تفاوت روانشناسی جدید و علم النفس: تفاوت بین نسخهها
Hasaninasab (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «تأملي بر تمايز موضوع علم روانشناسي در علوم رايج و از ديدگاه اسلام روانشناسي...» ایجاد کرد) |
Hasaninasab (بحث | مشارکتها) جز |
||
سطر ۵۸: | سطر ۵۸: | ||
لذا ميتوان در يك جمعبندي چنين نتيجه گرفت كه موضوع روانشناسي اسلامي ميتواند شناخت «نفس» باشد، چراكه شناخت پديدهاي صرفاً مجرد مانند «روح» به دليل ماهيت خود و نيز محدوديت ابزارهاي شناخت آدمي آسان نيست و به سختي ميتواند مستقلاً موضوع يك علم قرار گيرد، حال آن كه خداوند در قرآن به اينكه علم كمي به بشر در خصوص «روح» اعطا كرده است اشاره ميكنند. حال وظيفه محققين و اساتيد علوم انساني است كه با استخراج و نظامبندي محتواي اسلامي آيات و روايات در خصوص «نفس» و مراتب آن زمينه را براي توليد محتوا در اين زمينه فراهم آورند. | لذا ميتوان در يك جمعبندي چنين نتيجه گرفت كه موضوع روانشناسي اسلامي ميتواند شناخت «نفس» باشد، چراكه شناخت پديدهاي صرفاً مجرد مانند «روح» به دليل ماهيت خود و نيز محدوديت ابزارهاي شناخت آدمي آسان نيست و به سختي ميتواند مستقلاً موضوع يك علم قرار گيرد، حال آن كه خداوند در قرآن به اينكه علم كمي به بشر در خصوص «روح» اعطا كرده است اشاره ميكنند. حال وظيفه محققين و اساتيد علوم انساني است كه با استخراج و نظامبندي محتواي اسلامي آيات و روايات در خصوص «نفس» و مراتب آن زمينه را براي توليد محتوا در اين زمينه فراهم آورند. | ||
− | ==منابع== | + | ===منابع=== |
1. قرآن كريم | 1. قرآن كريم | ||
سطر ۷۳: | سطر ۷۳: | ||
* منبع: [https://www.javanonline.ir/fa/news/720337/%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%D9%8A-%D9%8A%D8%A7-%D8%B9%D9%84%D9%85%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%86%D9%81%D8%B3 تأملي بر تمايز موضوع علم روانشناسي در علوم رايج و از ديدگاه اسلام، روانشناسي يا «علمالنفس»؟!]، نوشته دكتر مسعود نويدي مقدم*منبع: روزنامه جوان | * منبع: [https://www.javanonline.ir/fa/news/720337/%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%D9%8A-%D9%8A%D8%A7-%D8%B9%D9%84%D9%85%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%86%D9%81%D8%B3 تأملي بر تمايز موضوع علم روانشناسي در علوم رايج و از ديدگاه اسلام، روانشناسي يا «علمالنفس»؟!]، نوشته دكتر مسعود نويدي مقدم*منبع: روزنامه جوان | ||
+ | |||
+ | ==مطلب دیگر== | ||
+ | در موضوع روانشناسى نظرات گوناگونى وجود دارد و هر نظر نیز مبانى خاصى داشته، از اصول معین و مشخصى پیروى میکند حال این سئوال را مطرح میکنیم که موارد گوناگون و متعدد و مسائل فراوان قابل بحثى، از مصادیق موضوع روانشناسى بوده، قابل طرح میباشند و لکن در میان این مسائل و مصادیق موضوع روانشناسى، مواردى وجود دارد که داراى ویژگیهائى هستند که سایر مسائل مربوط به روانشناسى، آنها را ندارند، این موارد کدامند؟ و چه ویژگیهائى دارند؟ در پاسخ آن میگوئیم که از مصادیق بازر آن، موارد بحث از نفس و روان و مطالعه آثار و احکام و خصوصیات آن است و به عبارت دیگر موضوع علمالنفس شامل خود جان و عمل آن، خود روح و نفس و عمل آن از قبیل اراده، تصمیم، استقلال، حب و بغض و سایر صفات و ویژگیهاى انسان بوده که در همین جهت ارزش خاصى به علمالنفس و روانشناسى اسلامى بخشیده، آن را از دیدگاه دانشمندان غربى و احیانا دانشمندان یونان باستان جدا نموده است. | ||
+ | |||
+ | یکى از دانشمندان برجسته اسلامى «فضلالله حامد حسینی» متوفاى 921 هجرى در رساله خود به نام «رساله نفسیه» (1) ضمن یک مقدمهاى به این نکته علمى اشاره دارد: | ||
+ | |||
+ | «اولا: شرف علم به اعتبار شرف معلوم بود و هیچ موجود، شریفتر از آن نیست که شرف همه چیزها به وى است و پادشاه و ملک همه، اوست، و همه عجایب عالم آثار قلم قدرت اوست پس هیچ معرفت از این شریفتر و لذیذتر نباشد. | ||
+ | |||
+ | و ثانیا تقاضاى معرفت از خاصیت دل آدمى است اگر دلى باشد که در وى این اقتضاء، باطل شده باشد، همچون تنى باشد که در وى طلب غذا نمانده باشد و گل را دوستتر دارد از نان....» از این دو مقدمه نتیجه میگیرد که: «... پوشیده و مخفى نخواهد بود که معرفتحق سبحانه، موقوف بر شناخت نفس و کیفیت صحت و مرض و علاج وى است...» . | ||
+ | |||
+ | مقصود ایشان این است که این شناخت و عشق به شناختخداوند از جمله نفسانیاتى است که از عمق نفس انسان بر میخیزد بهطورى که به منزله غذا براى ادامه زندگى و بقاى انسان میماند. | ||
+ | |||
+ | و بدیهى است این شناخت که از عمق جان برمیخیزد مبدا پیدایش همه شناختهاى انسان است پس در میان شناختها مهمترین شناخت، شناختخداشناسى است که موضوعش بالاترین معلوم است و بعد از خداشناسى علمى که ما را به خدا میرساند، علمالنفس است. | ||
+ | |||
+ | پس علمالنفس، مقدمهاى استبراى شناختخدائى که موجد همه موجودات است. | ||
