کشورگشایی ها در عصر خلفای نخستین
از دانشجو انتظار می رود پس از پایان فصل بتواند: 1. علت شروع کشورگشایی ها را در عصر خلفای نخستین بیان دارد.
- چگونگی انجام فتوحات مناطق ایران، شامات، شمال آفریقا و... را توصیف کند.
- نوع رفتار مسلمانان با ملل مغلوبه را شرح دهد.
- کشورگشایی ها را با روح اسلام و عادات و سنن عرب مقایسه نماید.
محتویات
فتوحات در زمان عمر
وقتی که عمر به خلافت رسید، فتوحات مسلمانان آغاز گردید و توانستند شام، عراق، الجزیره، ایران و کشورهای دیگر را فتح کنند.
در حالی که فتوحات رو به پیشرفت بود، عمر اکثرا در مدینه ماند. در زمان عمر، زندگی مسلمانان دستخوش تغییرات اساسی گردید. مسلمانان در مناطقی که فتح می شدند، همان ساختار اداری پیشین و سکه رایج، اعضای دربار و زبان رسمی آن منطقه را ادامه می دادند. اما مدتی بعد دیوانی تشکیل شد که نام تمامی کسانی که از مستمری های نظامی بهره می گرفتند، در آن ثبت می گردید. در توزیع درآمدها در این دیوان، به سابقه مسلمانان در اسلام و قدرت قبیله ای شان توجه می گردید. (البته گاهی اوقات معیار قدرت قبیله ای با میزان درآمد اختصاص یافته رابطه معکوس داشت). تاسیس دیوان به عمر نسبت داده می شود و سیاستی بود که بیشتر برای اهل سواد عراق تدوین شده بود. اما دلایل دیگری هم داشت. مانند جلوگیری از اقامت پراکنده اعراب به صورت قبایل اشرافی در مناطق فتح شده جدید. عمر دوست داشت مسلمانان به جای اینکه در شهرها یکجا جمع گردند، هر لحظه آماده لشکر کشی باشند و هر کدام از آنان نقش یک سرباز را داشته باشد و ضمنا از عطاهای غنایم مناطق فتح شده نیز بهره مند گردند. بنابراین، مردمی که مناطقشان فتح شده و مسلمان نشده اند، مال و جانشان محافظت شود و بتوانند فرایض دینی خود را انجام دهند و در کنار آن، این شهرها بتوانند به عنوان منبع درآمدی برای نسلهای بعدی مسلمانان حساب گردند. پایه گذار فلسفه مالکیت زمین به عمر نسبت داده می شود. وی پادگانهای نظامی نیز تاسیس کرد که بعدا مبدل به شهرهای آبادی گردیدند. گرچه نسلهای بعدی مسلمانان باعث پیشرفت تشکیلات اداری و حقوقی گردیدند اما ایده اولیه خدمات نظامی، مالیات و پاسبانی مناطق به عمر منسوب می گردد.
نگرشی به فتوحات اسلامی در صدر اسلام
یکی از بحثهای جنجالبرانگیز تاریخی که منتقدان همواره برای زیر سؤال بردن اسلام و بهترین نسل آن بدان چنگ میزنند، مسئلهی فتوحات اسلامی است، بسیاری از خاورشناسان امثال بروکلمان و لامانس و غیره و حتی مسلمانزادههایی که در مدرسهی آنها آموزش دیدهاند امثال حسن ابراهیم حسن و طه حسین و عقاد و غیره که سعی میکنند با عینک آنها به تاریخ اسلام بنگرند، هر کدام تفسیری از این جریانات دارند که با اصل و مبنای این حرکت بزرگ در تعارض است. برای همین در بررسی حرکت فتوحات بویژه در عصر خلافت راشده بایستی به چند نکته توجه نمود.
نکتهی اول:
بدون شک یکی از مهمترین کارهای ابوبکر صدیق رضی الله عنه پس از عهده دار شدن زمام مسلمانان پس از وفات رسول الله صلی الله علیه و سلم، این احساس بود که مهمترین وظیفهی خلیفهی مسلمان این است که این دین را در جای جای این کره خاکی منتشر سازد؛ بنا بر گفتهی الله عزوجل چنانچه می فرمایند: {ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ} [النحل: ۱۲۵] (با حکمت و پند پسندیده به راه پروردگارت فرا بخوان و به بهترین روش با آنان گفتگو کن. بیگمان پروردگارت کسانی را که از راهش منحرف میشوند، بهتر میشناسد و به هدایتیافتگان آگاهتر است.) و چنانچه رسول الله صلی الله علیه و سلم می فرمایند: «بلغوا عنی ولَو آیة» حتی اگر شده یک جمله از من به دیگران برسانید.
نکتهی دوم:
حرکت فتوحات اسلامی بیانگر این است که پیام اسلام پیامی است جهانی و جهانشمول که هیچ حد و مرزی نمیشناسد چنانچه الله عزوجل میفرمایند: {وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ} [الأنبیاء: ۱۰۷] (و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.) پس دعوت اسلامی ویژهی منطقهای معین چون جزیرة العرب و یا یک نژاد معین چون عرب نیست.
نکتهی سوم:
برخی از خاورشناسان امثال لامانس، بروکلمان و فلیپ میپندارند انگیزهی اصلی فتوحات اسلامی بحران اقتصادی و قحطسالی ناشی از تغییرات آب و هوایی در جزیرة العرب بود که عدهای را بر آن واداشت تا رخت هجرت به مناطق حاصلخیز ببندند.
متأسفانه بسیاری از تاریخنویسان اسلامی أمثال عبدالمنعم ماجد، دکتر حسن ابراهیم حسن و… متأثر از این اندیشهی خاورشناسان گشته و بشدت از این ایده دفاع میکنند؛ حال اینکه این نظریه از چند جهت قابل نقد است: اولا: در هیچیک از کتابهای جغرافی نیامده که در آن زمان تغییرات آب و هوایی صورت گرفته باشد، در حالی که میبینیم همان یک باری که در دوران عمر رضی الله عنه قحطسالی صورت میگیرد از دید تاریخ و جغرافینویسان مخفی نمیماند بنابراین عدم نقل، دلالت بر عدم وقوع حادثه دارد.
ثانیا: نامههای خلفای مسلمان و توصیههای آنان به فرماندهان نظامی و سربازان در جبههی نبرد خود بیانگر هدف والایی است که این بزرگان از روانه داشتن سپاه اسلام به مرزها داشتند.
مثلا در نامهی ابوبکر صدیق رضی الله عنه خطاب به سپاه اسلام چنین آمده است: «ای مردم بایستید؛ شما را به ده چیز وصیت میکنم، آنها را بیاد داشته باشید: خیانت نکنید، نسبت به غنائم دستدرازی نکنید، پیمانشکنی نکنید، کشتهها را مُثله نکنید، هیچ کودک و سالخورده و زنی را نکشید، نخلی را قطع نکنید و آتش نزنید، هیچ درختی را قطع نکنید، هیچ گوسفند و گاو و شتری را ذبح نکنید مگر برای خوردن، در راهتان به اقوامی برخورد خواهید کرد که در عبادتگاههای خود به عبادت مشغولند؛ آنها را رها کنید تا به عبادت بپردازند، و به گروهی برخورد میکنید که ظرفهایی مملو از غذاهای متنوع به نزد شما می آورند اگر خواستید از آن بخورید بسم الله بگویید و از آن بخورید.» توصیههای عمر فاروق رضی الله عنه به سعد بن ابی وقاص: «… اما بعد: من تو و سربازان همراهت را در هرحال به رعایت تقوای الهی توصیه میکنم، چرا که تقوای الهی بهترین سلاح انسان در پیکار با دشمنان است، و تو همراهانت را توصیه میکنم که از ارتکاب گناهان، بیش از دشمن بترسید، چرا که گناهانِ سربازان، خطرناکتر از دشمنان آنهاست، و اگر مسلمانان بر دشمنانشان پیروز میشوند بسبب گناهانی است که دشمنان مرتکب میشوند و اگر چنان نمیبود نمیتوانستیم بر آنها غالب شویم، چرا که نیرو و توان نظامی ما و آنها قابل مقایسه نیست، و اگر ما و آنها در انجام گناه و معصیت با هم برابر شویم آنها به علت غلبهی نیرو و توان نظامی بر ما پیروز میشوند.
