۴۷
ویرایش
تغییرات
معتزله
،بدون خلاصه ویرایش
حسن در اندیشه فرو رفت، اما پیش از آنکه لب به سخن بگشاید، یکی از شاگردان گفت: «مرتکب کبیره نه مؤمن است و نه کافر، بلکه جایگاه او میان کفر و ایمان است (منزله بین المنزلتين).»
<br>
این مرد واصل بن عطا بود که اولین عقیده مکتب اعتزال را بیان میکرد. وی آن گاه به کنار یکی از ستونهای مسجد رفت و به توضیح عقیده خویش پرداخت و در پی آن حسن بصری گفت: «واصل از ما کناره گرفت (اعتزال عنا واصل)».»
<br>
از همان روز واصل و پیروانش به معتزله موسوم گشتند<ref>آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی،63.</ref>.
===اصول اندیشه===
# توحید: توحید مراتب و معانی گوناگونی دارد که مهمتر از همه توحید ذاتی، توحید صفاتی و توحید افعالی است. توحید ذاتی به این معنا است که ذات پروردگار یگانه است و مثل و مانند ندارد. توحید ذاتی مورد قبول همه فرقههای اسلامی است، اما درباره توحید صفاتی و توحید افعالی در میان متکلمان اختلاف نظر جدی وجود دارد. معتزله بر خلاف اشاعره، معتقد به توحید صفاتی و منکر توحید افعالیاند. در بحث عدل و نیز در بررسی عقاید اشاعره به توحید افعالی خواهیم پرداخت و در اینجا تنها توحید صفاتی را بررسی میکنیم: شهرستانی درباره اعتقاد معتزله به توحید صفاتی میگوید: «این سخن در آغاز ناپخته بود و واصل بن عطا در اثبات دیدگاه خود به این استدلال ساده اکتفا میکرد که لازمه اثبات صفات قدیم برای خدا تعدد خدایان است. یعنی لازمه پذیرفتن توحید ذاتی، توحید صفاتی استاست».» <br>بعدها پیروان واصل در توضیح عقیده او بیان داشتند که معنای توحید صفاتی، انکار مطلق صفات نیست، بلکه مراد انکار صفات زاید بر ذات الهی و در نتیجه عینیت همه صفات با ذات اوست.<br>
در واقع معتزله با این نظریه در صدد رد اعتقاد اصحاب حدیث، مبنی بر اثبات صفات زاید بر ذات بودند. اگرچه انکار این نوع صفات مورد اتفاق معتزله بود، اما در فروع و جزئیات این مسئله، تفاسیر مختلفی از سوی معتزلیان مطرح شده است که مهمترین آنها عبارتند از:
* نظریه واصل بن عطا که صرفاً به انکار صفات زاید بر ذات میپرداخت و تحلیل بیشتری از واقعیت صفات الهی ارائه نمیکرد.
* نظریه ابوالهذیل علاف که تحلیل مسئله صفات، به عینیت صفات الهی با ذات او رسید. گفتاری که از ابوالهذیل در این باره نقل شده چنین است: "ان البارى تعالى عالم بعلم و علمه ذاته". بنابراین، طبق این تقریر، صفات الهی مثل علم، مورد پذیرش است، اما این صفات چیزی غیر از ذات نبوده بلکه عین ذات هستند.
<br>
نظریه ابوعلی جبائی که به انکار صفات و نیابت ذات از صفات باور داشت و در بیان نظر خویش میگفت: "البارى تعالى عالم لذاته" (یعنی خداوند برای عالم بودن به صفت علم نیازی ندارد بلکه او به ذات خویش عالم است و جاهل نیست).
<br>
نظریه ابوهاشم جبائی که برخلاف پدرش ابو علی، صفت الهی را پذیرفت، ولی آنها را احوال دانست. این نظر را میتوان حد وسطی میان نظریه انکار صفات زاید بر ذات خدا (معتزله) و نظریه اثبات صفات زاید بر ذات اصحاب حدیث قلمداد کرد. ابوهاشم بر آن بود که عالم بودن خدا به معنای اثبات حالتی به نام علم است و "حال" صفتی است که نه موجود است و نه معدوم، نه معلوم است و نه مجهول، یعنی حال به تنهایی قابل شناخت نیست، بلکه همیشه همراه با ذاتی شناخته میشود. اثر حال این است که شخص را از اشخاص دیگر جدا میکند.
