_ اشاعرهنویسنده: الناز وروانی فراهانی
==تعریف==
اشعریه یا اشاعره ، نامی است که بر پیروان مکتب کلامی ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری گفته می شود. در سده دوم هجری دو جریان فکری در امت اسلام رو به گسترش و در تقابل با یکدیگر بودند : یکی جریان معتزله که بر عقل به عنوان منبعی مستقل برای عقاید و نیز روشی برای دفاع از اسلام تاکید می کرد و در به کارگیری آن به افراط می گرایید از سوی دیگر جریان اهل حدیث که منکر هرگونه استفاده از عقل در عقاید بود و ظواهر نقل را بدون هرگونه تحلیل و تفکر ، به عنوان تنها ملاک و مدرک در معارف دینی اعلام میکرد. در گیر و دار مبارزه این دو جریان فکری، مذهب اشعری در اوایل سده چهارم هجری در پوشش دفاع از عقاید اهل حدیث و در عمل به منظور تعدیل این دو جریان و نشان دادن راه میانه و معتدل و موافق با عقل و نقل پا به میدان گذاشت. اشاعره در معنای عام به سنت گرایان یا اهل سنت و جماعت گفته می شود، یعنی آنان که در برابر خرد گرایان معتزلی، بر نقل(قرآن و سنت)تاکید می ورزند و نقل را بر عقل ترجیح می دهند.<ref>آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی ، ص ۷۲</ref>
اشعریه یا اشاعره ، نامی است ==زمینههای پیدایش ==اندیشههایی که بر پیروان به مکتب کلامی ابوالحسنعلی بن اسماعیل اشعری گفته می شود. در سده اعتزال انجامید، از نیمه دوم قرن اول هجری دو جریان فکری آغاز شد. روش اعتزال در امت اسلام رو حقیقت عبارت بود از به گسترش کاربردن نوعی منطق و استدلال در فهم و درک اصول دین.در تقابل با یکدیگر بودند : یکی جریان معتزله قرن سوم هجری مأمون که بر عقل خود مردی عالم بود به عنوان منبعی مستقل برای عقاید حمایت معتزله برخاست، معتصم و واثق نیز روشی برای دفاع از او پیروی کردند، تا نوبت به متوکل رسید. متوکل نقش اساسی در پیروزی مذهب اهل السنه - که در حدود یک قرن بعد به وسیله ابوالحسن اشعری پایه کلامی یافت - داشت. مسلماً اگر متوکل همان طرز تفکر مأمون را میداشت، اعتزال چنین سرنوشتی پیدا نمیکرد.معتزله علاقه عمیقی به فهم اسلام تاکید می کرد و تبلیغ و ترویج آن و دفاع از آن در مقابل دهریین و یهود و مسیحی و زرتشتی و صابئین و مانویان و غیرهم داشتند و حتی مبلغینی تربیت میکردند و به کارگیری آن اطراف و اکناف میفرستادند. در همان حال از داخل حوزه اسلام وسیله به افراط می گرایید ظاهرگرایان که خود را «اهل الحدیث» و «اهل السنة» مینامیدند تهدید میشدند و بالاخره از سوی دیگر جریان پشتخنجر خوردند و ضعیف شدند و تدریجاً منقرض گشتند.تمام مخالفتها با این نام صورت میگرفت که افکار معتزله ضد ظواهر حدیث و سنت است. رؤسای اهل حدیث که منکر هرگونه استفاده از عقل در عقاید بود مانند مالک بن انس و احمد بن حنبل اساساً بحث و ظواهر نقل را بدون هرگونه تحلیل چون و تفکر ، به عنوان تنها ملاک چرا و مدرک استدلال را در معارف دینی اعلام میکردمسائل ایمانی حرام میشمردند. پس نه تنها اهل السنه یک مکتب کلامی در گیر مقابل معتزله نداشتند، بلکه منکر کلام و دار مبارزه این دو جریان فکری، مذهب اشعری تکلم بودند.در اوایل سده حدود اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم هجری پدیده تازهای رخ داد و آن اینکه شخصیتی بارز و اندیشمند که سالها در نزد قاضی عبدالجبار مکتب اعتزال را فرا گرفته و در پوشش دفاع آن مجتهد و صاحب نظر شده بود، از عقاید اهل حدیث مکتب اعتزال رو گرداند و در عمل به منظور تعدیل این دو جریان مذهب اهل السنه گرایید و نشان دادن راه میانه چون از طرفی از نوعی نبوغ خالی نبود و معتدل از طرف دیگر مجهز بود به مکتب اعتزال، همه اهل السنه را بر پایههای استدلالی خاصی بنا نهاد و موافق با عقل و نقل پا آنها را به میدان گذاشتصورت یک مکتب نسبتاً دقیق فکری درآورد. اشاعره آن شخصیت بارز ابوالحسن اشعری متوفا در معنای عام حدود ۳۳۰ هجری است.