بدانید هر گامی که بر میدارید فرشتگانی مراقب اعمال شما هستند و از کردهی شما آگاهند، پس از این حیا کنید که مرتکب معصیت شوید در حالی که در راه الله قدم بر میدارید، و نگویید که چون دشمن ما بدتر از ماست بر ما مسلط نخواهد شد چه بسا که قومی گروهی بدتر از خودشان بر آنها مسلط شوند چنانچه هنگامی که بنی اسرائیل از فرامین الهی نافرمانی کردند، کفار مجوس بر آنان مسلط شدند، بدینترتیب همه جای خانهها را جستجو میکردند. و وعدهی الهی، شدنی است.
از الله بخواهید شما را یاری کند چنانکه از وی میخواهید شما را بر دشمنانتان پیروز گرداند و نیز از الله پیروزی را برایتان مسئلت دارم».
از این دو نامهی شیخین رضی الله عنهما بوضوح مشاهده میشود که آنها حامل یک رسالت الهی بودهاند و هدفی نداشتند جز رساندن این رسالت به ملتهایی که از ستم فرمانروایان خویش بستوه آمده بودند و چشم انتظار رسالتی بودند که آزادی را برای آنها به ارمغان بیاورد.
ثالثا: فرماندهان اسلامی امثال خالد بن الولید و عمرو بن العاص و عیاض بن غنم و ابوعبیده و شرحبیل و غیرهم هیچ شهری را فتح نمیکردند مگر پس از عرضهی اسلام و یا صلح بر آنها و اگر هدف آنها تحقیق منافع مادی و اقتصادی بود ابتدا بایستی شهر را فتح میکردند سپس اسلام و یا صلح را به آنها عرضه مینمودند.
رابعا: کتب تاریخ گواه است که فرماندهان مسلمان پس از فتح شهرها در گرفتن جزیه از اهل کتاب بسیار بر آنها آسان میگرفتند چنانچه از پیران و درماندگان و کودکان و بیماران، چیزی دریافت نمیکردند و اگر از اهالی سرزمینهای مفتوحه چیزی دریافت میکردند و نمیتوانستند در مقابل، از آنها پاسداری کنند مبالغ دریافتی را به آنها باز میگرداندند چنانچه میبینیم زمانی که مسلمانان از دفاع از شهر حمص عاجز ماندند جزیهای را که از سکان شهر حمص گرفته بودند به آنها بازگرداندند؛ اگر اندک مقارنهای داشته باشیم میان جزیهای که از غیر مسلمانان گرفته میشد و هزینهای که خلافت اسلامی در مقابل حمایت آنها میپرداخت خواهیم دید این دو به هیچ عنوان با همدیگر قابل مقایسه نیستند.
ادلهی خاورشناسان: خاورشناسان برای اثبات این ادعای خود به چند نص استشهاد میکنند: نص اول: بلاذری در فتوح البلدان ذکر میکند که: «لما فرغ أَبُو بکر رضی اللَّه عنه من أمر أهل الردة رأی توجیه الجیوش إِلَی الشام فکتب إِلَی أهل مکة، والطائف، والیمن، وجمیع العرب بنجد والحجاز یستنفرهم للجهاد ویرغبهم فیه وفی غنائم الروم، فسارع الناس إلیه من بَیْنَ محتسب و طامع».
«وقتی که ابوبکر رضی الله عنه از مبارزه با مرتدین فارغ شد تصمیم گرفت سپاه اسلام را روانهی شام سازد، پس نامهای خطاب به اهل مکه و یمن و طائف و کلیهی عرب در نجد و حجاز نوشت و از آنها خواست برای جهاد خارج شوند و آنها را به جهاد و نیز دستیازی به غنائم روم تشویق کرد و مردم برای نبرد خارج شدند درحالیکه عدهای نیتشان جهاد بود و عدهای دیگر چشم در مال دنیا داشتند» اما استشهاد خاورشناسان به این روایت از چند جهت جای تأمل دارد: اولا: در صدر روایت آمده که ابوبکر آنها را برای جهاد فراخواند که خود دلالت بر هدف اصلی این نبردها دارد.
ثانیا: در روایت آمده «فخرج الناس بین محتسب و طامع» و وقتی ذکر محتسبین میکند خود نشانهی این است که سپاه اسلام برای نیل رضایت الهی خارج شدند و اما اینکه در میان آنان عدهای باشند که هدفشان تحقق اهداف دنیوی باشد جای تعجبی ندارد چنانچه در عهد خود رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم منافقینی بودند که جز برای رسیدن به اغراض دنیوی در غزوات شرکت نمیکردند.
الله متعال می فرمایند: {لَوْ کَانَ عَرَضًا قَرِیبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لَاتَّبَعُوکَ} [التوبة: ۴۲] (اگر بهرهای زودهنگام و سفری آسان در پیش بود، از تو پیروی میکردند) نص دوم: امام طبری در تاریخ خود میآورد که خالد به هنگام فتوحات عراق سربازان خویش را چنین مورد خطاب قرار می دهد: «وَبِاللَّهِ لَوْ لَمْ یُلْزِمْنَا الْجِهَادُ فِی اللَّهِ وَالدُّعَاءُ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَلَمْ یَکُنْ إِلا الْمَعَاشُ لَکَانَ الرَّأْیُ أَنْ نُقَارِعَ عَلَی هَذَا الرِّیفِ حَتَّی نَکُونَ أَوْلَی بِهِ، وَنُوَلِّی الْجُوعَ وَالإِقْلالِ مَنْ تَوَلاه» (۳/ ۳۵۴) (به الله سوگند اگر جهاد در راه الله و دعوت بسوی وی نبود و چیزی نبود جز اینکه بخاطر دنیا بجنگیم تصمیم میگرفتیم بخاطر این سرزمین بجنگیم تا نسبت بدان سزاوارتر باشیم و گرسنگی و تنگدستی را از بین ببریم) خاور شناسان با چنگ زدن به این گفتهی خالد که «وَلَمْ یَکُنْ إِلا الْمَعَاش» میگویند انگیزهی اصلی فتوحات اسلامی دستیازی به اموال بلاد مفتوحه بوده، غافل از اینکه صدر روایت را فراموش کردهاند که خالد رضی الله عنه می فرماید: «به الله سوگند اگر جهاد در راه الله و دعوت بسوی وی نبود…» اما گفتهی خالد رضی الله عنه که «بخاطر این سرزمین بجنگیم تا نسبت بدان سزاوارتر باشیم» مراد این است که سرزمین عراق جزئی از پیکرهی جهان عرب بود که به اشغال امپراطوری فارس در آمده بود و مراد خالد این است که ما نسبت به این سرزمین سزاوارتر هستیم.