+ | |||
+ | در اینجا عباراتى نیز از ارسطو نقل شده است: | ||
+ | |||
+ | «هر دانشى به چشم ما زیبا و ستودنى است، با این همه، دانشى را بر دانش دیگر رجحان مینهیم (به دو علت) یا از آنرو که دقیق است و یا از آن رو که موضوع بحث آن، عالیتر و در خور ستایش بیشتر است، به این دو سبب شایسته است که مطالعه نفس را در مقام اول جاى دهیم و همچنین گوئیم بتوان از معرفت نفس در مطالعه تمام وجوه حقیقتخاصه، در علم طبیعت مددى شایان گرفت چه نفس بهطور کلى اصل حیوانات است..» . (2) | ||
+ | |||
+ | از جملات بالا و نظائر آنها سه ویژگى براى اهمیت علمالنفس استفاده میشود: | ||
+ | |||
+ | ویژگى اول) اینکه خود علم دقیق است. | ||
+ | |||
+ | ویژگى دوم) این که موضوع بحث آن جالبتر است زیرا مربوط به خود ما است اگر ما بتوانیم خودمان را خوب و واقعى بشناسیم میتوانیم از این پله براى شناسائى موجودات دیگر استفاده کنیم زیرا حقیقتهاى عالم را از خودمان میشناسیم و از خودمان شروع میکنیم! | ||
+ | |||
+ | ویژگى سوم) این که علمالنفس از مسائلى بحث میکند که در رابطه با تکامل انسانها استیعنى براى این که تکامل نفس براى انسانها محقق شود، باید خودمان را بشناسیم بخصوص که تاریخ واقعى بشریت همان سیر بشر به طرف ارتقاء و تکامل است و بدین سبب شناخت درون انسانها لازم است و اهمیتخاصى دارد زیرا خودمان، نزد خودمان حاضریم و اگر بخواهیم موجودى را در خارج از خودمان به دست آوریم باید از طریق خودمان شروع کنیم و شناختخود یقینا زیربناى مطالعات ما، به شمار میرود. و در حقیقت جنبه واقعیت و تحقق این علم از سایر علوم بیشتر است چون انسان به باطن خویش همواره دسترسى دارد و در اختیار اوست. | ||
+ | |||
+ | سئوال | ||
+ | |||
+ | از اینجا سئوال دیگرى نیز پاسخ داده میشود، سئوال این که علمالنفس مورد بحث قدماء از دانشمندان با علم روانشناسى جدید که مورد نظر دانشمندان متاخر غربى میباشد چه فرقى با یکدیگر دارند؟ | ||
+ | |||
+ | پاسخ | ||
+ | |||
+ | پاسخ این است که در علمالنفس مورد بحث دانشمدان اسلامى و قدماء دانشمندان غربى از یونان باستان از سراسر جان و همه نیروهاى او گفتگو میشود علاوه بر این کنه این جوهر باطنى انسان یعنى نفس ناطقه و اثبات ذات او مورد بررسى قرار میگیرد اما خیلى از این قسمتها در روانشناسى جدید غربى اصولا مورد بحث قرار نگرفته است. | ||
+ | |||
+ | این مطلب مهم و اساسى را میتوان از مطالعه رساله «هدیةالرئیس» از تالیفات «شیخالرئیس بوعلى سینا» (3) و مقایسه آن با سایر کتب روانشناسى متاخرین از دانشمندان غربى به دست آورد. | ||
+ | |||
+ | «ابن سینا» این کتاب را 10 فصل قرار داده از صفحه 21 تا 77 که عبارتند: | ||
+ | |||
+ | فصل اول) اثبات قواى نفسانى و تقسیم قواى نفسانى (4) . | ||
+ | |||
+ | فصل دوم) این قواى نفسانى از امتزاج عناصر اربعه پیدا شده است (5) . | ||
+ | |||
+ | فصل سوم) قواى ثنائیه و قواى حیوانیه و قواى انسانیه را مطرح کرده است (6) . | ||
+ | |||
+ | فصل چهارم) بیان حواس ظاهره و کیفیت ادراک آنها تا جائى که اقامه براهین ضرورى براى اثبات نفس ناطقه مینماید. | ||
+ | |||
+ | فصل پنجم) در کیفیت پیدایش نفس و اقامه دلیل بر آن و نظیر اینگونه از مسائل مربوط به نفس و روان که در این کتاب مطرح گردیده است. | ||
+ | |||
+ | اما در روانشناسى جدید کلاسیک به جاى این که عامل حیات را یک عامل معنوى بدانند آمدهاند عامل حیات را به عنوان عامل غیر فیزیکى و غیر شیمیائى مورد بحث قرار دادهاند بهطورى که خود نفس و مباحث مربوط به آن کیفیت پیدایش آن و اثبات وجود آن و سایر مسائل مربوط به نفس به طور کلى مطرح نگردیده است و حتى مساله اراده را که در آموزشهاى اسلامى به عنوان معیار شاخص بین انسان و حیوان میباشد به کلى حذف کردهاند و حتى در جائى که در روانشناسى جدید بحث از آسیبشناسى و علائم آن که یکى از آنها بیماریهاى اراده است، از اراده و مباحث مربوط به آن اصلا بحثى به میان نیامده است که اراده چیست؟ و چه خصوصیتى دارد؟ و چگونه پیدا میشود؟ و چه حالتى دارد؟ و از همه این مباحث تنها آنچه ملموس بوده و قابل تجربه است، آنها را ذکر کردهاند. | ||
+ | |||
+ | دکتر سیروس عظیمى در کتاب خود «روانشناسى عمومی» (7) چنین مینویسد: | ||
+ | |||
+ | «موضوع تحقیق دانش روانشناسى رفتار موجودات به طور کلى است و در این مطالعه به مسائل روح و روان آنطورى که مورد نظر قدما و فلاسفه بوده، توجهى نمیشود و چه بهتر میبود که در ازاء واژه روانشناسى کلمه «رفتارشناسی» براى این دانش بکار میرفت! ! تا هیچگونه ابهامى در موضوع باقى نمیماند، ! !» . | ||
+ | |||
+ | و نیز در ص 2 همان کتاب چنین اضافه میکند: | ||
+ | |||
+ | «...اساس علمى روانشناسى غیر قابل انکار و فعالیت دانشمندان در مطالعه علمى رفتار، بدون تردید روانشناسى را در جرگه علوم تجربى قرار داده و خواهد بود... و کوشش باید بر این باشد که دانش مزبور را در جرگه سایر علوم تجربى و آزمایشگاهى قرار داده، آن را از فلسفه و ادبیات جدا سازیم..» . (8) | ||
