۴۷
ویرایش
تغییرات
معتزله
،بدون خلاصه ویرایش
در همین هنگام بود که جدال بر سر خلق قرآن شدت گرفت و این سؤال مطرح شد که آیا کلام خدا از صفات فعل است و مخلوق و حادث میباشد یا از صفات ذات است و خالق و قدیم است؟
<br>
به اعتقاد معتزله، کلام الهی مخلوق و حادث است و اعتقاد به قدیم بودن قرآن کفر است. در مقابل، تمام اصحاب حدیث و عامه اهل سنت به قدیم بودن قرآن اعتقاد داشتند. مأمون به تشویق و حمایت معتزله، دستوری صادر کرد که بر طبق آن معتقدان به قدم قرآن باید تأدیب میشدند. در پی همین فرمان افراد زیادی، از جمله احمد بن حنبل پیشوای اهل حدیث، به زندان افتادند و شکنجهها دیدند. این وضعیت تا زمان متوکل، که دشمن معتزله و حامی اصحاب حدیث بود، ادامه داشت. در عهد وی معتزله به شدت تحت فشار قرار گرفتند و کتابهایشان طعمه حریق گردید. با این همه، هرچند معتزله به عنوان یک فرقه سازمان یافته در گیرودار مبارزات منقرض شد، ولی اندیشمندان و طرفداران این فرقه در گوشه و کنار جهان اسلام تا سدهها پایدار ماندند<ref>آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی،64.</ref>.
==گسترش==
==روش کلامی==
در اندیشه معتزله، عقل و احکام عقلی نقشی اساسی و تعیینکننده در کشف و استنباط عقاید دینی و نیز اثبات و دفاع از این عقاید بر عهده دارد. در این روش، هر مسئلهای را باید بر خرد آدمی عرضه کرد و تنها با یافتن توجیهی عقلانی برای آن، قابل پذیرش خواهد بود. مبنا و اساس این مکتب بر آن است که همه معارف اعتقادی معقول است و جایی برای تعبد در عقاید وجود ندارد<ref>آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی،65. <br/ref>.
معتزله، مانند دیگر متکلمان به نقل نیز رجوع میکردند؛ اما مفاد و محتوای نصوص دینی تنها در صورت توافق با عقل قابل قبول بود. در غیر این صورت، به تأویل و توجیه نصوص میپرداختند.
<br>
===اصول اندیشه===
# توحید: توحید مراتب و معانی گوناگونی دارد که مهمتر از همه توحید ذاتی، توحید صفاتی و توحید افعالی است. توحید ذاتی به این معنا است که ذات پروردگار یگانه است و مثل و مانند ندارد. توحید ذاتی مورد قبول همه فرقههای اسلامی است، اما درباره توحید صفاتی و توحید افعالی در میان متکلمان اختلاف نظر جدی وجود دارد.
<br>
معتزله بر خلاف اشاعره، معتقد به توحید صفاتی و منکر توحید افعالیاند.
شهرستانی درباره اعتقاد معتزله بر خلاف اشاعره، معتقد به توحید صفاتی میگوید: «این سخن در آغاز ناپخته بود و منکر واصل بن عطا در اثبات دیدگاه خود به این استدلال ساده اکتفا میکرد که لازمه اثبات صفات قدیم برای خدا تعدد خدایان است. یعنی لازمه پذیرفتن توحید افعالیاندذاتی، توحید صفاتی است».
بعدها پیروان واصل در توضیح عقیده او بیان داشتند که معنای توحید صفاتی، انکار مطلق صفات نیست، بلکه مراد انکار صفات زاید بر ذات الهی و در نتیجه عینیت همه صفات با ذات اوست.