نص سوم: بلاذری در فتوح البلدان صفحه ۲۵۳ پیرامون نبرد قادسیه به نقل از رستم فرمانده سپاه ایران خطاب به مغیرة بن شعبه رضی الله عنه چنین می آورد: «قَدْ علمت أنه لم یحملکم عَلَی ما أنتم فیه إلا ضیق المعاش وشدة الجهد ونحن نعطیکم ما تتشبعون به ونصرفکم ببعض ما تحبون» (بدون شک میدانم چیزی شما را وادار به حمله به سرزمین ما نکرده جز تنگدستی و شدت فشار اقتصادی، و ما به اندازهای از دنیا به شما میدهیم تا سیر شوید، و حاضریم بخشی از آنچه دوست دارید را برایتان فراهم کنیم) میبینیم خاورشناسان و پیروانشان با استشهاد به گفتههای رستم، انگیزهی اصلی فتوحات اسلامی را منافعِ اقتصادی میدانند، حال اینکه پاسخ مغیرة بن شعبه رضی الله عنه به رستم را ذکر نمیکنند آنجایی که فرمود: «إن اللَّه بعث إلینا نبیه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فسعدنا بإجابته واتباعه، وأمرنا بجهاد من خالف دیننا {حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَهُمْ صاغِرُونَ} [۹: ۲۹]، ونحن ندعوک إِلَی عبادة اللَّه وحده، والإیمان بنبیه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فإن فعلت وإلا فالسیف بیننا وبینکم» (فتوح البلدان صفحه ۲۵۳) (همانا الله پیامبرش صلی الله علیه و سلم را بسوی ما فرستاد و ما با اجابت دعوتش و پیروی از او در مسیر خوشبختی گام نهادیم، و ایشان ما را امر نمود تا با کسانی که با دین ما به مخالفت میپردازند جهاد کنیم تا اینکه درحالی که خوار و زبون هستند جزیه را از آنان بستانیم و ما تو را فرا میخوانیم تا تنها الله را عبادت کنی و به پیامبرش ایمان بیاوری و اگر چنین نکنی جز شمشیر چیزی بین ما نخواهد بود) مغیره رضی الله عنه در خطابش هدف و انگیزهی اساسی نبرد با غیر مسلمانان را بیان کرده است؛ اما متاسفانه خاورشناسانی که گفتههای رستم را نقل میکنند هیچ اشارهای به پاسخ مغیره رضی الله عنه نمیکنند!!
نکتهی چهارم:
چنانکه برخی از خاورشناسان میپندارند انگیزهی اصلی فتوحات اسلامی سیطره و استعمار دیگران نبود، بلکه هدف این بود که مردم را از عبودیت غیر الله عزوجل خارج سازند و اوضاع دینی، فکری، اجتماعی و اقتصادی ملتها را اصلاح کنند، چنانکه این مساله در خطاب ربعی بن عامر به رستم به وضوح ملموس است، برای همین پس از اینکه اسلام وارد سرزمینی میشد و مردم آن سرزمین خوبیهای آن را در مییافتند به سرعت به آن میگرویدند و مبدل به سربازانی میشدند که برای دفاع از آن از جان و مال خویش میگذشتند.
نکتهی پنجم:
بسیاری از خاورشناسان میپندارند انگیزهی اصلی فتوحات، جنگجویی و جنگ طلبی بوده است، غافل از اینکه اگر مسلمانان وارد جنگ با غیرمسلمانان شدهاند چند سبب اساسی داشته است: نخست: آنها حامل یک پیام جهانی بودند: {کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ} [آل عمران: ۱۱۰] (شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدید آمدهاید؛ امر به معروف و نهی از منکر میکنید و به الله ایمان دارید. و اگر اهل کتاب ایمان میآوردند، برایشان بهتر بود. برخی از ایشان ایمان دارند و بیشترشان، فاسق و گمراهند).
دوم: هدف سپاه اسلام برداشتن موانعی بود که بین دعوت اسلامی و دیگر ملتها فاصله میافکند: {وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَی الظَّالِمِینَ} [البقرة: ۱۹۳] (و با مشرکان بجنگید تا هیچ فتنه¬ای باقی نماند و دین، مختص الله گردد. و اگر بازآمدند، بدانید که تَعدَی جز بر ستمگران، روا نیست).
سوم: یکی از اهداف اساسی سپاه اسلام از نبردها حمایت از دعوت اسلامی و کسانی بود که این دعوت را میپذیرفتند لذا میبینیم اساس جهاد در مدینهی منوره در حیات مبارک رسول الله صلی الله علیه و سلم برای حمایت از دعوت اسلامی فرض شد.
نکتهی ششم:
نکتهی دیگری که خاورشناسان بر آن تأکید میکنند این است که یکی از اهداف اساسی نبرد مسلمانان با دیگران به بردگی گرفتن آنها بوده برای همین کسانی که اسیر میشدند را به عنوان برده در بازار خرید و فروش میکردند!! چنانچه اسرای غیرمسلمانان توسط مسلمانان به بردگی گرفته شدند بر اساس حکم الهی بوده است، و میبینیم همین اسیران پس از مسلمان شدن، بزرگترین خدمات را به اسلام تقدیم نمودند و بزرگترین دانشمندان اسلامی و فاتحان قدرتمند مسلمان از میان همین اسرا و فرزندان آنها بودهاند؛ برای مثال امام محمد بن سیرین فرزند یکی از همین اسرایی بود که در معرکه عین التمر توسط مسلمانان اسیر شد و یا موسی بن نصیر، فاتح اندلس، پدرش از اسرای فتوح عراق بود و همچنین پدربزرگ امام محمد بن اسحاق بن یسار بزرگترین سیره نویس جهان اسلام و غیره… به این داستان توجه کنید: امام زهری رحمه الله می فرماید بر عبدالملک بن مروان وارد شدم ایشان از من پرسید: از کجا میآیی؟ عرض کردم: از مکه.
گفت: چه کسی را دیدی که در مکه سروری میکند؟ گفتم: عطاء بن ابی رباح.
گفت: آیا از عرب است و یا از موالی (اسیر و برده زاد)؟ گفتم: از موالی.
گفت: چگونه به سروری اهل مکه رسیده است؟! گفتم: با دیانت و روایت حدیث رسول الله صلی الله علیه و سلم.
گفت: سزاوار است که اهل دیانت و روایت به سروری برسند، حال بگو سرور اهل یمن کیست؟ گفتم: طاووس بن کیسان.
گفت: آیا از عرب است و یا از موالی؟ گفتم: از موالی.
گفت: سرور اهل شام کیست؟ گفتم: مکحول.
گفت: آیا از عرب است و یا از موالی؟ گفتم: از موالی و بردهای بود که یک زن از قبیلهی هزیل او را آزاد کرد.
گفت: چه کسی سرور اهل جزیرهی فراتی است؟ گفتم: میمون بن مهران و او نیز از موالی است.
گفت: سرور اهل خراسان کیست؟ گفتم: ضحاک بن مزاحم و او نیز از موالی است.
گفت: سرور اهل مصر کیست؟ گفتم: یزید بن ابی حبیب و او نیز از موالی است.
گفت: سرور اهل بصره کیست؟ گفتم: حسن بصری و او نیز از موالی است.
گفت: سرور اهل کوفه کیست؟ گفتم: ابراهیم نخعی! گفت: آیا از عرب است و یا از موالی؟ گفتم: از عرب.
عبدالملک آهی کشید و گفت: عرب را چه شده است! امام زهری فرمود: ای خلیفه هر کس به این دین تمسک جوید عزت مییابد و سروری میکند.
این داستان خود بیانگر این است که اسلام چگونه همان بردهزادهها را به اوج عزت رساند و نه تنها آنها را آزاد ساخت بلکه به آنها جایگاهی داد که حتی خلفای مسلمین و فرمانروایان اسلامی حضور در کلاس درس آنها را برای خود افتخار میدانستند، چنانچه میبینیم هنگامی که سلیمان بن عبدالملک خلیفهی اموی که دامنهی خلافت و امپراطوریاش از شرق، تا چین و از غرب، تا مرزهای فرانسه رسیده بود هنگامی به مناسک حج مشرف گردید و وارد مسجد الحرام شد و در نهایت تواضع و فروتنی در مجلس درس عطاء بن ابی رباح که بردهای آزاد شده و سیاه پوست و لنگ و ناقص العین بود شرکت نمود و مانند شاگری سؤالات شرعی خود را از ایشان پرسید.
