رابطه نفس و بدن

از تاریخ‌نما
نسخهٔ تاریخ ‏۵ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۲۷ توسط Hasaninasab (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «قدیمی‌ترین نظریات درباره‌ی رابطه‌ی بین نفس و بدن که پایه و مبنای نظریات بع...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

قدیمی‌ترین نظریات درباره‌ی رابطه‌ی بین نفس و بدن که پایه و مبنای نظریات بعدی نیز واقع گردیده، منسوب به دو فلسفه‌ی مادیگرایی و اصالت روح است:

  • فلسفه‌ی اصالت روح برای نفس اصالت و تقدم قائل است و بدن را امری فرعی و اضافی و انضمامی می‌پندارد.
  • فلسفه‌ی مادیگرایی درست عکس آن را می‌گوید یعنی اصالت را به بدن و ماده اختصاص می‌دهد و به جوهر مجردی که مستقل از بدن باشد اعتقاد ندارد.[۱]

گروهی از حکما مانند فیثاغورث، افلاطون و دکارت نفس و بدن را دو ماهیت متمایز و غیرمتجانس پنداشته و بدن را زندان نفس دانسته‌اند، با این توضیح که نفس در تعارض با تن می‌کوشد از زندان تن بگریزد.[۲] ابن سینا مسئله را به این طریق حل کرد که بین نفس و بدن اتحاد قائل شد. او نفس را صورت نوع بدن می‌داند و می‌گوید سر و کار ما در اینجا با دو ماهیت متمایز نیست، بلکه جوهر واقعی نفس است که بدن را حقیقت می‌بخشد و به حرکت در می‌آورد. نفس جوهر است، نه عَرَض. زیرا اگر نفس عرض بود، هنگامی که از بدن جدا می‌شد، لازم نمیآمد که شخص صورت نوعی (شکل و هیئت انسانی) خود را از دست بدهد و حال آنکه خلاف این دیده می‌شود و حیوان یا انسان که از این نعمت محروم شده است، فوراً به صورت لاشه در می‌آید. پس می‌توان چنین نتیجه گرفت که با بودن جان در تن، کالبد به درجه‌ی کمال و تمامیت می‌رسد و دیگر نقصی در آن نخواهد بود. از این رو، گاهی نفس را کمال تعبیر کرده‌اند.[۳]

ابن سینا در ارائه‌ی این نظر، یعنی اعتقاد به اتحاد بین نفس و بدن، از این جهت که نفس صورت بدن است تابع ارسطو است. با این اختلاف که ارسطو این اتحاد را کامل می‌پنداشت. او معتقد بود همان گونه که نقش از موم جداناشدنی است، نفس نیز نمیتواند زمانی از بدن جدا شود و زمانی دیگر به آن رجوع و در آن حلول کند. ابن سینا به تبعیت از فلسفه‌ی اسلامی، در نظر ارسطو تغییر مهمی ایجاد کرده است. او اتحاد نفس و بدن را به این اعتبار که نفس صورت بدن و کمال آن است و به وسیله‌ی آن کارهایی را که جنبه‌ی مادی دارد انجام می‌دهد، مسلم می‌داند. ولی به این اعتبار که در عین حال می‌تواند بدون یاری بدن نیز مصدر کارهایی از قبیل درک معقولات شود و پس از مرگ تن، همچنان زنده و باقی بماند، آن را از بدن ممتاز و مجزا می‌شمارد.[۴]

همان طور که در بالا اشاره گردید، نفس صورت و کمال جسم است و ابن سینا در بیان حدّ نفس آن را هم قوّه، هم صورت و هم کمال خوانده است و لیکن به عللی ترجیح می‌دهد که بگوید نفس کمال جسم آلی است تا بگوید قوه است یا صورت جسم است.[۵]

  1. مقاله علم‌النفس، علی‌اکبر وطن‌پرست، مجله کتاب ماه علوم و فنون، آذر 1388ش.
  2. مقاله علم‌النفس، علی‌اکبر وطن‌پرست، مجله کتاب ماه علوم و فنون، آذر 1388ش.
  3. مقاله علم‌النفس، علی‌اکبر وطن‌پرست، مجله کتاب ماه علوم و فنون، آذر 1388ش.
  4. مقاله علم‌النفس، علی‌اکبر وطن‌پرست، مجله کتاب ماه علوم و فنون، آذر 1388ش.
  5. مقاله علم‌النفس، علی‌اکبر وطن‌پرست، مجله کتاب ماه علوم و فنون، آذر 1388ش.