلام.

از آنجا که روان یکی از آثار و نشانه های خداوند است در حقیقت علم روانشناسی عهده دار بیان و تفسیر یکی از نشانه های خداوندی می باشد و تحقیقات علمی مربوط به روح و روان نیز می تواند به عنوان یک برداشت اسلامی و الهی مورد استفاده قرار گیرد.

روی این ملاحظه تمام تحقیقات و یافته های علمی روانشناسی که واقعا به مرحله علم و تحقیق و واقعیت رسیده و صد در صد ثابت شده، علم الهی اسلامی محسوب می شوند. اساس و ریشه این نوع تفکرهمان جمله معروف پیامبر گرامی اسلام(ص) است که از خداوند چنین درخواست کرد:

«اللهم ارنی الاشیاء کما هی » «پروردگارا اشیاء را آنچنان که هستند، به من بنمایان ».

در حقیقت می توان حقائق مسلم دین آسمانی را به عنوان معیارهای داوری و قضاوت و تحقیق و بررسی قلمداد و از روی این الگونظریه های سایر مکاتب را مورد نقد و بررسی قرار داد و آنچه راکه با قوانین و دستورات و بینش های صحیح وحی الهی منافات ندارد، آن را پذیرفت و آنچه را که منافات دارد، رد نمود وآنچه را که در حد فرضیه و تئوری مطرح شده اند و منافاتی بااصول و معیارهای اسلامی ندارند، در معرض آزمایش و تحقیق قرارداد (12) .

پانویس

1- مقدمه روانشناسی، ص 2 و 3 تالیف دکتر علی شریعتمداری.

2- کتاب فرهنگ توصیفی اصطلاحات روانشناسی، تالیف فرانک برونومترجم مهشید پارسائی، فرزانه طاهری.

3- مقدمه روانشناسی، ص 2 - 3.

4- اصول روانشناسی، تالیف: نرمان مال . مان -ترجمه و اقتباس دکتر محمود ساعتچی، چاپ پنجم، ص 4.

5- مقدمه روانشناسی، تالیف: دکتر رضا شاپوریان، ص 14.

6- زمینه روانشناسی: ج 1، ص 35.

7- مقدمه روانشناسی عمومی، ص 108.

8- روانشناسی اجتماعی، تالیف: ژان استوتزل استاد دانشگاه درپاریس ترجمه علی محمد کاردان، ص 6.

9- مدرک قبل.

10- فرهنگ توصیف اصطلاحات روانشناسی، تالیف فرانک برنو، مترجم مهشید پار-سائی و فرزانه طاهری، ناشر طرح نو ، چاپ اول ، سال 1373ش.

11- علم النفس الاجتماعی، دکتر حامد عبدالسلام زهران، بیروت،قاهره، ص 197، طبع پنجم، سال 1984 میلادی.

12- بررسی مقدماتی اصول روانشناسی اسلامی، ج 1، ص 13 - 14.