نکتهی هفتم:
یکی از تاریخنویسان مسلمان بنام حسن ابراهیم حسن، در تاریخ سیاسی اسلام مینویسد: انگیزه اصلی گسیل داشتن سپاه اسلام به مرزهای عراق و شام این بود که ابوبکر میخواست با این اقدام عرب را مشغول به جنگ کرده و از فتنهها و انقلابهای داخلی جلوگیری کند.
اما تاریخ گواه است که در دوران صدیق رضی الله عنه هیچگونه انقلاب داخلی هنگام گسیل داشتن لشکرهای فتح اسلامی رخ نداده است، بلکه آغاز حرکت فتح اسلامی در زمان اوج استقرار و امنیت خلافت اسلامی و پس از پایان بخشیدن به حرکت مرتدین بوده است به طوری که پس از شکست سپاه مسیلمهی کذاب، خالد بن ولید تا یک ماه در یمامه نشست و هیچ کاری نداشت که انجام دهد.
از سوی دیگر گسیل داشتن لشکر به خارج خود به دشمنان و خواستاران فتنهها و انقلابهای داخلی کمک میکرد! پس چگونه می توان پذیرفت که ابوبکر صدیق رضی الله عنه از فتنههای داخلی میترسید اما کل نیروی نظامی اسلام را به مرزهای خارج میفرستد؟!
نکتهی هشتم:
برخی از تاریخنویسان بجای اینکه اسباب اصلی پیروزی مسلمانان را در نیروی ایمان و اخلاص سربازان اسلام و نیز وضوح و روشنی هدف و رسالت آنان بدانند، میگویند سبب پیروزی مسلمانان در جنگ با اهل عراق ضعف نظامی ارتش امپراطوری فارس بود حال اینکه تاریخ گواه است در این نبردها تعداد سربازان امپراطوری پارس بیش از صدهزار تن بود، حال آنکه تعداد سربازان مسلمان از هیجده هزار نفر تجاوز نمیکرد؛ علاوه بر این ایرانیان در این نبردها از فیلهای آموزشدیده استفاده میکردند، چیزی که عرب تا آنروز با چشم خود ندیده بودند و همچنین در میان نیروهای امپراطوری پارس فرماندهان برجستهای چون رستم و جابان و مهران و هرمزان و اندرزگر و بهمن جاذویه بودند.
بنا بر آنچه گذشت درمییابیم هدف اصلی از فتوحات اسلامی رساندن دین الهی و پیام اسلام به جهانیان بوده و چنانچه نبردی رخ میداده در راستای زدودن موانعی بود که بین رسالت اسلام و ملتهای غیر مسلمان فاصله میافکند، و پس از فتح سرزمینهای مختلف، مردم آن سرزمینها با آغوش باز اسلام را پذیرفتند و سربازانی در خدمت دین حنیف اسلام شدند که تا امروز همهی مسلمانان از دستاوردهای علمی آنها استفاده میکنند.
آیا اسلام به ضرب شمشیر به ایران وارد شد؟
«مدتی است که در عرصه های مختلف اطلاع رسانی به ویژه فضای مجازی از یک سو عده ای از عوامل قدرت های مخالف اسلام با به هم بافتن رطب و یابس در صدد مقابله با فرهنگ اسلامی بر آمده اند و از سوی دیگر برخی از افراد فریب خورده و سرخورده از بعضی نابسامانی ها و بی عدالتی ها و تعدی به حقوق مردم که ناشی از عملکرد سوء برخی از مدعیان اسلام می باشد، توهمات گروه اول را بازنشر می کنند و در نتیجه زمینه فریب برخی از ساده لوحان فراهم می آید.
از این رو در صدد برآمدم که به تنظیم برخی از حقایق تاریخی در زمینه علل گرایش ملت رشید و پرملکات ایران به اسلام بپردازم و آن را تقدیم دوستان گرامی کنم. در این میان کتاب ارزشمند و گران سنگ «خدمات متقابل اسلام و ایران» متفکر بزرگ اسلامی، استاد «شهید مرتضی مطهری»(ره) را یکی از بهترین آثار در این زمینه یافتم که این بحث را در چند بخش تقدیم دوستان گرامی می کنم و از همه عزیزان می خواهم که در مواجهه با این مباحث علمی و تاریخی جز به نیل به حقیقت و برهان و دلیل نیاندیشند و حساب اسلام را از مدعیان آن جدا کنند تا برخی پیش فرض های نادرست منبعث از بعضی بی عدالتی ها که رهزن اندیشه است، مانع نیل به حقیقت نشود.»
شکست ایرانیان از مسلمانان
مسأله برخورد مسلمانان با دولت ایران و سرانجام پیروز شدن آنان بر حکومت ساسانی یکی از مسائلی بود که عظمت و واقعیت اسلام را در نظر ایرانیان بهتر جلوه گر میساخت.
در روزگاری که مسلمانان با دولت ساسانی میجنگیدند کشور ایران با همه اغتشاشات و از هم پاشیدگی هایی که داشت از نظر نظامی بسیار نیرومند بود! ایران آن روز با مقایسه مسلمانان آن روز طرف نسبت نبود.
در آن زمان دو قدرت درجه اول بر جهان حکومت میکرد؛ ایران و روم. سایر کشورها یا تحت الحمایه آن ها بودند یا باج گزار آن ها.
ایرانیان آن روز چه از نظر سرباز و اسلحه و وسایل جنگی و چه از نظر کثرت جمعیت، و چه از نظر آذوقه و تجهیزات و امکانات دیگر، برتری فوق العاده ای نسبت به مسلمانان داشتند.
اعراب مسلمان حتی با فنون جنگی آن روز در سطحی که ایرانیان و رومیان آشنا بودند، آشنا نبودند اعراب فنون جنگی را به طور کامل نمیدانستند لهذا احدی در آن زمان نمی توانست آن شکست عظیم ایران را به دست اعراب مسلمان پیش بینی کند.
در این جا ممکن است گفته شود که علت پیروزی مسلمانان شور ایمانی و هدف های روشن و ایمان و اعتقاد آن ها به رسالت تاریخی شان و اطمینان کامل به پیروزی و بالأخره ایمان و اعتقاد محکم آنان نسبت به خدا و روز جزا بود.
البته در این که این حقیقت در این پیروزی خیلی دخیل بوده است حرفی نیست، فداکاری ها و جانبازی های آنان و سخنانی که از آنان در آن اوقات باقی مانده نشان میدهد که ایمان آنان به خدا و قیامت و صدق رسالت نبی اکرم(ص) و رسالت تاریخی خودشان کامل بوده است، معتقد بوده اند جز خدا را نباید پرستش کرد و مللی را که غیرخدا را به هر شکل و هر صورت پرستش میکنند باید نجات داد، برای خود رسالتی قائل بوده اند که توحید الهی و عدل اجتماعی را برقرار کنند، طبقات مظلوم را از چنگ طبقات ستمگر رها سازند.
سخنانی که در مواقع مختلف در مقام تشریح هدف های خود گفته اند نشان میدهد که صددرصد آگاهانه گام بر میداشته اند و هدف مشخص و معینی داشته اند و واقعا به تمام معنی نهضتی را رهبری میکردهاند، واقعا آن چنان بودهاند که علی(ع) توصیف میکند: «و حملوا بصائرهم علی اسیافهم؛ همانا بینش های روشن خویش را بر دوش شمشیرهای خویش حمل میکردند.»!(4) اما جیره خواران استعمار ناجوانمردانه نهضت اسلامی را در ردیف حمله اسکندر و مغول قرار میدهند.