+ | |||
+ | موارد نقض | ||
+ | |||
+ | نقضها و ایرادها، منحصر به موارد بالا نیست، بلکه موارد متعددى وجود دارد که با وجود داشتن مکاتب مختلف تجربى و کلینیکى و آمارى در روانشناسى جدید هنوز نتوانسته است تعریف کامل و جامع و واضحى درباره شخصیت انسان بیان کند (9) . و نظیر همین نقض در توجیه و توضیح روان انسانى دیده میشود تا آنجا که روان انسانى را مادى میدانند (10) . چنانکه بحث و بررسى آن به تفصیل در بحثهاى آینده خواهد آمد. | ||
+ | |||
+ | روانشناسان جدید به دلیل این که در تحقیقاتشان روش علوم تجربى را به کار میگیرند، خود را تنها در چارچوب بررسى آن بخش از پدیدههاى روانى که امکان مشاهده و بررسى موضوعى آنها وجود دارد، محصور میکنند و از تحقیق و کنکاش درباره بسیارى از پدیدههاى مهم روانى که در محدوده مشاهده و آزمون تجربى نمیگنجد دور میکنند از اینرو کار بررسى در مورد خود «نفس» را از حوزه تحقیقاتى خود کنار گذاشتند چون روان چیزى نیست که بتوان آن را دید، یا به آزمایش گذاشتبه همین دلیل اینها بررسیهاى خود را تنها در رفتار انسان که قابل مشاهده و ارزیابى است، محدود میکنند! حتى برخى از روانشناسان معاصر پیشنهاد کردهاند که نام این علم از «روانشناسی» به «رفتارشناسی» تغییر یابد و دلیلشان هم این است که روانشناسى جدید به مطالعه و تحقیق پیرامون «رفتار و نه روان» انسان برمیگردد. | ||
+ | |||
+ | یکى از پیامدهاى گرایش استفاده از روش علوم تجربى در تحقیقات روانشناسى این بود که در این تحقیقات، گرایشهاى ماتریالیستى که همه پدیدههاى روانى را ناشى از فعالیتهاى فیزیولوژیک میدانند، حاکم شود. ماتریالیستها اصولا به انسان به چشم یک حیوان مینگرند و در این روند آن قدر پیش رفتهاند که تحقیقاتشان را در مورد رفتار حیوان که دروازه طبیعى ورود به حوزه مطالعه و بررسى رفتار انسان میباشد منحصر نمودهاند و از این واقعیت که میان ذات و حقیقت انسان (بعد معنوى) و حیوان تفاوت اساسى وجود دارد غافل ماندهاند! و این مساله مهم را در تحقیقاتشان تقریبا بهطور کامل به دست فراموشى سپردهاند. | ||
+ | |||
+ | این مساله آنچنان باعث افزایش پژوهشهاى روانشناسى شد که این علم، انواع رفتارهاى سطحى و غیر مهم انسان را دربر گرفت ولى از بررسى بسیارى از پدیدههاى رفتارى مهم انسان که شامل جنبههاى دینى و معنوى و ارزشهاى والاى انسانى او میشود، غفلت ورزید و از تحقیق درباره مساله محبت در برترین شکل انسانى (بدور از جنبههاى جنسى) باز ماند و نتوانست تاثیر عبادت در رفتار انسان و یا مساله درگیرى روانى میان انگیزههاى جسمى و معنوى او را بررسى کند و همچنین بحث در مورد کیفیت هماهنگ کردن شخصیت انسان از طریق ایجاد توازن بین جنبههاى مادى و معنوى او و موضوعات دیگرى را که مورد بحث قرار خواهیم داد کنار گذاشت» (11) . | ||
+ | |||
+ | چنانکه یکى از دانشمندان معروف غرب به نام «جان برادوس واتسون» (1878- 1958م) مؤسس روانشناسى رفتارگرى صریحا اعتراف میکند: | ||
+ | |||
+ | «روانشناسى از نظر روانشناس رفتارگر، دانشى است تجربى و بهطور کامل عینى و رشتهاى است از علوم طبیعى، هدف تئوریک آن پیشبینى و ضبط رفتار است، دروننگرى به هیچوجه روش آن نیست و ارزش علمى موضوعات آن به هیچوجه بستگى به تفسیر هوشیارى ندارد. | ||
+ | |||
+ | اکنون زمان آن رسیده که روانشناسى همه مطالب مربوط به هوشیارى را از قلمرو خود حذف کند! زیرا دیگر به آن نیازى نیست که مطالعه وضع روانى را موضوع خود قرار دهد... امکان این هست که روانشناسى را به عنوان رفتار تعریف کرد بى آنکه احتیاج باشد از اصطلاحاتى از قبیل هوشیارى، وضع روانى، ذهنى، اراده، تصویر ذهنى و امثال آن استفاده کرد زیرا به جاى اینها میتوان از اصطلاحاتى از قبیل انگیزه، پاسخ، شکلپذیرى، عادت، ترکیب عادت وامثال آن را بکار برد. | ||
+ | |||
+ | دانشمند دیگرى به نام «واتسن» روانشناس آمریکائى درباره رفتار و حذف ذهن و هوشیارى از مسائل مربوط به روانشناسى چنین اظهار میدارد: | ||
+ | |||
+ | «مساله قدیمى «ذهن و بدن» و همچنین فرضیههاى دیگر از جمله ثنویت «دوگانگى روان و تن» و فرضیه تاثیرات متقابل هم با حذف ذهن از قلمرو روانشناسى از بین خواهند رفت. زیرا در مناسبات بین رفتار و بدن چیز خارقالعادهاى وجود ندارد. | ||
+ | |||
+ | روانشناسان گذشته با قرار دادن روح یا روان به جاى مغز این توهمات نابجا را ایجاد کردهاند، رفتارگرى از مغز یک بت نمیسازد، بلکه تسلط آن را نسبتبه سایر اعضاء، آلات حس ماهیچهها و غدد در نظر دارد. در زمینه رفتارگرى تنها حقایقى را میتوان پذیرفت که عینى باشد (12) . | ||
+ | |||
