وضعیت عرب جاهلی مکه
از دانشجو انتظار می رود پس از پایان این درس بتواند:
- عقاید عرب قبل از بعثت را بیان کند.
- رسوم مختلف عرب را نام ببرد.
- ادیان مختلف در شبه جزیره را نام ببرد و گستره آن را در شبه جزیره بیان نماید.
- قبیله به عنوان ساختار اجتماعی عرب را به وضوح تشریح کند.
«جاهلیت» نام فرهنگ و آداب و رسومی است که پیش از بعثت پیامبر گرامی اسلام صلی الله و علیه و آله و سلم در سرزمین حجاز میان عرب آن زمان حاکم بود. هدف از نگارش این تحقیق، آشنایی اجمالی با این فرهنگ و چگونگی مقابله با آن از سوی قرآن کریم است. بر اساس یافتههای این تحقیق، عرب جاهلی اگر چه دارای برخی صفات نیک همچون مهماننوازی و سخاوت بوده است، اما گستردگی صفات ناپسند آن چنان است که مجالی برای بررسی صفات نیک باقی نمیگذارد. قرآن کریم به عنوان کتاب هدایت، به دفعات با آداب و رسوم این قوم به مبارزه پرداخته و به جای آن آداب و رسوم، با ارائه آموزههای وحیانی به هدایت انسانها پرداخته است.
محتویات
مقدمه
سالهای متمادی عرب جاهلی سرزمین حجاز با فرهنگی خو گرفته بود که مشحون از خرافات، تعصبات قبیلهای، جنگ و خونریزی و.... بود. شاید آنها در دل و آنگاه که به وجدان خود مراجعه میکردند، به بطلان چنین فرهنگی اذعان داشتند، اما این فرهنگ چنان در زندگی مردم رسوخ کرده بود که ظالمان و مظلومان همگی جرأت مقابله با آن را نداشتند.
در چنین ایامی بود که خداوند متعال با فرستادن آخرین پیامبرش حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و نازل کردن آخرین کتاب آسمانی یعنی قرآن مجید، زمینه نجات و هدایت مردم را فراهم کرد.
آری با تلاشهای چنین پیامبری و هدایتهای چنین کتابی بود که انسانها کرامت خود را به دست آورده، زنان به ارزشهای والای خود پی برده و فرهنگ جاهلی جای خود را به آموزههای وحیانی داد.
آنچه در این نوشتار میآید، گذری بر تاریخ جاهلیت و نیز چگونگی مقابله قرآن با آن فرهنگ است.
مفهوم جاهلیت
کلمه جاهلیت از ریشه جهل است، و به تصریح لغویون جهل نقیض علم است درباره معنای اصطلاحی جاهلیت برخی محققان بر این باورند که این اصطلاح پس از ظهور اسلام با الهام از قرآن در میان مسلمانان، در مورد عصر پیش از اسلام به کار رفت و مفهوم خاصّی پیدا کرد. برخی از مورّخان معاصر، محدود زمانی این دوره ار صد و پنجاه تا دویست سال پس از بعثت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) تخمین زدهاند.
قرآن نیز دوران متصل به ظهور اسلام را عصر جاهلیت نامیده است و به نوشته برخی از محققان، این برای اشاره به این نکته بوده است که در آن زمان جهل حاکم بوده است نه علم، و در هر زمینهای باطل مسلط بوده است نه حق.
در نهج البلاغه، امیرالمؤمنین علی (ع) نیز در توصیف «جاهلیت» میفرماید: «چونان ستم پیشگان جاهلیت نباشید که نه از دین آگاهی داشتند و نه در خدا اندیشه میکردند...» از کلام راهگشا و هدایت بخش امام (ع) واضح میشود که جهل در «عصر جاهلیت» به خاطر نادانی و بیخبری از دین و نبود عقل و فکر به آنها اختصاص داده شده است.
خلاصه آنکه هر عمل خلاف و نادرست، چه نتیجه جهل و نادانی باشد یا چه حاصل از عدم تعقل و تفکر باشد، به آن عمل جهالت گفته میشود و مطابق با فرهنگ جاهلیت است.
ویژگیهای عرب جاهلی
اعراب زمان جاهلی ویژگیهای خوب و بد فراوانی داشتند که در جای خود قابل بررسی است:
الف. ویژگیهای مثبت
از جمله ویژگیهای خوب اعراب جاهلی این بود که آنها به لحاظ طبع، انسانهایی سخی و مهمان نواز بودند، روح حماسی و سلحشوری قوی داشتند، امانت دار بودند، پیمان شکنی را گناه غیر قابل بخشش میدانستند، در راه عقیده فداکار بودند و از صراحت لهجه کاملاً برخوردار بودند. حافظههای نیرومندی برای حفظ اشعار و خطبهها در میان آنان پیدا میشد، و در فن شعر و سخنرانی سرآمد روزگار بودند؛ در اسبدوانی و تیراندازی مهارت زیادی داشتند، فرار و پشت به دشمن را زشت و ناپسند میشمردند.
ب. ویژگیهای منفی
ویژگیهای بد و جاهلی عربِ آن دوران، چنان بر این خوبیهای او غلبه داشت که نفوذ هر کمالی را از بین برده بود.