ابولحسن اشعری بر خلاف قدمای اهل حدیث مانند احمد بن حنبل - بحث و استدلال و به کار بردن منطق را در اصول دین جایز شمرد و از قرآن و سنت گرایان یا بر مدعای خود دلیل آورد. او کتابی به نام «رسالة فی استحسان الخوض فی علم الکلام» نوشتهاست.اینجا بود که اهل سنت و جماعت گفته می شود، الحدیث دو دسته شدند: «اشاعره» یعنی آنان پیروان ابوالحسن اشعری که در برابر خرد گرایان معتزلی، بر نقل(قرآن کلام و سنت)تاکید می ورزند تکلم را جایز میشمارند، و نقل «حنابله» یعنی تابعان احمد بن حنبل که آن را بر عقل ترجیح می دهندحرام میدانند.<ref>آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی ، ص ۷۲سایت ویکی پدیا [ wikipedia.org]</ref>
==منابع تککمیلی==
_ زمینه های پیدایش ==پانویس==
اندیشههایی که به مکتب اعتزال انجامید، از نیمه دوم قرن اول هجری آغاز شد. روش اعتزال در حقیقت عبارت بود از به کاربردن نوعی منطق و استدلال در فهم و درک اصول دین.در قرن سوم هجری مأمون که خود مردی عالم بود به حمایت معتزله برخاست، معتصم و واثق نیز از او پیروی کردند، تا نوبت به متوکل رسید. متوکل نقش اساسی در پیروزی مذهب اهل السنه - که در حدود یک قرن بعد به وسیله ابوالحسن اشعری پایه کلامی یافت - داشت. مسلماً اگر متوکل همان طرز تفکر مأمون را میداشت، اعتزال چنین سرنوشتی پیدا نمیکرد.معتزله علاقه عمیقی به فهم اسلام و تبلیغ و ترویج آن و دفاع از آن در مقابل دهریین و یهود و مسیحی و زرتشتی و صابئین و مانویان و غیرهم داشتند و حتی مبلغینی تربیت میکردند و به اطراف و اکناف میفرستادند. در همان حال از داخل حوزه اسلام وسیله به ظاهرگرایان که خود را «اهل الحدیث» و «اهل السنة» مینامیدند تهدید میشدند و بالاخره از پشتخنجر خوردند و ضعیف شدند و تدریجاً منقرض گشتند.تمام مخالفتها با این نام صورت میگرفت که افکار معتزله ضد ظواهر حدیث و سنت است. رؤسای اهل حدیث مانند مالک بن انس و احمد بن حنبل اساساً بحث و چون و چرا و استدلال را در مسائل ایمانی حرام میشمردند. پس نه تنها اهل السنه یک مکتب کلامی در مقابل معتزله نداشتند، بلکه منکر کلام و تکلم بودند.در حدود اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم هجری پدیده تازهای رخ داد و آن اینکه شخصیتی بارز و اندیشمند که سالها در نزد قاضی عبدالجبار مکتب اعتزال را فرا گرفته و در آن مجتهد و صاحب نظر شده بود، از مکتب اعتزال رو گرداند و به مذهب اهل السنه گرایید و چون از طرفی از نوعی نبوغ خالی نبود و از طرف دیگر مجهز بود به مکتب اعتزال، همه اهل السنه را بر پایههای استدلالی خاصی بنا نهاد و آنها را به صورت یک مکتب نسبتاً دقیق فکری درآورد. آن شخصیت بارز ابوالحسن اشعری متوفا در حدود ۳۳۰ هجری است.ابولحسن اشعری بر خلاف قدمای اهل حدیث مانند احمد بن حنبل - بحث و استدلال و به کار بردن منطق را در اصول دین جایز شمرد و از قرآن و سنت بر مدعای خود دلیل آورد. او کتابی به نام «رسالة فی استحسان الخوض فی علم الکلام» نوشتهاست.اینجا بود که اهل الحدیث دو دسته شدند: «اشاعره» یعنی پیروان ابوالحسن اشعری که کلام و تکلم را جایز میشمارند، و «حنابله» یعنی تابعان احمد بن حنبل که آن را حرام میدانند.<ref>سایت ویکی پدیا [ wikipedia.org]</ref>==منابع==