+ | چنانکه ملاحظه میشود، تجزیه و تحلیل مختصر اصول کلى و اساسى روانشناسى رفتارگرى نشان میدهد که هدف اصلى این مکتب حذف ذهن، صحبت نکردن درباره هوشیارى، مورد توجه قرار ندادن دروننگرى، از نظر دور ساختن مفاهیم روانى و متوقف نمودن تصورات واهى درباره آنچه در مغز میگذرد، بوده است که البته جز تاکید بر روى نفى وجود مکاتب ابدا جنبه تازگى نداشته است. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | ===پانویس=== | ||
+ | |||
+ | 1) چاپ دانشگاه اصفهان، تاریخ نشر، 1335 ش ص 9. | ||
+ | |||
+ | 2) کتاب «درباره نفس» تالیف ارسطو ترجمه علیمراد داودى، از انتشارات دانشگاه تهران، تاریخ نشر سال 1349ش ، ص 1. | ||
+ | |||
+ | 3) چاپ مصر، از انتشارات شرکت طبع کتب غربى، سال 1325ه. | ||
+ | |||
+ | 4) رساله هدیةالنفس ص 5. | ||
+ | |||
+ | 5) ص 27. | ||
+ | |||
+ | 6) ص 31. | ||
+ | |||
+ | 7) چاپ اول، ناشر انتشارات صفار، ص1. | ||
+ | |||
+ | 8) روانشناسى عمومى، چاپ اول، ناشر: انتشارات صفار) . | ||
+ | |||
+ | 9) فراسوى روانشناسى اسلامى یا اخلاق و بهداشت روانى در اسلام، تالیف دکتر محمد شرقاوى، ترجمه دکتر سید محمد باقر حجتى، ص 51. | ||
+ | |||
+ | 10) مدرک قبل. | ||
+ | |||
+ | 11) قرآن و روانشناسى تالیف دکتر محمد عثمان نجاتى، ترجمه عباس عرب، تاریخ نشر: 1367ش، ناشر بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، ص 23- 24. | ||
+ | |||
+ | 12) مقدمه روانشناسى عمومى، تالیف دکتر رضا شاپوریان، ناشر: روزبهان، تهران، سال 1369ش، چاپ دوم، چاپخانه گوته. | ||
+ | * منبع: [http://ensani.ir/fa/article/39129/%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D9%88-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%B3%DB%8C%DA%A9%DB%8C تفاوت دیدگاه روانشناسی اسلامی و روانشناسی جدید کلاسیکی]؛ نویسنده: حسین حقانی زنجانی؛ منبع: ماهنامه مکتب اسلام 1378 شماره 3 |
نسخهٔ کنونی تا ۸ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۵:۰۰
تأملي بر تمايز موضوع علم روانشناسي در علوم رايج و از ديدگاه اسلام روانشناسي يا «علمالنفس»؟! در بررسي نسبت ميان واژه «سايكو» يا روان در عبارت «روانشناسي» به عنوان موضوع اين علم با آنچه موضوع علم روانشناسي اسلامي تلقي ميشود... دكتر مسعود نويدي مقدم*
در بررسي نسبت ميان واژه «سايكو» يا روان در عبارت «روانشناسي» به عنوان موضوع اين علم با آنچه موضوع علم روانشناسي اسلامي تلقي ميشود برداشتهاي مختلفي را سبب شده است كه اين يادداشت ميكوشد تا با ذكر برخي شواهد، حيطه تعاريف روانشناسي اسلامي را شفافتر سازد.
روان؛ پديده فيزيكي يا متافيزيكي؟!
واژه «سايكولوژي» يا روانشناسي و نسبت آن با روان انسان، همچون بسياري از اصطلاحات علمي ريشهاي يوناني دارد و از دو كلمه تشكيل ميشود. روانشناسي علمي در آخر ربع قرن نوزدهم به وجود آمد اما كاوشهاي روانشناختي همزمان با طلوع فلسفه آغاز گرديد. هركدام يك از ما با مكاتب مختلف روانشناسي در ارتباط هستيم. درحال حاضر دهها مكتب روانشناسي وجود دارد و در يك نگاه كلي ميتوان ادعا كرد كه همه اين مكاتب در دو محور كلي جاي ميگيرند:
1- مكتب مدافع اصالت حيات
2- مكتب مدافع مكانيستي حيات
مكاتب مدافع اصالت حيات؛ عوامل غيرمولكولي را به عنوان عامل اصلي حيات بشري به حساب ميآورند. آنچه «اصالت حيات» خوانده ميشود بر عاملي وراي فيزيك و ساحت جسماني بدن شناخته ميشود. ارسطو را به عنوان مبدع اين مكتب ميشناسند. با توجه به تعريف متداول علم، آنچه حسي و قابل مشاهده است، علمي است و آنچه كه قابل مشاهده نباشد، دادههاي علمي آن را تأييد نميكنند. متأسفانه منطق حاكم در جهان، مكتب مدافع مكانيستي حيات است و مكاتب مدافع اصالت روان معمولاً به عنوان يك منطق غيرعلمي محسوب ميگردند. همانطور كه گفته شد، در نظريه اصالت حيات، نيروي حياتي به عنوان عامل شيميايي معرفي ميشود و به اصالت حيات (vitalism) معتقدند همه موجودات زنده، تنها از عناصر مادي مانند اتمها و مولكولهاي شيميايي ناشي از آنها تشكيل نشدهاند. اين مكتب بر وجود يك عامل يا هويت غيرمادي استوار است كه به نام نيروي حياتي از آن ياد ميشود. اسلام نيز مشابه آنچه در مكتب اصالت حيات مطرح شد، در فرايندهاي رفتاري انسانها، اصالت را به كنشهاي شيميايي و مادي نميدهد و بعد روحاني را در چنين فرايندي داراي اهميت محوري تلقي ميكند.
تقسيمبندي ديگري كه پيرامون تعريف «روان» در علم روانشناسي به چشم ميخورد؛ دستهبندي زير است: 1- دانشمندان الهي و ايدهآليست روان آدمي را پرتوي از تابش روح انسان تلقي ميكنند كه داراي يك بعد معنوي ميباشد و حتي پس از مرگ نيز به عدم نخواهد پيوست 2- ماترياليستها روان را محصول مستقيم كنشهاي فيزيولوژي بدن و رفتارهاي عصبي را ناشي از فعاليت غدد و جوارح تلقي مينمايند و 3-روانشناسان در سالهاي اخير كه هرچند ساحت قابل بررسي و آزمايش را در روانشناسي آن جنبه فيزيولوژيك تلقي مينمايند، اما اعتقاد دارند نميتوان مطلقاً حكم به غير قابل پذيرش بودن بعد روحاني داد و بلكه بعضاً اعتقاد دارند اين دو بعد مادي و معنوي بايد در كنار يكديگر مورد تحليل قرار گيرند.