قرآن کریم، این عصر را به خاطر همان ویژگیهای جاهلی و بد، «عصر جاهلیت» نام نهاده است و در چهار جای مختلف قرآن عبارت «جاهلیت» را به کار برده که، در هر چهار موارد منظور همان عصر جاهلیت است. سورهی فتح، آیهی26- سورهی مائده، آیه50- سورهی احزاب، آیه33- سورهی آل عمران، آیه3.
1- جنگهای قبیلهای اگر قتلی در میان اعراب رخ میداد، مسئولیت عمده متوجّه نزدیک ترین خویشاوندان قاتل بود و چون معمولاً طایفه قاتل صرف نظر از حق و باطل مسئله به دفاع و حمایت از وی برمیخاستند، این امر منجر به جنگهای قبیلهای میشد که سالها طول میکشید.
2- افتخار به حسب و نسب یکی از معیارهای ارزشی در میان عرب جاهلیت افتخار به حسب و نسب بود. این امر از چنان اهمیتی برخوردار بود که هر کسی برای حفظ و شناخت حسب و نسب خویش میکوشید و به دیگر قبائل افتخار میکرد. همچنین بر اساس همین معیار هر چه افراد قبیله زیادتر بود، افتخار آن نیز بیشتر بود و این به حدّی رسیده بود که حتی از شمارش مردگان نیز دست برنداشتند که سوره تکاثر یادآور همین سنت غلط جاهلی است.
3- مقام و منزلت زن یکی از بارزترین مظاهر جهل و خرافات عرب جاهلی، دیدگاه آنان نسبت به زن بود، زن در جامعه آن روز از ارزشی انسانی و حقوقی اجتماعی و استقلال در زندگی محروم بود.
بر اساس هنجارهای موجود در فرهنگ جاهلی، زن نه مالک اراده خود بود و نه مالک عملی از اعمال خود، و نه مالک ارثی از پدر و مادر و برادر، مردان بدون هیچ حد و قیدی با آنان ازدواج میکردند. بر اثر گمراهی و توحش آن اجتماع، وجود زن مایه ننگ و سرافکندگی بود. آنها دختران را لایق ارث نمیدانستند و معتقد بودند تنها کسی که شمشیر میزند و از قبیله دفاع میکند، ارث میبرد. حرمت زنان تا بدان حد سقوط کرده بود که، پس از مرگ همسران خود، مانند بقیه اموال و میراث شوهر به ارث برده میشدند. زنان و فرزندان خردسال چه پسر و چه دختر از ارث بردن محروم بودند. فرزندانشان را از ترس فقر و کسی روزی میکشتند. اگر دختری متولد میشد. او را از نسل خود نمیدانستند، دختران را زنده به گور میکردند. به عقیده آنان زنان و دختران در جنگ و غارت کارایی لازم را ندارند و دست و پاگیرند و در اسارت هم موجب ذلت خاندان خویش هستند، به همین دلیل این رسم شوم رواج یافت.
4- مذهب در عصر جاهلیت در شهر مکّه پیروان مذاهب مختلفی سکونت داشتهاند، گذشته از یهود و نصاری اکثریت ساکنین مکه را مشرکین تشکیل میدادند که دارای بتها و خدایان متعددی بودند. البته تردیدی نیست که اعراب پیش از ظهور اسلام با لفظ «الله» آشنا بودند، زیرا لفظ «الله» در اشعار شعرای جاهلیت موجود است. و حتی در قرآن هم آیاتی موجود است که مؤید چنین مدعایی است: «و لَئنِ سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَیقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الحَْمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکثرَُهُمْ لَا یعْلَمُون» «و هر گاه از آنان سؤال کنی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟» مسلّماً میگویند: «اللَّه»، بگو: «الحمد للَّه (که خود شما معترفید)!» ولی بیشتر آنان نمیدانند!» از این رو باید گفت آشنائی مردم آن زمان جاهلیت با لفظ «الله» مسلّم و محرز است؛ ولی اینان در معتقدات خود با هم مخالف بودند. عدهای از مشرکین، وجود خدا را منکر بودند. دستهای خدا را رازق و خالق میدانستند، ولی برخی برای خدا شریک قائل بودند. برخی هم خدایان دیگر را شفیع خود میپنداشتند. آنها برای خدا همسر و فرزند قایل بودند و فرشتگان را دختران خدا میپنداشتند که خداوند در این باره میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ لَا یؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ لَیسَمُّونَ المَْلَئکةَ تَسْمِیةَ الْأُنثی» «کسانی که به آخرت ایمان ندارند، فرشتگان را دختر (خدا) نامگذاری میکنند!» دستهای از اعراب جاهلی هم جن را میپرستیدند، که قرآن کریم در آیه 41 سورهی سباء این را متذکّر میشود: «قَالُواْ سُبْحَانَک أَنتَ وَلِینَا مِن دُونِهِم بَلْ کاَنُواْ یعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکثرَُهُم بهِِم مُّؤْمِنُون» «آنها میگویند: «منزهی و از اینکه همتایی داشته باشی! تنها تو ولیّ مایی، نه آنها؛ (آنها ما را پرستش نمیکردند) بلکه جن را پرستش مینمودند؛ و اکثرشان به آنها ایمان داشتند.» 5- خرافات در عصر جاهلیت عرب حجاز که غالباً در صحرا به سر میبرد، از فرهنگ و تمدن دور و بیبهره و گرفتار جمود عقلی و فکری بود که روابط بسیاری از اشیاء را درک نمیکرد. او نمیتوانست پدیدهها را با دید منطقی تحلیل کند و ارتباط بین علت و معلول را کاملاً بفهمد. مغز آنها از انبوه خرافات پر بود و همین ریشه اصلی عقب ماندگی آنها از دیگر امتها بود.