این ها همه درست، ولی تنها قدرت روحی و ایمانی آنان کافی نبود که چنین فتوحاتی نصیب آن ها بشود، هر چه باشد محال است جمعیت کمی آن هم با آن شرایطی که گفتیم بتواند با حکومتی هم چون حکومت ساسانی مقابله کند و آن را به کلی محو و نابود سازد.(5) جمعیت آن روز ایران را در حدود 140 میلیون تخمین زدهاند(6) که گروه بی شماری از آنان سرباز بودند و حال آن که تمام سربازان اسلام در جنگ ایران و روم به شصت هزار نفر نمیرسیدند و وضع طوری بود که اگر مثلا ایرانیان عقب نشینی میکردند این جمعیت در میان مردم ایران گم میشدند، ولی با این همه چنان که گفتیم حکومت ساسانی به دست همین عده [اندک] برای همیشه محو و نابود شد! پس علت اساسی شکست ایران را در جای دیگری باید جست جو کنیم.
ناراضی بودن مردم
حقیقت این است که مهم ترین عامل شکست حکومت ساسانی را باید ناراضی بودن ایرانیان از وضع دولت و آیین و رسوم اجحاف آمیز آن زمان دانست.
این نکته از نظر مورخین شرقی و غربی مسلم است که رژیم حکومت و اوضاع اجتماعی و دینی آن روز به قدری فاسد و خراب بود که تقریبا همه مردم از آن ناراضی بودند.
این نارضایی ناشی از جریان های چند سال اخیر بعد از خسرو پرویز نبود؛ زیرا اگر روح مردمی به اساس یک رژیم یا یک آیین خوشبین باشد نارضایی موقت سبب نمی شود که هنگامی که دشمن مشترک رو میآورد آن مردم نجنگند، بر عکس اگر روح ملی زنده باشد هر چند اوضاع ظاهر خراب باشد، در این گونه مواقع ملت خود را جمع وجور میکند، اختلافات داخلی را کنار میگذارد، و یک دست به دفع دشمن مشترک میپردازد، هم چنان که نظیر آن را در تاریخ زیاد دیده ایم.
معمولا هجوم دشمن سبب اتحاد بیشتر و از میان رفتن اختلافات داخلی میشود، اما این به شرطی است که یک روح زنده در آن مملکت که از مذهب یا حکومت آنان سرچشمه بگیرد وجود داشته باشد! در عصر خودمان میبینیم که اعراب با آن همه اختلافات و تفرقهها که در میان شان هست و استعمار هم آن را دامن میزند، وجود دشمن مشترک یعنی اسرائیل عامل وحدت آن ها شده است.
قوای آنان را تدریجا جمع و جور میکند، شعور آن ها را یک دست میکند، این خود دلیل است که یک روح زنده در این ملت وجود دارد.
اجتماع آن روز ایران یک اجتماع طبقاتی عجیبی بود با همه عوارض و آثاری که در این گونه اجتماعات هست، تا آن جا که حتی آتشکده های طبقات مختلف با هم فرق داشت، فرض کنید که میان ما مساجد اغنیا از مساجد فقرا جدا باشد چه روحی در مردم بیدار میشود؟! طبقات بسته بود، هیچ کس حق نداشت از طبقه ای وارد طبقه دیگر بشود، کیش و قانون آن روز هرگز اجازه نمی داد که یک کفش دوز و یا کارگر بتواند با سواد بشود، تعلیم و تعلم تنها در انحصار اعیان زادگان و موبدزادگان بود! دین زرتشت در اصل هر چه بود، به قدری در دست موبدها فاسد شده بود که ملت باهوش ایران هیچ گاه نمی توانست از روی صمیم قلب به آن عقیده داشته باشد و حتی آن چنان که محققین گفته اند اگر هم اسلام در آن وقت به ایران نیامده بود مسیحیت تدریجا ایران را مسخر میکرد و زرتشتی گری را از میان میبرد! روشنفکران و باسوادان آن روز ایران، و هم چنین مراکز علمی و فرهنگی ایران آن روز را مسیحیان تشکیل میدادهاند نه زردشتیان. زردشتیان آن چنان دچار غرور و تعصب های خشک و سنت های غلط بودند که نمی توانستند در باره علم و فرهنگ و عدالت و آزادی بیندیشند! و در واقع مسیحیت بیش از زردشتی گری از ورود اسلام به ایران زیان دید؛ زیرا زمینه بسیار مناسبی را از دست داد! بی علاقگی مردم ایران نسبت به حکومت و دستگاه دینی و روحانیتشان، سبب میشد که سربازان آن ها در جنگ ها با میل و رغبت علیه مسلمانان نجنگند و حتی در بسیاری از موارد به آن ها کمک کنند!(7) ادوارد براون، در جلد اول تاریخ ادبیات ایران، صفحه 299 میگوید: این مسأله(آیا اسلام به زور به ایران تحمیل شده یا ایرانیان به رغبت اسلام را پذیرفتهاند) را پروفسور آرنولد استاد دارالفنون علیگره در کتاب نفیس خود در باره تعلیمات اسلام به وجه بسیار خوبی ثابت نموده است.
آرنولد به بی تابی موبدان بی گذشت زرتشتی اشاره میکند و میگوید موبدان نه تنها نسبت به علمای سایر ادیان، بلکه در برابر کلیه فرق مخالف ایران و مانویان و مزدکیان و عرفای مسیحی(گنوستیک) و امثالهم تعصب نشان میدادند و بدین سبب به شدت مورد بی مهری و نفرت جماعات زیادی قرار گرفته بودند. رفتار ستمگرانه موبدان نسبت به پیروان سایر مذاهب و ادیان سبب شد که در باره آیین زرتشت و پادشاهانی که از مظالم موبدان حمایت میکردند حس بغض و کینه شدید در دل بسیاری از اتباع ایران برانگیخته شود و استیلای عرب به منزله نجات و رهایی ایران از چنگال ظلم تلقی گردد! ادوارد براون سپس به سخنان خود چنین ادامه میدهد: «... و مسلم است که قسمت اعظم کسانی که تغییر مذهب دادند به طیب خاطر و به اختیار و اراده خودشان بود.
پس از شکست ایران در قادسیه، فی المثل چهار هزار سرباز دیلمی(نزدیک بحر خزر) پس از مشاوره تصمیم گرفتند به میل خود اسلام آورند و به قوم عرب ملحق شوند. این عده در تسخیر جلولا به تازیان کمک کردند و سپس با مسلمین در کوفه سکونت اختیار کردند و اشخاص دیگر نیز گروه گروه به رضا و رغبت به اسلام گرویدند»! قانون و آیین و حکومت ایران مقارن ظهور اسلام طوری بود که قاطبه ملت ایران را وا میداشت برای متابعت از حکومت و آیین تازه ای خود را آماده کنند و به همین جهت بود که وقتی ایران به دست مسلمانان فتح شد مردم ایران علاوه بر این که عکس العمل مخالفی از خود نشان ندادند خود برای پیشرفت اسلام زحمات طاقت فرسایی کشیدند.