معادل «سايكو» در روانشناسي اسلامي
كلمه روانشناسي كه ترجمه واژه psychology انگليسي و psychologie فرانسه است از دو كلمه يوناني psyche به معني «روح» و logos به معني «بيان كردن» اقتباس شده است. در فلسفه شرق واژه علمالنفس و سپس ترجمه آن به فارسي به صورت روانشناسي درآمده است. همانطور كه اشاره گرديد، معني تحتاللفظي روانشناسي مطالعه نفس، شناخت يا علم نفس است.
اين كه ما واژه معادل «روان» را در انديشه اسلامي ريشهيابي كنيم، ما را به دو واژه اصلي «روح» و «نفس» ميرساند. هرچند در عرف واژه «روان» را به معني روح در اصطلاح عام به كار ميبرند، اما طبق نظر برخي جامعهشناسان مسلمان بايد واژه «نفس» را نزديكترين واژه در ترمينولوژي اسلامي به عبارت «سايكو» قرار داد.
در همين راستا ميتوان انديشمندان معتقد به روانشناسي اسلامي را به دو دسته تقسيم كرد؛ آنان كه طبق «فرضيه روح» معتقدند روانشناسي بايد پديده «روح» را مورد بررسي و كنكاش قرار دهد و اصطلاحاً موضوع علم روانشناسي را مطالعه روح ميدانند. اما عدهاي ديگر موضوع علم روانشناسي را پرداختن به مقوله «نفس» ميدانند. تفاوت نفس با روح از اين لحاظ قابل تأمل است كه «روح» پديدهاي مجرد و متافيزيكي تلقي ميشود، حال آن كه «نفس» در تعامل با جسم آدمي قابل تعريف است و تعلق آن به جسم ميتواند سبب پديدار شدن حالات مختلفه در نفس گردد.
در همين راستا ميتوان طبق نظر دوم روانشناسي را كه معادل مبهمي براي عبارت «سايكولوژي» است «علمالنفس» ناميد، ليكن بايد به اين موضوع توجه داشت كه مفهوم فلسفي يا عرفاني از اين عبارت مدنظر نيست و اين عبارت بيشتر از بعد شناخت شناسي واجد اهميت است
تفاوت «روح» و «نفس»
براي تمايز واژگان روح و نفس، ميتوان به كاربرد اين واژگان در قرآن نگاهي افكند. قرآن در سوره اسرا درباره روح چنين ميفرمايد: «يسئلونك عن الروح قل الروح من امر ربى و ما اءو تيتم من العلم الا قليلا».
اى پيامبر! از تو درباره روح سؤال مىكنند. بگو روح از عالم امر (در مقابل عالم خلق) است و به شما، جز كمى از علم و دانش ندادهاند.
يعنى آگاهى شما در زمينه روحشناسى، اندك است زيرا روح پديدهاي از عالم مادي نيست و انسانها شناخت نسبتاً كمي به مجردات عالم دارند.
اما در خصوص واژه «نفس» ميتوان به تفسير شيخ طبرسي (ره) استناد جست. ايشان ذيل آيه «و ما يخدعون الا انفسهم» و جز خويشتن كسى را گول نمىزنند، مىگويد: نفس سه معنى دارد: يكى به معنى روح؛ مانند خرجت، نفسه؛ يعنى روحش خارج شد. ديگرى، به معناى تأكيد مثل (جاء زيد نفسه)؛ يعنى زيد خودش آمد و سوم؛ به معناى ذات و اصل؛ (مانند همين آيه مورد اشاره).
علاوه بر اين، نفس در قرآن نيز به چند معنى آمده است:
1. به معناى روح؛ مانند آيه: «الله يتوفى الاءنفس حين موتها»
2. به معناى ذات و شخص؛ مانند آيه: «واتقوا يوما لا تجزى نفس عن نفس شيئا»
3. به معناى تمايلات نفسانى و خواهشهاى غريزى؛ مانند آيه «و ما ابرء نفسى ان النفس لاءماره بالسوء» و يا آيه: «و نفس و ما سويها»
4. به معناى قلب و باطن؛ مانند آيه «و اذكر ربك فى نفسك تضرعا و خفيفه».
كاربردهاي متفاوت واژه «نفس» در قرآن نشانگر حالات مختلف آن است كه گاه بعد زميني و مادي پيدا ميكند و گاه به عالم مجردات گره ميخورد. درجات نفس نيز كه در احاديث مختلف به آن اشاره شده و در اين جا مجالي براي بررسي دقيق آنها نيست، به همين موضوع اشاره دارند.
لذا واژه سايكولوژي در صورتي كه معادل «علمالنفس» تلقي گردد، واجد همان معنايي است كه واژه روانشناسي هنگام ساخته شدن دربرداشت. ابداع اين واژه را به فيليپ ملانكتون (1560- 1497) همكار مارتين لوتر نسبت ميدهند. اين همان واژهاي است كه هزارسال قبل توسط متفكرين و روانشناسان اسلامي در توصيف ماهيت روان در اسلام بيان شده بود اما واژه مذكور تنها پس از گذشت صد سال مورد استفاده عموم قرار گرفت. كرستين فن ولف (1754 - 1679) هنگامي كه تفاوت بين روانشناسي تجربي و عقلي را تشخيص داد اين واژه را در سطح عامه رواج داد و رسالههاي جداگانهاي نيز در مورد هر يك از آنها نوشت. اسامي ديگري نيز در قرن هجدهم و نوزدهم به طور همزمان در مورد اين علم به كار ميرفته است. برخي از آنها عبارت بودند از فلسفه ذهني، خودشناسي (علم به نفس خود) و روحشناسي، علم ارواح يا مخلوقات هوشمند.
روانشناسي تحت عنوان «علمالنفس» بيش از هزار سال به عنوان يكي از شاخههاي اصلي فلسفه در مراكز علمي ايران تدريس شده است. از رازي و ابنسينا و ناصرخسرو تا ملاصدرا كمتر متفكري را سراغ داريم كه در آثار خود به اين علم نپرداخته باشد. در آثار اين دانشمندان نه تنها مباحث اصلي روانشناسي مانند احساس، ادراك، عاطفه، تخيل و توانايي ذهني مورد بحث قرار گرفته بلكه حتي با روشهاي تمثيلي و شبهتجربي در مورد نظريههاي معارض در زمينههاي احساس و ادراك يا لذت و ناراحتي ياد شده است. نسبت روان در اسلام با داشتن ديد واقعبينانه ميتواند تمام جنبههاي مختلف انسان و ارتباط او را با جنبههاي جسمي، رواني، اجتماعي و معنوي و همچنين با ابديت را توجيه منطقي كند.