افسانه و اوهام، مانند بستن آتش به دم گاو برای آمدن باران، زدن گاو مادّه به خاطر آب نخوردن گاو نر، داغ کردن بدن شتر سالم به خاطر بهبودی شتر دیگر، حبس کردن شتر در کنار قبر تا صاحب قبر روز محشر پیاده نباشد، معالجه بیماران با مالیدن خون بزرگان قبیله،... چنان افکار عرب جاهلی را به خود مشغول کرده بود که حتی برای پیشرفت اسلام مانع بزرگی حساب میشد.
از این جهت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میکوشد که آثار «جاهلیت» را از میان بردارد. هنگامی که «معاذ بن جبل» را به یمن اعزام نمود به او چنین دستور داد: « وأمت أمرَ الجاهلیةَ الاّ ماسَنَّهُ الاسلام و أظهِر أمرَ الاِسلام کُلِّهِ صغیرَهُ و کبیرَه» «ای معاذ، آثار جاهلیت و افکار و عقاید خرافی را، از میان مردم نابود کن، و سنن اسلام را که همان دعوت به تفکر و تعقل است زنده نما.» 6- اخلاق و رفتار عرب در نظر عرب جاهلی اخلاق به صورت دیگری تفسیر میشد، به عنوان مثال غیرت و شجاعت و مروت را میستودند، ولی مفهوم شجاعت در نظر آنها قتل، جنگ و غارت بود که هر چه به تعداد کشتهها اضافه میشد، آن را نشانه شجاعت و افتخار میپنداشتند. رفتارشان هم از این لغزشها خالی نبود و دارای تعادل نبود مثلاً اگر کسانی پدرشان را از دست میدادند، ارث نمیبردند و ارث ویژه فرزندان بزرگ بود. البته اگر فرزندان بزرگ در میان نبودند، اولاد کوچک ارث میبردند و لیکن باز خویشاوندان نیرومند، ولیّ و سرپرست یتیم میشدند و اموال او را میخوردند و در این عمل نه تنها رعایت عدالت را نمیکردند بلکه اگر یتیم دختر بود با او ازدواج میکردند و بعد از تمام شدن اموالشان آنان را طلاق میدادند و گرسنه و برهنه رهایشان میکردند.خلاصه آنکه از دیدگاه مردان عرب، فضیلت و برتری در خونریزی، غیرت جاهلی، کبر و غرور، پیروی از ستمگران و از بین بردن حقوق مظلومان، دشمنی و ستیز با دیگران، قمار، شراب، زنا، خورن میته، خون و خرمای گندیده و فاسد بود.
چنان که حضرت امیرالمؤمنان علی بن ابیطالب (ع) در مورد عصر جاهلیت میفرمایند: «خداوند، پیامبر اسلام، حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را هشدار دهندهی جهانیان مبعوث فرمود، تا امین و پاسدار وحی الهی باشد. آنگاه که شما ملّت عرب، بدترین دین را داشته، و در بدترین خانه زندگی میکردید، میان غارها، سنگهای خشن و مارهای سمّی خطرناک فاقد شنوایی، به سر میبردید. آبهای آلوده مینوشیدید و غذاهای ناگوار میخورید: خون یکدیگر را به ناحق می ریختید، و پیوند خویشاوندی را میبردید، بتها میان شما پرستش میشد، و مفاسد و گناهان، شما را فراگرفته بود.» از این سخن امام (ع)، وضعیت اعراب «عصر جاهلیت» به خوبی روشن میشود.
مقابله قرآن با عصر جاهلیت
خداوند، عصر قبل از نزول قرآن را به نام «عصر جاهلیت» معرفی کرده است. این کلمه اوّلین بار در قرآن کریم برای اعراب قبل از اسلام به کار برده شده است و این نشانهی بارز و آشکاریست بر مخالفت قرآن با فرهنگ، عقاید، افکار و رفتار... آن زمان. یعنی همین یک کلمه (جاهلیت) در نشان دادن مخالفت قرآن کریم با آن زمان کافی است.