<br>
در واقع معتزله با این نظریه در صدد رد اعتقاد اصحاب حدیث، مبنی بر اثبات صفات زاید بر ذات بودند. اگرچه انکار این نوع صفات مورد اتفاق معتزله بود، اما در فروع و جزئیات این مسئله، تفاسیر مختلفی از سوی معتزلیان مطرح شده است که مهمترین آنها عبارتند از:* نظریه واصل بن عطا که صرفاً به انکار صفات زاید بر ذات میپرداخت و تحلیل بیشتری از واقعیت صفات الهی ارائه نمیکرد.* نظریه ابوالهذیل علاف که تحلیل مسئله صفات، به عینیت صفات الهی با ذات او رسید. گفتاری که از ابوالهذیل در این باره نقل شده چنین است: "ان البارى تعالى عالم بعلم و علمه ذاته". بنابراین، طبق این تقریر، صفات الهی مثل علم، مورد پذیرش است، اما این صفات چیزی غیر از ذات نبوده بلکه عین ذات هستند.<br>نظریه ابوعلی جبائی که به انکار صفات و نیابت ذات از صفات باور داشت و در بیان نظر خویش میگفت: "البارى تعالى عالم لذاته" (یعنی خداوند برای عالم بودن به صفت علم نیازی ندارد بلکه او به ذات خویش عالم است و جاهل نیست).<br>نظریه ابوهاشم جبائی که برخلاف پدرش ابو علی، صفت الهی را پذیرفت، ولی آنها را احوال دانست. این نظر را میتوان حد وسطی میان نظریه انکار صفات زاید بر ذات خدا (معتزله) و نظریه اثبات صفات زاید بر ذات اصحاب حدیث قلمداد کرد. ابوهاشم بر آن بود که عالم بودن خدا به معنای اثبات حالتی به نام علم است و "حال" صفتی است که نه موجود است و نه معدوم، نه معلوم است و نه مجهول، یعنی حال به تنهایی قابل شناخت نیست، بلکه همیشه همراه با ذاتی شناخته میشود. اثر حال این است که شخص را از اشخاص دیگر جدا میکند.اگر حال را موجود بدانیم، نظریه ابوهاشم به رای صفاتیه باز میگردد که بر آن اساس صفات زاید بر ذات اثبات میشود، و اگر حال را معدوم بدانیم، این نظریه به انکار صفات زاید بر ذات میگراید که از سوی دیگر معتزلیان بیان شده است. نظریه ابوهاشم آنگاه از دیگر آرا متمایز خواهد شد که احوال نه موجود باشند و نه معدوم، گرچه در این فرض اشکالات متعددی از جمله لزوم ارتفاع نقیضین مطرح خواهد شد.
# عدل: هیچ یک از فرقههای اسلامی منکر عدل به عنوان یکی از صفات الهی نیستند.اختلاف متکلمان بیشتر در تفسیری است که از این مفهوم صورت میپذیرد.
<br>
تفسیر معتزله و امامیه، بر اساس بینشی است که درباره حسن و قبح اعمال دارند. آنان معتقدند که افعال در ذات خویش، صرف نظر از دستور شرع، خوب یا بد هستند و عقل آدمی نیز قادر است دست کم در پارهای موارد این حسن و قبح را دریابد. بنابراین، عدل از کارهای خوب و واجب است و ظلم از کارهای بد و ناشایست است. از سوی دیگر، چون خداوند از هر گونه امر قبیح و ناروا مبرّاست، پس لزوماً کارهایش بر طبق عدل است و هر چه عقل مصداق ظلم تشخیص دهد، خداوند انجام نخواهد داد.
معتزله از این تفسیر به نتایج متعددی رسیدند؛ از جمله میتوان به انکار جبر و اثبات اختیار برای انسان و رد توحید افعالی اشاعره - به این معنا که خداوند فاعل همه اعمال است - اشاره کرد. از نظر معتزله، یکی دیگر از لوازم عدل، رد تکلیف مالا یطاق و عذاب کردن اطفال مشرکان بر اثر گناه پدران است.
# منزلة بین المنزلتین: معتزله در مقابل خوارج و مرجئه معتقدند که مرتکب کبیره نه کافر است و نه مؤمن؛ بلکه منزلت و مقامی بین کفر و ایمان دارد.
# وعد و وعید: "وعد" به معنای نوید به پاداش است و "وعید" به معنای تهدید به کیفر و عذاب است. به عقیده معتزله، خداوند همانگونه که خلف وعده نمیکند (این مطلب مورد اجماع همه مسلمانان است)، خلف وعید نیز از او سر نمیزند.
<br>
بنابراین، تمام تهدیدها و کیفرهایی که درباره کافران و فاسقان در قرآن و روایات آمده است، در روز قیامت به وقوع خواهد پیوست و محال است که خداوند آنها را ببخشد مگر آنکه در دنیا توبه کرده باشند.
<br>
به بیان دیگر، این پنج اصل هم وجه اشتراک معتزله است و هم اختلاف و امتیاز آنان را از سایر فرق نشان میدهد<ref>آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی،68-67-66.</ref>.
==سقوط و انزوا==