آقای دکتر صاحب الزمانی در کتاب دیباچهای بر رهبری میگویند: «توده های مردم نه تنها در خود در برابر جاذبه جهان بینی و ایدئولوژی ضد تبعیض طبقاتی اسلام مقاومتی احساس نمی کردند، بلکه درست در آرمان آن، همان چیزی را می یافتند که قرن ها به بهای آه و اشک و خون خریدار و جاننثار و مشتاق آن بودند و عطش آن را از قرن ها در خود احساس میکردند.... (8) توده های نسل اول ایران در صدر اسلام، در برابر آرمان رهایی بخش آیین نو، نه تنها با شعارهای تبلیغاتی مردم فریب خوش ظاهر بی باطن روبرو نگشتند، نه تنها فقط پیامبر اسلام بارها تصریح کرده بود که: «من انسانی همانند شما هستم.»! و یا «بین سیاه حبشی و سید قرشی جز به پرهیزکاری و تقوا تفاوتی وجود ندارد.»! بلکه عملا نیز روش حکومت خلفای راشدین به ویژه علی(ع) را در حد خواب و خیال افسانه آمیزی، بی پیرایهتر از آنچه خود میخواستند و آرزویش را در دل داشتند ساده یافتند...! یکی از حساس ترین لحظات برخورد این دو جهان بینی برخورد سنت منحط ساسانی و آیین نو اسلام را در بسیج علی امیرالمؤمنین(ع) هنگام لشکرکشی به شام با کشاورزان آزادشده ایرانی شهر «انبار» بر ساحل فرات مییابیم. این برخورد موجب تقریر یکی از شیواترین و تکان دهنده ترین خطبه های علی(ع) است که از این پیشوای بی نظیر تاریخ جهانداری و سیاست، برای همیشه برای عبرت رهبران آینده جهان بر جای مانده است...! نیروی عراق به سوی شام بسیج کرده بود، دهگانان شهر زیبای انبار بر ساحل فرات به آیین ایران قدیم صف بسته بودند تا موکب همایون امیرالمؤمنین(ع) را استقبال کنند، چون نوبت رسید پیش دویدند، علی(ع) را که از سربازان دیگر امتیازی نداشت با هلهله و شادباش و شادی تلقی کردند.
آن پیشوای بزرگ از رسم تعظیم و تکریم ایرانیان نسبت به پیشوای خویش با بیانی پر لطف این چنین انتقاد میکند: «... پروردگار متعال از این عمل راضی نیست.»! در نظر امیرالمؤمنین(ع) هم سخت ناپسند و مکروه است، احرار و آزادگان نیز هرگز به چنین ننگی تن در نمیدهند... فکر کنید آیا خردمند خشم خداوند را به بهای مشقت و زحمت خویش خریدار است؟(9) آقای دکتر صاحب الزمانی سپس چنین میگوید: اسلام نقطه عطفی را در فلسفه رهبری تودهها به میان کشیده بود " شبان " را برای حراست " گله " میدانست، نه گله را برای اطفاء خون آشامی شبان گرگ سیرت.
اسلام حماسه آزادی توده ها به شمار میرفت رهبر برای مردم یا مردم برای رهبر؟! این بود پرسش تازه ای که اسلام در برابر فلسفه سیاسی دنیای قدیم و ایران ساسانی به وجود آورده بود! در جنگ های هفتصد ساله ایران و روم هیچ گاه چنین مسألهای در برابر تودهها مطرح نگشته بود! سیاست خودکامه هر دو امپراطوری یکی بود؛ مردم برای رهبر، توده ها فدای طبقات ممتاز(10)... بارگاه بی پیرایه علی(ع) در کوفه قرار داشت و موالی و ایرانیان با آن تماس نزدیک داشتند، سادگی آن را تنها به وصف نمی شنیدند، بلکه به رأی العین با دیدگان خویش به خوبی می دیدند! از این رو اگر توده های ستم دیده ایرانی بدین دعوت لبیک اجابت گفتند شگفتی ندارد!(11)
نفوذ آرام و تدریجی
هر چه روزگار می گذشت بر علاقه و ارادت ایرانیان نسبت به اسلام و بر هجوم روزافزون آنان به اسلام و ترک کیش ها و آیین های قبلی و آداب و رسوم پیشین افزوده می شد! بهترین مثال، ادبیات فارسی است. هر چه زمان گذشته است تأثیر اسلام و قرآن و حدیث در ادبیات فارسی بیشتر شده است! نفوذ اسلام در آثار ادبا و شعرا و حتی حکمای قرون ششم و هفتم به بعد بیشتر و مشهودتر است تا شعرا و ادبا و حکمای قرون سوم و چهارم. این حقیقت از مقایسه آثار رودکی و فردوسی با آثار مولوی و سعدی و نظامی و حافظ و جامی کاملا هویداست! در مقدمه کتاب «احادیث مثنوی»(12) پس از آن که میگوید: «از قدیم ترین عهد، تأثیر مضامین احادیث در شعر پارسی محسوس است»، و به اشعاری از رودکی استشهاد میکند، میگوید: «از اواخر قرن چهارم که فرهنگ اسلامی انتشار تمام یافت و مدارس در نقاط مختلف تأسیس شد و دیانت اسلام بر سایر ادیان غالب آمد و مقاومت زرتشتیان در همه بلاد ایران با شکست قطعی و نهایی مواجه گردید و فرهنگ ایران به صبغه اسلامی جلوه گری آغاز نهاد و پایه تعلیمات بر اساس ادبیات عربی و مبانی دین اسلام قرار گرفت، بالطبع توجه شعرا و نویسندگان به نقل الفاظ و مضامین عربی فزونی گرفت و کلمات و امثال و حکم پیشینیان(قبل از اسلام) در نظم و نثر کمتر می آمد؛ چنان که به حسب مقایسه در سخن دقیقی و فردوسی و دیگر شعرای عهد سامانی و اوائل عهد غزنوی نام زرتشت و اوستا و بوذرجمهر و حکم وی بیشتر دیده میشود، تا در اشعار عنصری و فرخی و منوچهری که در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم می زیسته اند، نیز تاریخ نشان میدهد که هر چه استقلال سیاسی ایرانیان بیشتر شده اقبال آن ها به معنویات و واقعیات اسلام فزونی یافته است! طاهریان و آل بویه و دیگران که نسبتا استقلال سیاسی کاملی داشتند، هرگز به فکر این نیفتادند که اوستا را دوباره زنده کنند و دستورات آن را سرمشق زندگی خود قرار دهند، بلکه بر عکس با تلاش های پیگیر برای نشر حقایق اسلامی کوشش میکردند! ایرانیان پس از صد سال که از فتح ایران به دست مسلمانان گذشت، نیروی نظامی عظیمی به وجود آوردند دستگاه خلافت اموی در اثر اجحافات و انحرافات از تعلیمات اسلامی مورد بی علاقگی عموم مسلمانان به جز اعرابی که روی تعصب عربی گام بر میداشتند واقع شد. ایرانیان با قدرت و نیروی خود توانستند خلافت را از خاندان اموی به خاندان عباسی منتقل کنند! قطعا در آن زمان اگر میخواستند حکومت مستقل سیاسی تشکیل دهند و یا آیین کهن خویشتن را تجدید کنند، برای آنان کاملا مقدور بود، ولی در آن وقت نه به فکر تأسیس حکومت مستقل در برابر دستگاه خلافت افتادند و نه به فکر تجدید آیین کهن و دور افکندن آیین جدید تا آن وقت تصور می کردند با تغییر خلافت از دودمانی به دودمان دیگر میتوانند به آرزوی خود که زندگی در ظل یک حکومت دینی اسلامی در پرتو قرآن کریم بود نایل گردند! تا آن که دوره بنی العباس پیش آمد و از دودمان عباسی نیز ناراضی شدند در دوره بنی عباس جنگ میان طاهر بن الحسین و سپاه ایرانی به طرفداری از «مأمون» از یک طرف، و علی بن عیسی و سپاهیان عرب به طرفداری «امین» از طرف دیگر واقع شد. غلبه طاهر بن الحسین بر سپاهیان طرفدار «امین» بار دیگر