برخی موارد خاصی که قرآن کریم به مقابله با فرهنگ جاهلی پرداخته است، عبارتند از: 1- پیشتر بیان شد که اعراب عصر جاهلیت دشمن یکدیگر و بت پرست بودند و بسیاری از اوقات در جنگ و خونریزی بسر میبردند. خداوند متعال در آیه 103 سورهی آل عمران این امر را یادآوری میکند و با نفی چنین فرهنگی، مردم را به وحدت دعوت میکند: «وَ اعْتَصِمُواْ بحَِبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَ لَا تَفَرَّقُواْ وَ اذْکرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیکمْ إِذْ کنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَینَْ قُلُوبِکمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ کنتُمْ عَلی شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکم مِّنهَْا...» «همگی به ریسمان خدا، چنگ زنید، و پراکنده نشوید، و نعمت خدا را به خود به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید، و او میان دلهای شما، الفت ایجاد کرد، و به برکت نعمت او، برادر شدید. و شما بر لب حفرهای از آتش بودید. خدا شما را از آن نجات داد.» ملاک افراد برای حضور در این جنگها روابط قبیلهای و خویشاوندی بود نه عدالت یا دفاع از مظلوم. خداوند در مقابل این امر با دعوت مردم به رعایت عدالت میفرماید: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا کونُوا قَوَّامینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یجْرِمَنَّکمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُون» «ای کسانی که ایمان آوردهاید! همواره برای خدا قیام کنید، و از روی عدالت، گواهی دهید! دشمنی با جمعیتی، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند! عدالت کنید، که به پرهیزگاری نزدیکتر است! و از (معصیت) خدا بپرهیزید، که از آنچه انجام میدهید، با خبر است.» 2- پیشتر بیان شد که تعصبات قومی یکی از ویژگیهای برجسته دوران جاهلیت بوده است. خداوند متعال در این باره میفرماید: «إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کفَرُواْ فی قُلُوبِهِمُ الحَْمِیةَ حَمِیةَ الجَْاهِلِیةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلی الْمُؤْمِنِینَ وَ أَلْزَمَهُمْ کلِمَةَ التَّقْوَی وَ کاَنُواْ أَحَقَّ بهَِا وَ أَهْلَهَا وَ کاَنَ اللَّهُ بِکلُِّ شیْءٍ عَلِیمًا» «(به خاطر بیاورید) هنگامی را که کافران در دلهای خود خشم و نخوت جاهلیت داشتند و (در مقابل،) خداوند آرامش و سکینه خود را بر فرستاده خویش و مؤمنان نازل فرمود و آنها را به حقیقت تقوا ملزم ساخت، و آنان از هر کس شایستهتر و اهل آن بودند و خداوند به همه چیز دانا است.» «حَمِیةَ الجاهِلیَّه» یعنی: همان عادت پدرانشان در دوران جاهلیت را دارند که هیچ گاه حاضر نیستند احدی را قبول کنند و تسلیم او شوند.
آری! فرهنگ جاهلیت دعوت به «حمیت» و «تعصب» و «خشم جاهلی» میکند، ولی فرهنگ اسلام به «سکینه» و «آرامش» و «تسلط به نفس».
3- از جمله ویژگیهای عصر جاهلیت افتخار به حسب نسب بود. خداوند در قرآن کریم از این تفاخر نهی فرموده است و ملاک فضیلت را در تقوا دانسته است و میفرماید: «یأَیهَُّا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکمُ مِّن ذَکرٍ وَ أُنثی وَ جَعَلْنَاکمُْ شُعُوبًا وَ قَبَائلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَکرَمَکمُْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَئکمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» «ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست خداوند دانا و آگاه است.» آیه شریفه در این مقام است که مطلق تفاضل به طبقات به سفید پوستی و سیاه پوستی و عربیت و عجمیت و غنی بودن و فقیر بودن و به بردگی و مولایی و به مردی و زنی را از بین ببرد.
پس غرض از اختلافی که در بشر قرار داده شده این بوده که تعاون و همکاری میان انسانها به وجود آید، نه اینکه به یکدیگر تفاخر کنند.
همچنین خداوند در سورهی تکاثر میفرماید که تفاخر میان اعراب به جایی رسید که قبور مردگان را میشمردند و افتخار میکردند و از یاد و ذکر خدا غافل بودند.
خداوند متعال این عمل را ناشی از جهالت دانسته و آنها را تهدید میکند که به زودی جهنّم را خواهید دید.
4- بیتوجهی به زنان یکی از بارزترین مظاهر جهل و خرافات عرب جاهلی بود. خداوند متعال شدیدا با این فرهنگ جاهلی مبارزه کرده و به زنان عزت و مقام بخشید. چنانچه رسیدن به کمال و قرب الاهی را برای مرد و زن یکسان معرفی میکند: «فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنیِ لَا أُضِیعُ عَمَلَ عَمِلٍ مِّنکم مِّن ذَکرٍ أَوْ أُنثی...» «خداوند درخواست آنها را پذیرفت: (و فرمود) من عمل کنندهای از شما را، زن باشد یا مرد، ضایع نخواهم کرد...» در این آیه صریحاً میفرماید: «این عمل کننده خواه مرد باشد یا زن تفاوتی نمیکند.» زیرا همه شما در آفرینش به یکدیگر بستگی دارید، بعضی از شما از بعضی دیگر تولد یافتهاید زنان از مردان و مردان از زنان، پس، این آیه همانند آیات بسیار دیگر از قرآن مجید، زن و مرد را در پیشگاه خدا و در وصول به مقامات معنوی در شرائط مشابه یکسان میشمارد و هرگز اختلاف جنسیت و تفاوت ساختمان جسمانی و به دنبال آن پارهای از تفاوتها در مسئولیتهای اجتماعی را دلیل به تفاوت میان این دو از نظر بهدست آوردن تکامل انسانی نمیشمارد بلکه هر دو را از این نظر کاملاً در یک سطح قرار میدهد.