اما در خصوص آنچه روانشناسي متعارف مدعي شناخت آن است و نيز آنچه در روانشناسي اسلامي بدان پرداخته ميشود نيز با توجه به معاني برداشتي حائز تفاوتهايي است. غالب روانشناسان (سايكولوژيستها) روانشناسي را فرايند مشاهده و ارزيابي رفتار قابل مشاهده انسانها ميدانند كه قاعدتاً قابل اندازهگيري با روشهاي حسي است اما در روانشناسي اسلامي ما علاوه بر آن بعد نفس كه به عنوان محركي براي كنشها و فعاليتهاي آدمي به شمار ميرود، حالات نفس و مراتب آن را نيز مورد بررسي قرار ميدهيم.
لذا ميتوان در يك جمعبندي چنين نتيجه گرفت كه موضوع روانشناسي اسلامي ميتواند شناخت «نفس» باشد، چراكه شناخت پديدهاي صرفاً مجرد مانند «روح» به دليل ماهيت خود و نيز محدوديت ابزارهاي شناخت آدمي آسان نيست و به سختي ميتواند مستقلاً موضوع يك علم قرار گيرد، حال آن كه خداوند در قرآن به اينكه علم كمي به بشر در خصوص «روح» اعطا كرده است اشاره ميكنند. حال وظيفه محققين و اساتيد علوم انساني است كه با استخراج و نظامبندي محتواي اسلامي آيات و روايات در خصوص «نفس» و مراتب آن زمينه را براي توليد محتوا در اين زمينه فراهم آورند.
منابع
1. قرآن كريم
2. ميزياك، هنريك؛ تاريخچه و مكاتب روانشناسي، احمد رضواني، تهران، آستان قدس رضوي، 1376، چاپ دوم.
3. اتكينسون، ريتاال؛ زمينه روانشناسي، براهني و ديگران، تهران، رشد، 1378، چاپ سيزدهم، جلد اول.
4. شريعتمداري، علي، مقدمه روانشناسي، انتشارات مشعل، اصفهان.
5. حجتي، محمدباقر، روانشناسي از ديدگاه غزالي و دانشمندان اسلامي، ج 1، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1360.
6. قراملكي، ناصر؛ ايرواني، محمود، علمالنفس از ديدگاه دانشمندان اسلامي، سنجش، 1385.
- منبع: تأملي بر تمايز موضوع علم روانشناسي در علوم رايج و از ديدگاه اسلام، روانشناسي يا «علمالنفس»؟!، نوشته دكتر مسعود نويدي مقدم*منبع: روزنامه جوان
مطلب دیگر
در موضوع روانشناسى نظرات گوناگونى وجود دارد و هر نظر نیز مبانى خاصى داشته، از اصول معین و مشخصى پیروى میکند حال این سئوال را مطرح میکنیم که موارد گوناگون و متعدد و مسائل فراوان قابل بحثى، از مصادیق موضوع روانشناسى بوده، قابل طرح میباشند و لکن در میان این مسائل و مصادیق موضوع روانشناسى، مواردى وجود دارد که داراى ویژگیهائى هستند که سایر مسائل مربوط به روانشناسى، آنها را ندارند، این موارد کدامند؟ و چه ویژگیهائى دارند؟ در پاسخ آن میگوئیم که از مصادیق بازر آن، موارد بحث از نفس و روان و مطالعه آثار و احکام و خصوصیات آن است و به عبارت دیگر موضوع علمالنفس شامل خود جان و عمل آن، خود روح و نفس و عمل آن از قبیل اراده، تصمیم، استقلال، حب و بغض و سایر صفات و ویژگیهاى انسان بوده که در همین جهت ارزش خاصى به علمالنفس و روانشناسى اسلامى بخشیده، آن را از دیدگاه دانشمندان غربى و احیانا دانشمندان یونان باستان جدا نموده است.
یکى از دانشمندان برجسته اسلامى «فضلالله حامد حسینی» متوفاى 921 هجرى در رساله خود به نام «رساله نفسیه» (1) ضمن یک مقدمهاى به این نکته علمى اشاره دارد:
«اولا: شرف علم به اعتبار شرف معلوم بود و هیچ موجود، شریفتر از آن نیست که شرف همه چیزها به وى است و پادشاه و ملک همه، اوست، و همه عجایب عالم آثار قلم قدرت اوست پس هیچ معرفت از این شریفتر و لذیذتر نباشد.
و ثانیا تقاضاى معرفت از خاصیت دل آدمى است اگر دلى باشد که در وى این اقتضاء، باطل شده باشد، همچون تنى باشد که در وى طلب غذا نمانده باشد و گل را دوستتر دارد از نان....» از این دو مقدمه نتیجه میگیرد که: «... پوشیده و مخفى نخواهد بود که معرفتحق سبحانه، موقوف بر شناخت نفس و کیفیت صحت و مرض و علاج وى است...» .
مقصود ایشان این است که این شناخت و عشق به شناختخداوند از جمله نفسانیاتى است که از عمق نفس انسان بر میخیزد بهطورى که به منزله غذا براى ادامه زندگى و بقاى انسان میماند.
و بدیهى است این شناخت که از عمق جان برمیخیزد مبدا پیدایش همه شناختهاى انسان است پس در میان شناختها مهمترین شناخت، شناختخداشناسى است که موضوعش بالاترین معلوم است و بعد از خداشناسى علمى که ما را به خدا میرساند، علمالنفس است.
پس علمالنفس، مقدمهاى استبراى شناختخدائى که موجد همه موجودات است.
در اینجا عباراتى نیز از ارسطو نقل شده است:
«هر دانشى به چشم ما زیبا و ستودنى است، با این همه، دانشى را بر دانش دیگر رجحان مینهیم (به دو علت) یا از آنرو که دقیق است و یا از آن رو که موضوع بحث آن، عالیتر و در خور ستایش بیشتر است، به این دو سبب شایسته است که مطالعه نفس را در مقام اول جاى دهیم و همچنین گوئیم بتوان از معرفت نفس در مطالعه تمام وجوه حقیقتخاصه، در علم طبیعت مددى شایان گرفت چه نفس بهطور کلى اصل حیوانات است..» . (2)
از جملات بالا و نظائر آنها سه ویژگى براى اهمیت علمالنفس استفاده میشود:
ویژگى اول) اینکه خود علم دقیق است.