اگر حال را موجود بدانیم، نظریه ابوهاشم به رای صفاتیه باز میگردد که بر آن اساس صفات زاید بر ذات اثبات میشود، و اگر حال را معدوم بدانیم، این نظریه به انکار صفات زاید بر ذات میگراید که از سوی دیگر معتزلیان بیان شده است. نظریه ابوهاشم آنگاه از دیگر آرا متمایز خواهد شد که احوال نه موجود باشند و نه معدوم، گرچه در این فرض اشکالات متعددی از جمله لزوم ارتفاع نقیضین مطرح خواهد شد.
# عدل: هیچ یک از فرقههای اسلامی منکر عدل به عنوان یکی از صفات الهی نیستند.اختلاف متکلمان بیشتر در تفسیری است که از این مفهوم صورت میپذیرد. <br>تفسیر معتزله و امامیه، بر اساس بینشی است که درباره حسن و قبح اعمال دارند. آنان معتقدند که افعال در ذات خویش، صرف نظر از دستور شرع، خوب یا بد هستند و عقل آدمی نیز قادر است دست کم در پارهای موارد این حسن و قبح را دریابد. بنابراین، عدل از کارهای خوب و واجب است و ظلم از کارهای بد و ناشایست است. از سوی دیگر، چون خداوند از هر گونه امر قبیح و ناروا مبرّاست، پس لزوماً کارهایش بر طبق عدل است و هر چه عقل مصداق ظلم تشخیص دهد، خداوند انجام نخواهد داد.<br>معتزله از این تفسیر به نتایج متعددی رسیدند؛ از جمله میتوان به انکار جبر و اثبات اختیار برای انسان و رد توحید افعالی اشاعره - به این معنا که خداوند فاعل همه اعمال است - اشاره کرد. از نظر معتزله، یکی دیگر از لوازم عدل، رد تکلیف مالا یطاق و عذاب کردن اطفال مشرکان بر اثر گناه پدران است. # منزلة بین المنزلتین: معتزله در مباحث آینده خواهیم دید مقابل خوارج و مرجئه معتقدند که هیچ یک از این لوازم مورد پذیرش اشاعره نیستمرتکب کبیره نه کافر است و نه مؤمن؛ بلکه منزلت و مقامی بین کفر و ایمان دارد.
# امر به معروف و نهی از منکر: این اصل مورد اتفاق مسلمانان است و اختلاف تنها در مراتب و شرایط آن است. خوارج برای امر به معروف و نهی از منکر شرط و حدی نمیشناختند، اما برخی از اصحاب حدیث، مانند احمد بن حنبل، آن را صرفاً در محدوده قلب و زبان میپذیرند نه در محدوده عمل و قیام مسلحانه. معتزله برای امر به معروف و نهی از منکر شروطی مانند احتمال تأثیر و عدم مفسده قائلند؛ اما آن را به قلب و زبان محدود نمیکنند و بر این باورند که اگر منکرات شایع شود یا حکومت ستمگر باشد، بر مسلمانان واجب است تا قوای لازم را فراهم کنند و بر فساد و ستم بشورند<ref>آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی،67-66.</ref>.
همانطور که میبینیم، از پنج اصل معتزله، تنها دو اصل - توحید و عدل - از اصول مهم اعتقادیاند، اما دو اصل دیگر - وعد و وعید و منزله بین المنزلتین - از فروع اعتقادی به حساب میآیند و امر به معروف و نهی از منکر جزء تکالیف عملی است و باید در فقه به آن پرداخت. قاضی عبدالجبار معتقد است که اصول معتزله از آن رو منحصر در پنج اصل مذکور است که تمام مخالفان دستکم در یکی از این اصول با ایشان اختلاف دارند.
<br>
به بیان دیگر، این پنج اصل هم وجه اشتراک معتزله است و هم اختلاف و امتیاز آنان را از سایر فرق نشان میدهد<ref>آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی،68.</ref>.