و در آیات دیگر از محروم کردن زنان از ارث، نهی میکند و میفرماید: «لِّلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِّمَّا تَرَک الْوَالِدَانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِّمَّا تَرَک الْوَالِدَانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کثرَُ نَصِیبًا مَّفْرُوضًا» «برای مردان، از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود بر جای میگذارند، سهمی است و برای زنان نیز، از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان میگذارند، سهمی خواه آن مال، کم باشد یا زیاد این سهمی است تعیین شده و پرداختنی.» مسئلهی دیگر که در آن زمان عرب درگیر آن بود زنده به گور کردن دختر و فرزندکشی که یک سنت پست و خشن بود. که خداوند این سنت را هم محکوم میکند و میفرماید: «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکمْ خَشْیةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیاکمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کبیراً» «و فرزندانتان را از ترس فقر، نکشید! ما آنها و شما را روزی میدهیم مسلماً کشتن آنها گناه بزرگی است.» خداوند متعال حالت عرب جاهلی هنگامی که میشنید صاحب فرزند دختری شد را توصیف کرده و به شدت آن را محکوم میکند: «وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالْأُنثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کظِیم یتَوَارَی مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیمْسِکهُ عَلی هُونٍ أَمْ یدُسُّهُ فی الترَُّابِ أَلَا سَاءَ مَا یحَْکمُون» «در حالی که هر گاه به یکی از آنها بشارت دهند دختر نصیب تو شده، صورتش (از فرط ناراحتی) سیاه میشود و به شدّت خشمگین میگردد... بخاطر بشارت بدی که به او داده شده، از قوم و قبیله خود متواری میگردد (و نمیداند) آیا او را با قبول ننگ نگهدارد، یا در خاک پنهانش کند؟! چه بد حکم میکنند!» خداوند متعال در پایان آیه این حکم ظالمانه و شقاوت آمیز غیر انسانی را با صراحت هر چه بیشتر محکوم کرده، میگوید: «چه بد حکم میکنند.» همچنین برای محکوم کردن سنت زنده به گور کردن دختر، میفرماید: «وَ اِذَا المَوَدَةُ سُئِلَت، بِأیِّ ذَنبٍ قُتِلَت» «و در آن هنگام که از دختران زنده به گور شده سؤال شود: به کدامین گناه کشته شدند؟!» 5- کفار «عصر جاهلیت» مشرک بوده و جن و ملائکه را میپرستیدند. خداوند این باور و عقیدهی باطل آنها را رد میکند و میفرماید: «وَ جَعَلُواْ لِلَّهِ شرَُکاَءَ الجِْنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُواْ لَهُ بَنِینَ وَ بَنَاتِ بِغَیرِْ عِلْمٍ سُبْحَنَهُ وَ تَعَلی عَمَّا یصِفُون» «آنان برای خدا همتایانی از جنّ قرار دادند، در حالی که خداوند همه آنها را آفریده است و برای خدا، به دروغ و از روی جهل، پسران و دخترانی ساختند منزّه است خدا، و برتر است از آنچه توصیف میکنند!» خداوند متعال این اندیشه را ناشی از نادانی آنها معرفی میکند و در پایان آیه خط بطلان بر تمام این مطلب خرافی و پندارهای بیاساس کشیده و با جمله رسا و بیدار کنندهای همه این اباطیل را نفی میکند و میگوید: «منزه است خداوند و برتر و بالاتر است از این اوصافی که برای او میگویند.» خداوند متعال در آیات بعدی میفرماید: «بدِیعُ السَّمَاوَاتِ و الْأَرْض أَنی یکونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکن لَّهُ صَاحِبَة وَ خَلَقَ کلَُّ شیْءٍ وَ هُوَ بِکلُِّ شیْءٍ عَلِیم ذلکمُ اللَّهُ رَبُّکمْ لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ خَلِقُ کلِّ شیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلی کلُِّ شیْءٍ وَکیل» «او پدید آورنده آسمانها و زمین است چگونه ممکن است فرزندی داشته باشد؟! حال آنکه همسری نداشته، و همه چیز را آفریده و او به همه چیز داناست. این است پروردگار شما! هیچ معبودی جز او نیست آفریدگار همه چیز است او را بپرستید و او نگهبان و مدبّر همه موجودات است.» این جمله جواب از همان اعتقاد است، و حاصلش این است که: داشتن فرزند حقیقی موقوف بر این است که قبلا همسری اتخاذ شود و اتخاذ همسر برای خدای تعالی معقول نیست، و اگر همسر نداشته باشد، دیگر از کجا فرزند خواهد داشت؟ علاوه بر این، خدای تعالی خالق و فاطر هر چیزی است، و صاحب فرزند نمیتواند خالق فرزند خود باشد چون فرزند جزئی از پدر است. معقول نیست که جزء خداوند مخلوق خودش باشد. این دو دلیل در جمله کوتاه «بَدیعَ السَمّاواتِ و الارض» نهفته است. چون خداوند وقتی به وجود آورنده همه اجزای آسمانها و زمین باشد دیگر چه چیزی باقی خواهد ماند که بتواند همسر خداوند بوده باشد، و یا پسران یا دخترانی، همانند خود داشته باشد.