نشان داد که قدرت نظامی در اختیار ایرانیان است، در عین حال در این موقع نیز ایرانیان نه به فکر استقلال سیاسی افتادند و نه به فکر این که دین اسلام را کنار بگذارند! ایرانیان هنگامی به فکر استقلال سیاسی افتادند که از حکومت های عربی و این که آن ها یک حکومت واقعا اسلامی باشند صد در صد مأیوس شدند! اما در عین حال تنها به استقلال سیاسی قناعت کردند و نسبت به آیین مقدس اسلام سخت وفادار ماندند! اغلب ایرانیان در دوره استقلال سیاسی ایران مسلمان شده اند! استقلال سیاسی ایران از اوایل قرن سوم هجری شروع شد و تا آن وقت هنوز بسیاری از مردم ایران به کیش ها و آیین های قدیم از قبیل زرتشتی و مسیحی و صابی و حتی بودایی باقی بودند! سفرنامه هایی که در قرون سوم و چهارم نوشته شده حکایت میکند که تا آن زمان ها در ایران آتشکده ها و کلیساهای فراوان وجود داشته است، بعدها کم کم از عدد آن ها کاسته شده و جای آن ها را مساجد گرفته است! تاریخ نویسان اسلامی خاندان های چندی را از ایرانیان نام میبرند که تا قرن های دوم و سوم، بلکه تا قرن چهارم هجری هم چنان به دین زرتشت باقی بودهاند و در اجتماع مسلمانان محترم میزیسته اند و سپس آن دین را ترک کرده اند! میگویند: سامان، جد اعلای سامانیان که از احفاد سلاطین ساسانی است و خود از بزرگان بلخ بوده است در حدود قرن دوم، و جد اعلای خاندان قابوس که آن ها نیز حکومت و فرمانروایی یافتند در قرن سوم، و مهیار دیلمی شاعر زبردست و معروف ایرانی در اواخر قرن چهارم هجری به دین اسلام گرویدند! مردم طبرستان و قسمت های شمالی ایران تا سیصد سال پس از هجرت، هنوز دین جدید را نشناخته بودند و با دولت خلفا به دشمنی بر میخاستند! بیشتر مردم کرمان در تمام مدت خلافت اموی ها زردشتی ماندند و در روزگار استخری (صاحب کتاب المسالک و الممالک) زردشتیان فارس اکثریت را تشکیل میداده اند! مقدسی صاحب کتاب «احسن التقاسیم» نیز که از مورخان و جغرافی نویسان بزرگ جهان اسلام است و خود به ایران مسافرت کرده است در صفحه 39 و 420 و 429 کتاب خود از زردشتیان فارس و نفوذ بسیار آن ها و احترام آن ها نزد مسلمانان که از سایر اهل ذمه محترم تر بوده اند یاد کرده است! بنا به گفته این مورخ در جشن های زردشتیان در آن وقت همه بازارهای شهر را آذین می بسته اند و در عیدهای نوروز و مهرگان مردم شهر در سرور و شادی با ایشان هماهنگ میشده اند! مقدسی در صفحه 323 احسن التقاسیم راجع به مذهب اهل خراسان میگوید: «در آن جا یهودی بسیار است و مسیحی کم و اصنافی از مجوس در آن جا هستند.» مسعودی مورخ اسلامی متوفی در نیمه اول قرن چهارم که او نیز به ایران مسافرت کرده است و با این که ایرانی نیست به تاریخ ایران و آثار ایران علاقه خاصی نشان میدهد، در کتاب «التنبیه و الاشراف» صفحه 91 و 92 از خاندان محترمی از مردم اصطخر نام میبرد که کتاب تاریخ جامعی از دوره ساسانیان در دست داشته اند و مسعودی از آن کتاب استفاده کرده است.
مسعودی حتی نام موبد زمان خود را میبرد، معلوم میشود موبد زردشتیان به اعتبار عده فراوان زردشتی شخصیت ممتازی به شمار میآمده است! مسعودی در جلد اول مروج الذهب، صفحه 382، تحت عنوان «فی ذکر الاخبار عن بیوت النیران و غیرها» از آتشکده های زردشتی یاد میکند از آن جمله از آتشکده ای در «دارابجرد» نام میبرد و میگوید؛ در این تاریخ که سال 332 هجری است آن آتشکده موجود است و مجوس آن اندازه که به آتش آن آتشکده احترام میگذارند و آن را تعظیم و تقدیس میکنند آتش هیچ آتشکده دیگر را چنین تعظیم نمی کنند! این ها همه میرساند که چنان که گفتیم؛ ایرانیان تدریجا اسلام را پذیرفته اند و اسلام تدریجا و مخصوصا در دوره های استقلال سیاسی ایران بر کیش زرتشتی غلبه کرده است! عجیب این است که زرتشتیان در صدر اسلام که دوره سیادت سیاسی عرب است آزادی و احترام بیشتری داشته اند از دوره های متأخرتر که خود ایرانیان حکومت را به دست گرفته اند! هر اندازه که ایرانیان مسلمان میشدند اقلیت زردشتی وضع نامناسب تری پیدا میکرد و ایرانیان مسلمان از اعراب مسلمان، تعصب بیشتری علیه زردشتیگری ابراز میداشتند و ظاهرا همین تعصبات ایرانیان تازه مسلمان سبب شد که عده ای از زرتشتیان از ایران به هند مهاجرت کردند و اقلیت پارسیان هند را تشکیل دادند! در این جا بد نیست سخن مستر فرای نویسنده کتاب «میراث باستانی ایران» را از صفحه 396 آن کتاب نقل کنیم. او می گوید: «از منابع اسلامی چنین بر میآید که استخر در فارس که یکی از دو کانون آیین زرتشتی در ایران ساسانی(کانون دیگرش در شیز آذربایجان) بود در روزگار اسلام نیز هم چنان شکوفان ماند! اندک اندک شبکه آتشگاه ها با کم شدن زرتشتیان رو به کاستی نهاد. با این همه بیشتر مردم فارس تا قرن دهم میلادی هم چنان به آیین زرتشت وفادار ماندند و پس از آن تا روزگار کشورگشایی سلجوقیان در سده یازدهم باز گروه انبوهی زرتشتی در فارس میزیستند! شرح جالبی از پیکار میان مسلمانان و زرتشتیان در شهر کازرون در زمان ابواسحاق ابراهیم بن شهریار الکازرونی که بنیان گذار یکی از فرقه های متصوفان است و در سال 1034 میلادی در گذشته است در دست داریم! بسیاری از زرتشتیان به راهنمایی این شیخ به اسلام گرویدند، ولی از این کتاب(کتاب معجم البلدان یاقوت) و نیز از کتاب های دیگر اسلامی چنین بر میآید که موقعیت زرتشتیان هم چنان استوار بوده است! عامل کازرون در روزگار آل بویه که از آن جا بر سراسر فارس فرمان میراند زرتشتی بود و خورشید نام داشت! وی در دیده فرمانروایی بویهی شیراز چنان پایگاه بلندی داشت که این شاهزاده بویهی فرمان داد تا شیخ کازرونی نزد او برود و سرزنش های او را به سبب آشوبی که برای مسلمان کردن مردم بر پا کرده بود بشنود(ص 117 - 121) مسلمانان و زرتشتیان دو گروه عمده فارسی بودند و مسیحیان و یهود بسیار اندک بودند! در صفحه 399 مینویسد: «هر چه بر دامنه اندیشههای اسلامی افزوده میشد جنبش های گوناگون مانند صوفیگری و شیعیگری رونق مییافت و در نتیجه پناهگاهی برای ایرانیان که نمی توانستند از اندیشه های کوتاه و توسعه نیافته زرتشتی پیروی کنند پدید میآمد. هنگامی که فرمانروایان دیلمی ایران، به تشیع گرویدند و بخش های غربی ایران را از دست خلیفه به در بردند و سرانجام در سال 945 میلادی(334 هجری) بر بغداد دست یافتند، آیین زرتشت رو به زوال نهاد!.