ویژگى دوم) این که موضوع بحث آن جالبتر است زیرا مربوط به خود ما است اگر ما بتوانیم خودمان را خوب و واقعى بشناسیم میتوانیم از این پله براى شناسائى موجودات دیگر استفاده کنیم زیرا حقیقتهاى عالم را از خودمان میشناسیم و از خودمان شروع میکنیم!
ویژگى سوم) این که علمالنفس از مسائلى بحث میکند که در رابطه با تکامل انسانها استیعنى براى این که تکامل نفس براى انسانها محقق شود، باید خودمان را بشناسیم بخصوص که تاریخ واقعى بشریت همان سیر بشر به طرف ارتقاء و تکامل است و بدین سبب شناخت درون انسانها لازم است و اهمیتخاصى دارد زیرا خودمان، نزد خودمان حاضریم و اگر بخواهیم موجودى را در خارج از خودمان به دست آوریم باید از طریق خودمان شروع کنیم و شناختخود یقینا زیربناى مطالعات ما، به شمار میرود. و در حقیقت جنبه واقعیت و تحقق این علم از سایر علوم بیشتر است چون انسان به باطن خویش همواره دسترسى دارد و در اختیار اوست.
سئوال
از اینجا سئوال دیگرى نیز پاسخ داده میشود، سئوال این که علمالنفس مورد بحث قدماء از دانشمندان با علم روانشناسى جدید که مورد نظر دانشمندان متاخر غربى میباشد چه فرقى با یکدیگر دارند؟
پاسخ
پاسخ این است که در علمالنفس مورد بحث دانشمدان اسلامى و قدماء دانشمندان غربى از یونان باستان از سراسر جان و همه نیروهاى او گفتگو میشود علاوه بر این کنه این جوهر باطنى انسان یعنى نفس ناطقه و اثبات ذات او مورد بررسى قرار میگیرد اما خیلى از این قسمتها در روانشناسى جدید غربى اصولا مورد بحث قرار نگرفته است.
این مطلب مهم و اساسى را میتوان از مطالعه رساله «هدیةالرئیس» از تالیفات «شیخالرئیس بوعلى سینا» (3) و مقایسه آن با سایر کتب روانشناسى متاخرین از دانشمندان غربى به دست آورد.
«ابن سینا» این کتاب را 10 فصل قرار داده از صفحه 21 تا 77 که عبارتند:
فصل اول) اثبات قواى نفسانى و تقسیم قواى نفسانى (4) .
فصل دوم) این قواى نفسانى از امتزاج عناصر اربعه پیدا شده است (5) .
فصل سوم) قواى ثنائیه و قواى حیوانیه و قواى انسانیه را مطرح کرده است (6) .
فصل چهارم) بیان حواس ظاهره و کیفیت ادراک آنها تا جائى که اقامه براهین ضرورى براى اثبات نفس ناطقه مینماید.
فصل پنجم) در کیفیت پیدایش نفس و اقامه دلیل بر آن و نظیر اینگونه از مسائل مربوط به نفس و روان که در این کتاب مطرح گردیده است.
اما در روانشناسى جدید کلاسیک به جاى این که عامل حیات را یک عامل معنوى بدانند آمدهاند عامل حیات را به عنوان عامل غیر فیزیکى و غیر شیمیائى مورد بحث قرار دادهاند بهطورى که خود نفس و مباحث مربوط به آن کیفیت پیدایش آن و اثبات وجود آن و سایر مسائل مربوط به نفس به طور کلى مطرح نگردیده است و حتى مساله اراده را که در آموزشهاى اسلامى به عنوان معیار شاخص بین انسان و حیوان میباشد به کلى حذف کردهاند و حتى در جائى که در روانشناسى جدید بحث از آسیبشناسى و علائم آن که یکى از آنها بیماریهاى اراده است، از اراده و مباحث مربوط به آن اصلا بحثى به میان نیامده است که اراده چیست؟ و چه خصوصیتى دارد؟ و چگونه پیدا میشود؟ و چه حالتى دارد؟ و از همه این مباحث تنها آنچه ملموس بوده و قابل تجربه است، آنها را ذکر کردهاند.
دکتر سیروس عظیمى در کتاب خود «روانشناسى عمومی» (7) چنین مینویسد:
«موضوع تحقیق دانش روانشناسى رفتار موجودات به طور کلى است و در این مطالعه به مسائل روح و روان آنطورى که مورد نظر قدما و فلاسفه بوده، توجهى نمیشود و چه بهتر میبود که در ازاء واژه روانشناسى کلمه «رفتارشناسی» براى این دانش بکار میرفت! ! تا هیچگونه ابهامى در موضوع باقى نمیماند، ! !» .
و نیز در ص 2 همان کتاب چنین اضافه میکند:
«...اساس علمى روانشناسى غیر قابل انکار و فعالیت دانشمندان در مطالعه علمى رفتار، بدون تردید روانشناسى را در جرگه علوم تجربى قرار داده و خواهد بود... و کوشش باید بر این باشد که دانش مزبور را در جرگه سایر علوم تجربى و آزمایشگاهى قرار داده، آن را از فلسفه و ادبیات جدا سازیم..» . (8)
موارد نقض
نقضها و ایرادها، منحصر به موارد بالا نیست، بلکه موارد متعددى وجود دارد که با وجود داشتن مکاتب مختلف تجربى و کلینیکى و آمارى در روانشناسى جدید هنوز نتوانسته است تعریف کامل و جامع و واضحى درباره شخصیت انسان بیان کند (9) . و نظیر همین نقض در توجیه و توضیح روان انسانى دیده میشود تا آنجا که روان انسانى را مادى میدانند (10) . چنانکه بحث و بررسى آن به تفصیل در بحثهاى آینده خواهد آمد.
روانشناسان جدید به دلیل این که در تحقیقاتشان روش علوم تجربى را به کار میگیرند، خود را تنها در چارچوب بررسى آن بخش از پدیدههاى روانى که امکان مشاهده و بررسى موضوعى آنها وجود دارد، محصور میکنند و از تحقیق و کنکاش درباره بسیارى از پدیدههاى مهم روانى که در محدوده مشاهده و آزمون تجربى نمیگنجد دور میکنند از اینرو کار بررسى در مورد خود «نفس» را از حوزه تحقیقاتى خود کنار گذاشتند چون روان چیزى نیست که بتوان آن را دید، یا به آزمایش گذاشتبه همین دلیل اینها بررسیهاى خود را تنها در رفتار انسان که قابل مشاهده و ارزیابى است، محدود میکنند! حتى برخى از روانشناسان معاصر پیشنهاد کردهاند که نام این علم از «روانشناسی» به «رفتارشناسی» تغییر یابد و دلیلشان هم این است که روانشناسى جدید به مطالعه و تحقیق پیرامون «رفتار و نه روان» انسان برمیگردد.