6- رفتار و اخلاق عرب «عصر جاهلیت» با یتیمان آنگونه که پیشتر بیان شد، ظالمانه بود. قرآن کریم در آیات متعددی مردم را از خیانت در اموال یتیمان منع کرده است: «وَ ءَاتُواْ الْیتَامَی أَمْوَالهَُمْ وَ لَا تَتَبَدَّلُواْ الخَْبِیثَ بِالطَّیبِ وَ لَا تَأْکلُُواْ أَمْوَالَهُمْ إِلی أَمْوَالِکمْ إِنَّهُ کاَنَ حُوبًا کبِیرًا» «و اموال یتیمان را به آنها بدهید! و اموال بد (خود) را، با اموال خوب (آنها) عوض نکنید! و اموال آنان را همراه اموال خودتان نخورید، زیرا این گناه بزرگی است!» در هر اجتماعی بر اثر حوادث گوناگون پدرانی از دنیا میروند و فرزندان صغیری از آنها باقی میمانند، ولی در جوامع ناسالم که گرفتار جنگهای داخلی هستند، مانند جامعه عرب در زمان جاهلیت، تعداد اینگونه کودکان یتیم بسیار زیادتر است، که باید از طرف حکومت اسلامی و فرد فرد مسلمانان، تحت حمایت قرار گیرند. در آیه فوق سه دستور مهم در باره اموال یتیمان داده شده است: الف. اموال یتیمان را به هنگامی که رشد پیدا کنند به آنها بدهید. یعنی تصرف شما در این اموال تنها به عنوان امین و ناظر و وکیل است نه به عنوان یک مالک.
ب. هیچگاه اموال پاکیزه آنها را با اموال ناپاک و پست خود تبدیل نکنید. این دستور در حقیقت برای جلوگیری از حیف و میلهایی است، که گاهی سرپرستهای یتیمان به بهانه اینکه تبدیل کردن مال به نفع یتیم است یا تفاوتی با هم ندارد، و یا اگر بماند ضایع میشود، اموال خوب و زبده یتیمان را برمیداشتند و اموال بد و نامرغوب خود را بجای آن میگذاشتند.
ج. اموال آنها را با اموال خود نخورید. یعنی اموال یتیمان را با اموال خود مخلوط نکنید، به گونهای که نتیجهاش تملک همه باشد، و یا اینکه اموال بد خود را با اموال خوب آنها مخلوط نسازید که نتیجهاش پایمال شدن حق یتیمان باشد.
قبیله
قبیله در دوران جاهلیت برای مردم از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. واحد اوّلیه تشکیل دهنده قبیله خانواده بود که در چادر زندگی می کرد. از مجموع چند چادر خویشاوند ((حَی)) پدید می آمد و از مجاورت ((احیا)) همخون، قبیله تشکیل می شد. ((حَی)) دارای یک رئیس بود و حکم ((شیخ )) یعنی رئیس قبیله، بر همه لازم الاتّباع بود.
گاهی قبیله به کسی که حضانت و حفاظت ازقبیله رابرعهده داردمنسوب میگردد مثل عکل گاهی نام قبیله از اسم مکان زندگی گرفته می شودمثل بجیله ویا اینکه به یک لقب منتسب میگردد مثل خندف.
نکته ای که درنامگذاری قبایل عرب مطرح است نامهای حیوانات است نه یک پدر واحد مثل بنی کلب(فرزندان سگ)،بنی نمر(فرزندان پلنگ) و...
قبیله دارای سه رکن نسب،عصب،حسب بوده است.
نسب:هرقبیله ازپدری واحد سرچشمه میگرفته است.درمیان قبایل کوچک شاخصه ی تعیین نسب بسیارمهم بوده وتمام افراد شناسنامه ی قبیله ای داشته اند.آنها باید می دانستند که نیایشان کیست وتا چه اندازه نژادشان خالص و اصیل مانده است.
عصب:یعنی داشتن تعصب نسبت به قبیله جانب آحاد واعضای قبیله.اعضای قبیله معتقدبودندکه بایدعصب و عرق قبیله ای داشته باشند.درحقیقت عصب به معنای علقه و بستگی و حیات است.حفظ موجودیت قبیله برعهده کسی بود که میخواست عصبیت قبیله راحفظ کند.
حسب:عبارت از مجموعه یا پروند تلاشها،جنگها،حوادث،رخدادها و دریک کلام افتخاراتی است که یک قبیله می آفریده است این حسب به وسیله کاهن شاعر وخطیب حفظ می شد.
قبیله از سه بخش تشکیل میشد: 1خلص:فرزندان اصیل قبیله از نظر خون و نژاد که اعضای اصلی و درجه یک قبیله را تشکیل میدادند.
2عبید:اسرا و بندگان از اطراف و شهرهای دیگر بودند.
3موالی:اینان عضو درجه دو قبیله بودند که یا به همسایگی و یا به لحاظ پیمان عضویت قبیله را پذیرفته بودند.
جنگ و خونخواهی دو عامل بودند که غالب فکر و عمل قبیله را به خود اختصاص میداد و قبیله و اعضای آن پیوسته برای انجام یکی از این دو در تلاش و ستیز بودند.هر عملی که در جهت تقویت و استحکام قبیله و هم در تحکیم وحدت آن مثمر و مفید بود،برای عرب ارجمند و امری مطاع بود.
ریاست قبیله موروثی بود، ولی شیخ یا رئیس قبیله باید دارای فضایل فردی همانند شجاعت، سخاوت و خردمندی نیز باشد تا اعضای قبیله را ارشاد کند و به فرمانبرداری و اطاعت خود وا دارد. هر چند شیخ قبیله برای ((بدوی )) حکم شاه را نداشت، ولی به دلیل تعصب شدید، او را برتر از دیگران می شمردند، چنان که قبیله خود را نیز بهترین قبایل می دانستند.
نام برخی طوایف عرب
عماد، قمود، طلسم، جدیس، جرهم، امیم و عبیل لقمان حضورا و…
- « بائده »... و آن به معنای نابودشده است، زیرا این قوم بر اثر نافرمانی های پیاپی، به وسیله بلاهای آسمانی و زمینی نابود گشتند. شاید آنان همان قوم عاد و ثمود بودند؛ که در قرآن مجید از آنها به طور مکرر یاد شده است.
- « قحطانیان »: فرزندان یعرب بن قحطان، که در « یمن » و سایر نقاط جنوبی عربستان مسکن داشتند، و آنان را عرب اصیل می نامند و یمنی های امروز، و قبیله های « اوس » و « خزرج »، که در آغاز اسلام دو قبیله بزرگ در مدینه بودند، از نسل قحطان می باشند. قحطانیان دارای حکومت های زیادی بودند، و در عمران و آبادی خاک یمن بسیار کوشیده و تمدن هایی را از خود به یادگار گذارده اند. و امروز کتیبه های آنان با اصول علمی خوانده می شود و تا حدودی تاریخچه قحطانی را روشن می نماید و هر چه درباره تمدن عرب قبل از اسلام گفته می شود، همگی مربوط به همین گروه؛ آن هم در سرزمین یمن، می باشد.
- « عدنانیان »: فرزندان حضرت اسماعیل، فرزند ابراهیم خلیل علیه السلام می باشند، ابراهیم مأمور شد، که فرزند خود اسماعیل را با مادر وی « هاجر »، در سرزمین مکه جای دهد، ابراهیم علیه السلام هر دو را از خاک فلسطین به سوی دره ی عمیقی (مکه) که بی آب و علف بود، حرکت داد، دست لطف و مهر پروردگار جهان به سوی آنان دراز گردید و چشمه ی زمزم را در اختیار آنان گذارد، اسماعیل با قبیله ی « جرهم »، که در نزدیکی مکه خیمه زده بودند، وصلت نمود. فرزندان زیادی نصیب وی شد، که یکی از آنها « عدنان » است که با چند واسطه، نسب وی به اسماعیل می رسد.
فرزندان عدنان، به تیره های گوناگونی تقسیم شدند و از میان آنان قبیله ای که شهرتی به دست آورد، قبیله ی قریش و در میان آنان بنی هاشم بودند.
همچنین
قرآن، دوران متصل به ظهور اسلام را عصر جاهلیت نامیده است. عصری که از نظر زمانی تا 150 سال قبل از اسلام را در بر میگیرد. دورانی که سراسر شرک و تاریک اندیشی بر آن غلبه داشته است.
در توضیح این مفهوم ابتدا باید اشاره کرد، از آنجا که بخش عمده مناطق شمالی شبه جزیره عربستان، به ویژه منطقه حجاز را صحراهای خشک و سوزان تشکیل داده است و بیشتر اعراب در پیش از اسلام، بادیهنشین و صحراگرد بودهاند و به دنبال باران بدین سو و آن سو میرفتند. این رفتار و ویژگیها، تمایلات خاصی را در آنان ایجاد کرده بود که بسیاری از خلق و خویهای انسانیت را از دست داده بودند.
نظام قبیلگی
اساس چنین جامعهای بر نظام قبیلگی قرار داشت، که ریاست آن را بزرگی از اهل قبیله با ویژگیهای خاص، بر عهده میگرفت. تواضع، حلم، صبر، سخا و شجاعت از جمله آنها به شمار میرود.
به طور کلی، هر فرد قبیله حاضر است هر نوع فداکاری و ایثار را در راه قبیله بپذیرد. از اینروست که حفظ نسب و اصالت قبیلگی از ارزش خاصی نزد اعراب بهرهمند است. آنان برای حفظ این ارزش ناچارند نسب خود را حفظ کنند. برای عرب جاهلی هر قدر افراد قبیله زیادتر باشد، افتخار آن بیشتر است؛ چرا که قدرت زیادتری دارد. افتخار به این موضوع به حدی است که حتی برخی از قبایل، برای افزایش تعداد افراد قبیله مردگان خود را نیز بر میشمردند.
ویژگی تعصب و روحیات عرب جاهلی
در بررسی قبیله و تاریخ جاهلیت باید به «تعصب» اشاره کرد. مؤلفهای که نقطه مشترک و قوام همبستگی قبیله را این عنصر تشکیل میداد. بسیاری از ویژگیها و خصوصیات این گروه از انسانها در دوران جاهلیت را میتوان در پرتو این مقوله مورد مطالعه قرار داد. آنان حتی حاضر بودند در این راه جان خود را نیز فدا کنند. اگر کسی از افراد قبیله مورد ظلم و یا ستمی قرار میگرفت، برای خود حق انتقام قائل بود. افراد قبیله نیز وظیفه داشتند وی را یاری کنند، آنان معتقد بودند «خون را جز خون نمیشوید» و حتی حاضر بودند به جهنم بروند؛ ولی انتقام را بگیرند.
روح نظام قبیلگی بدوی در دوران جاهلیت، نزاع و جنگ بر سر ماندن بود. آنان بر سر کوچکترین مسائلی جنگهای بزرگی به راه میانداختند که شاید سالها به طول میانجامید. این جنگها را «ایامالعرب» نامیدهاند که برخی از آنان تا چهل سال نیز ادامه مییافت.