یکى از پیامدهاى گرایش استفاده از روش علوم تجربى در تحقیقات روانشناسى این بود که در این تحقیقات، گرایشهاى ماتریالیستى که همه پدیدههاى روانى را ناشى از فعالیتهاى فیزیولوژیک میدانند، حاکم شود. ماتریالیستها اصولا به انسان به چشم یک حیوان مینگرند و در این روند آن قدر پیش رفتهاند که تحقیقاتشان را در مورد رفتار حیوان که دروازه طبیعى ورود به حوزه مطالعه و بررسى رفتار انسان میباشد منحصر نمودهاند و از این واقعیت که میان ذات و حقیقت انسان (بعد معنوى) و حیوان تفاوت اساسى وجود دارد غافل ماندهاند! و این مساله مهم را در تحقیقاتشان تقریبا بهطور کامل به دست فراموشى سپردهاند.
این مساله آنچنان باعث افزایش پژوهشهاى روانشناسى شد که این علم، انواع رفتارهاى سطحى و غیر مهم انسان را دربر گرفت ولى از بررسى بسیارى از پدیدههاى رفتارى مهم انسان که شامل جنبههاى دینى و معنوى و ارزشهاى والاى انسانى او میشود، غفلت ورزید و از تحقیق درباره مساله محبت در برترین شکل انسانى (بدور از جنبههاى جنسى) باز ماند و نتوانست تاثیر عبادت در رفتار انسان و یا مساله درگیرى روانى میان انگیزههاى جسمى و معنوى او را بررسى کند و همچنین بحث در مورد کیفیت هماهنگ کردن شخصیت انسان از طریق ایجاد توازن بین جنبههاى مادى و معنوى او و موضوعات دیگرى را که مورد بحث قرار خواهیم داد کنار گذاشت» (11) .
چنانکه یکى از دانشمندان معروف غرب به نام «جان برادوس واتسون» (1878- 1958م) مؤسس روانشناسى رفتارگرى صریحا اعتراف میکند:
«روانشناسى از نظر روانشناس رفتارگر، دانشى است تجربى و بهطور کامل عینى و رشتهاى است از علوم طبیعى، هدف تئوریک آن پیشبینى و ضبط رفتار است، دروننگرى به هیچوجه روش آن نیست و ارزش علمى موضوعات آن به هیچوجه بستگى به تفسیر هوشیارى ندارد.
اکنون زمان آن رسیده که روانشناسى همه مطالب مربوط به هوشیارى را از قلمرو خود حذف کند! زیرا دیگر به آن نیازى نیست که مطالعه وضع روانى را موضوع خود قرار دهد... امکان این هست که روانشناسى را به عنوان رفتار تعریف کرد بى آنکه احتیاج باشد از اصطلاحاتى از قبیل هوشیارى، وضع روانى، ذهنى، اراده، تصویر ذهنى و امثال آن استفاده کرد زیرا به جاى اینها میتوان از اصطلاحاتى از قبیل انگیزه، پاسخ، شکلپذیرى، عادت، ترکیب عادت وامثال آن را بکار برد.
دانشمند دیگرى به نام «واتسن» روانشناس آمریکائى درباره رفتار و حذف ذهن و هوشیارى از مسائل مربوط به روانشناسى چنین اظهار میدارد:
«مساله قدیمى «ذهن و بدن» و همچنین فرضیههاى دیگر از جمله ثنویت «دوگانگى روان و تن» و فرضیه تاثیرات متقابل هم با حذف ذهن از قلمرو روانشناسى از بین خواهند رفت. زیرا در مناسبات بین رفتار و بدن چیز خارقالعادهاى وجود ندارد.
روانشناسان گذشته با قرار دادن روح یا روان به جاى مغز این توهمات نابجا را ایجاد کردهاند، رفتارگرى از مغز یک بت نمیسازد، بلکه تسلط آن را نسبتبه سایر اعضاء، آلات حس ماهیچهها و غدد در نظر دارد. در زمینه رفتارگرى تنها حقایقى را میتوان پذیرفت که عینى باشد (12) .
چنانکه ملاحظه میشود، تجزیه و تحلیل مختصر اصول کلى و اساسى روانشناسى رفتارگرى نشان میدهد که هدف اصلى این مکتب حذف ذهن، صحبت نکردن درباره هوشیارى، مورد توجه قرار ندادن دروننگرى، از نظر دور ساختن مفاهیم روانى و متوقف نمودن تصورات واهى درباره آنچه در مغز میگذرد، بوده است که البته جز تاکید بر روى نفى وجود مکاتب ابدا جنبه تازگى نداشته است.
پانویس
1) چاپ دانشگاه اصفهان، تاریخ نشر، 1335 ش ص 9.
2) کتاب «درباره نفس» تالیف ارسطو ترجمه علیمراد داودى، از انتشارات دانشگاه تهران، تاریخ نشر سال 1349ش ، ص 1.
3) چاپ مصر، از انتشارات شرکت طبع کتب غربى، سال 1325ه.
4) رساله هدیةالنفس ص 5.
5) ص 27.
6) ص 31.
7) چاپ اول، ناشر انتشارات صفار، ص1.
8) روانشناسى عمومى، چاپ اول، ناشر: انتشارات صفار) .
9) فراسوى روانشناسى اسلامى یا اخلاق و بهداشت روانى در اسلام، تالیف دکتر محمد شرقاوى، ترجمه دکتر سید محمد باقر حجتى، ص 51.
10) مدرک قبل.
11) قرآن و روانشناسى تالیف دکتر محمد عثمان نجاتى، ترجمه عباس عرب، تاریخ نشر: 1367ش، ناشر بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، ص 23- 24.
12) مقدمه روانشناسى عمومى، تالیف دکتر رضا شاپوریان، ناشر: روزبهان، تهران، سال 1369ش، چاپ دوم، چاپخانه گوته.
- منبع: تفاوت دیدگاه روانشناسی اسلامی و روانشناسی جدید کلاسیکی؛ نویسنده: حسین حقانی زنجانی؛ منبع: ماهنامه مکتب اسلام 1378 شماره 3