اعراب در دوران جاهلیت به سرزمینهای مختلفی حمله و آنها را غارت میکردند. در دست درازی به اموال مردم و غارت حدّ و مرزی نمیشناخته و جز زبان شمشیر زبان دیگری نمیدانستند. آنان چیزی جز قدرت و زور را نمی-شناختند و جز در برابر آن خضوع نمیکردند. اعراب جاهلی بر همین پایه حق را تعیین کرده و عدالت را بر همان اساس قرار میدادند. آنان حتی در این باره شعر نیز میسرودند.
عرب جاهلی و خرافات
جهل و خرافه سراسر زندگی آنان را فرا گرفته بود، که علت آن را میتوان در دوری از فرهنگ و تمدنهای پیشرفته بررسی کرد.
اعراب دوران جاهلیت از چنان عقل و فکری برخوردار بودند که روابط بسیاری از پدیدهها را درک نمیکردند و نمی-توانستند رابطه منطقی بین آنها ایجاد کنند.
اگر گاو مادهای آب نمیخورد، علت را وجود دیوی میان شاخهای گاو نر میدانستند و آن را میزدند. هنگامی که شتر مادهای مریض میشد، شتر نر سالمی را داغ میکردند. زمانی که شخص بزرگی از دنیا میرفت، در کنار قبرش گودالی حفر کرده و شتری را در آن حبس مینمودند تا از گرسنگی و تشنگی بمیرد، تصور بر آن بود که میت در روز حشر بدون وسیله نماند! معتقد بودند شخص مار و عقرب گزیده، اگر فلز مس همراهش باشد، میمیرد، برای همین گردنبندی از طلا یا نقره به او آویزان میکردند. آنان بر این باور بودند که اگر شخصی به وسیله سگ وحشی و هار گزیده شود، مقداری از خون رئیس قبیله میتواند شفای او باشد. برای طرد ارواح شریر به استخوانهای اموات و پارچههای آلوده به کثافت و ناپاکی پناه میبردند و آن را بر گردن بیمار میآویختند. هنگامی که مادری در دهان فرزندش دمل یا زخمهایی میدید، طبقی بر سر مینهاد و در میان قبیله به جمعآوری نان و خرما میپرداخت. آنها را برای سگها میریخت، شاید فرزندش شفا یابد.
آنان به هنگام ورود در محلی جدید برای دوری از شر اجنه و طاعون ده مرتبه صدای الاغ در میآوردند و هنگام گم شدن در صحرا لباسهایشان را وارونه به تن میکردند تا پیدا شوند! و....
خرافههای جاهلی در میان آنان به گونهای بود، که قرآن از آن به غل و زنجیر بر اعضایشان تعبیر میکند. بیان قرآن ناظر به این نکته است که در آن زمان جهل و ناعدالتی سراسر زندگی عرب جاهلی را فرا گرفته بود.
عرب جاهلی و زنان
اعراب جاهلی همچنین هیچ ارزشی برای زن قائل نبودند. وجود زن و دختر را مایه ننگ و سرافکندگی میدانستند. آنان زنان را شایسته ارث نمیدانستند و بر آن بودند که تنها کسانی که شمشیر میزنند و از قبیله دفاع میکنند از حق ارث برخوردارند. آنان نه تنها به زنان ارث نمیدادند، بلکه اگر شوهرش از دنیا میرفت، خود زن را نیز به ارث میبردند.
زنان و دختران را بدون هیچ گونه محدودیتی به نکاح در میآوردند و یا طلاق میدادند و کوچکترین ارزشی برای آنان قائل نبودند. در بین آنان حتی گزارشاتی از زنده به گور کردن دختران نیز وجود دارد. خداوند در قرآن کریم در این باره میفرماید: «هرگاه به یکی از آنان بشارت میدادند که دختر نصیب او شده، از فرط ناراحتی صورتش سیاه میشد و خشم خود را فرو میخورد و از قوم و قبیله خود متواری میگردید. آیا ننگ را بپذیرد و او را به خواری نگه دارد، یا در خاک پنهانش کند.» همچنین میفرماید: «و آن گاه که از دختران زنده به گور شده سؤال میشود که به چه جرمی کشته شدهاند؟» خداوند آنان را «گمراه و هدایت نیافته معرفی میکند.»
عرب جاهلی و آداب و رسوم
در پایان باید به این نکته اشاره شود، که با تمام سیاهیها و زشتیهایی که زندگی عرب جاهلی را فرا گرفته بود، برخی از آداب و آیین انسانی نیز در بین آنها گزارش شده است.
پیش از بیان این قسمت باید گفت، درست است که کلمه «جاهلیت» از جهل گرفته شده؛ اما این بدان معنا نیست که عرب جاهلی از هیچ گونه علم و فضلی برخوردار نباشد و کلمه «جهل» در برابر «علم» معنا شود. همانگونه که برخی از محققین این چنین تصور کردهاند.
در میان عرب شعر و خطابه اهمیت و رواج فوقالعادهای داشته است، به گونهای که حتی شاعران ماهر هر قبیله از افتخارات آن قبیله به شمار میرفتند. آنان شعر را وسیلهای برای ثبت اوضاع و اخبار مهم خود قرار می-دادند.
از رسوم اجتماعی آنان نیز میتوان به جوار(پناه دادن) و حلف(همپیمانی) و بیعت نام برد. و از آداب فردی آنان هم باید به اکرام به مهمان، جود، سخا و حلم و مروت اشاره کرد.
همچنان که پیامبر(ص) در حدیثی فرمودهاند: «در اسلام به فضایل عصر جاهلیت [نیز] عمل میشود.»