دیگر آل بویه اسلام و زبان عربی را برگزیدند؛ زیرا که این هر دو جنبه بین المللی گرفته بود و حال آن که زرتشتیان به محلات مخصوص زرتشتی نشین رانده شده بودند! چنین می نماید که روی هم رفته آل بویه، شیعی مذهب در برابر پیروان مذهب های دیگر مسامحه و بردباری پیشه کرده بودند؛ زیرا خلفای سنی و بسیاری از گماشتگان رسمی سنی مذهب را بر سر کارها بر جای میگذاشتند؛ چنان که گفتیم عامل زرتشتی کازرون نیز از جمله این گونه کسان بود، اما آل بویه بیشتر دل بستگی به سنت های عربی خاندان علی(ع) و فرهنگ اسلامی داشتند تا به سربلندیهای گذشته ایران، مثلا عضدالدوله یکی از پادشاهان آل بویه در سال 955م / 344 ه. دستور داد تا کتیبه ای در تخت جمشید به عربی بکنند! چه عاملی سبب شد که قرن ها بعد از زوال سیادت سیاسی عرب، مردم ایران گرایش بیشتری نسبت به اسلام نشان بدهند؟! آیا جز جاذبه اسلام و سازگاری آن با روح ایرانی چیز دیگری در کار بوده است؟! خود حکومت های مستقل ایرانی که از لحاظ سیاسی دشمن حکومت های عربی بودند بیش از حکومت های عربی پاسدار اسلام و مؤید و مروج علمای اسلام و مشوق خدمتگزاران اسلام بودند، دانشمندان را در تألیف و تصنیف کتاب های اسلام و در تعلیم علوم اسلامی کمک میکردند! شور و هیجانی که ایرانیان نسبت به اسلام و علوم اسلامی در طول چهارده قرن اسلام حتی در دو قرن اول که سرجان ملکم انگلیسی نام آن ها را «دو قرن سکوت» گذاشته است نشان دادند، هم از نظر اسلام بی سابقه بود و هم از نظر ایران، یعنی نه ملت دیگری غیر از ایران، آن قدر شور و هیجان و عشق و خدمت نسبت به اسلام نشان داده است و نه ایرانیان در دوره دیگری برای هدف دیگری، چه ملی و چه مذهبی، این قدر شور و هیجان نشان داده اند! ایرانیان پس از استقلال، بدون هیچ مزاحمتی میتوانستند آیین و رسوم کهن خود را احیا کنند، ولی نکردند، بلکه بیشتر به آن پشت کردند و به اسلام رو آوردند؛ چرا چون آن ها اسلام را با عقل و اندیشه و خواسته های فطری خود سازگار میدیدند! هیچ گاه خیال تجدید آیین و رسومی را که سال ها موجب عذاب روحی آنان بود در سر نمی پروراندند و این سنتی است که طبق شهادت تاریخ در طول این چهارده قرنی که اسلام به ایران آمده است هم چنان باقی و پا برجاست، و اگر ملاحظه میکنید که افراد معدود معلوم الهویهای در این روزگار و احیانا زمان های گذشته سخن از تجدید آیین و رسوم قدیم به میان آورده اند، نباید آن ها را به حساب ملت ایران آورد(13) چه ایرانیان همان طور که پس از این نیز مفصلا شرح خواهیم داد بارها نشان داده اند که از خود اعراب، اسلام را با روحیات خود سازگارتر دانسته اند و دلیل آن، این همه خدمات صادقانه ای است که آنان در طول این چهارده قرن به اسلام و قرآن نموده اند؛ خدماتی که با اخلاص و ایمان عجیبی همراه بوده است و ما به یاری خدا در صفحات آینده شرح نسبتا جامعی پیرامون برخی از خدمات ارزنده آنان خواهیم داد تا همگان بدانند که ملت ایران چگونه با جان و دل آیین مسلمانی را پذیرفته و آن را موافق با عقل و اندیشه و تنها پاسخگوی خواسته های وجدانی خود دانسته است و همین حقیقت است که ما را به یاد فرمایش پیغمبر اکرم(ص) میاندازد که فرمود: «به خدا قسم من روزی را میبینم که همین ایرانیان که شما برای اسلام با آنان میجنگید با شما بجنگند تا شما را مسلمان کنند» دو جریان در ایران پیش آمده و سبب شده است که عده ای دانسته یا ندانسته مغالطه کنند و آن ها را نوعی مقاومت و عکس العمل مخالف از طرف ایرانیان در مقابل اسلام و لااقل در مقابل اعراب قلمداد کنند؛ احیای زبان فارسی و دیگر مذهب تشیع! از این رو لازم است ما در باره این دو پدیده که یکی به زبان رسمی ما مربوط است و دیگری به مذهب رسمی ما، تا آن جا که با این مسأله ارتباط دارد بحث و تحقیق نماییم.
پاورقی:
- جناب آقای عطاردی از فضلای بسیار با ارزش و از متتبعین و مطلعین و کتابشناسان عالی قدر هستند. بر بسیاری از نسخ کتب اسلامی در کتابخانه های مهم مخصوصا در هند دست یافته اند که بی سابقه است و از همه آن ها عکسبرداری کرده اند کتابی مبسوط در باره رجال خراسان در دست تألیف دارند که شاید بالغ بر چهل جلد بشود. از خداوند، توفیق بیشتر معظم له را مسألت مینماییم.
- ابن اثیر در کامل التواریخ، ج 2، (ص) 228 گوید: و کانت رده الاسود أول رده فی الاسلام علی عهد رسول الله.
- پایان قسمت اول نوشته آقای عطاردی، قسمت دوم نوشته معظم له در بخش دوم کتاب ذکر خواهد شد. مأخذ و منابع این قسمت نیز در پایان آن قسمت خواهد آمد.
- نهج البلاغه، خطبه 148، این تعبیر را امیرالمؤمنین(ع) برای مؤمنین زمان رسول خدا آورده است.
- همان طور که اصحاب حضرت امام حسین(ع) با آن همه ایمانشان در مدت قلیلی به دست سپاهیان یزید کشته شدند. همین اعراب مسلمان در اروپا پیشروی کردند، اما پس از آن که مقاومت شدیدی در برابرشان شد خواه ناخواه فتوحاتشان در اروپا متوقف گشت. پس معلوم میشود یکی از علل پیروزی مسلمانان این بود که مقاومت شدید و جدی در برابر آن ها نمیشد، بلکه در اثر نابسامانی های داخلی کشورهای فتح شده، مقدمشان گرامی داشته میشد.
- این تخمین از سعید نفیسی است در کتاب تاریخ اجتماعی ایران.
- مرحوم محمد قزوینی در بیست مقاله آورده است که: «ایرانیان خائن و عرب مآب آن وقت از اولیای امور و حکام ولایات و مرزبانان اطراف به محض این که حس کردند که در ارکان دولت ساسانی تزلزل روی داده و قشون ایران در دو سه دفعه از قشون عرب شکست خوردهاند، خود را به دامان عرب ها انداخته و نه تنها آنان را در فتوحاتشان کمک کردند و راه و چاه را به آن ها نمودند، بلکه سرداران عرب را به تسخیر سایر اراضی که در قلمرو آنان بود و هنوز قشون عرب به آن ها حمله نکرده بود دعوت کردند و کلید قلاع و خزائن را دو دستی به آنان تسلیم کردند به شرط این که عرب ها آنان را به حکومت نواحی باقی بگذارند.»!
مرحوم قزوینی این داستان را فقط به عنوان مذمت کسانی که به لشکر اسلام راه و چاه نشان دادند نقل کرده است و حال آن که باید دید چرا آنان دست از حکومت ساسانی کشیدند؟ برای چه به کسانی که به قول ناسیونالیست های ایرانی بیگانه بودند راه و چاه را نشان دادند؟! آیا این جز به خاطر آن بوده است که آنان از دولت ساسانی و از آیینی که پشتیبان آن بود ناراضی بودند و آسایش خود را در پیروی از مسلمانان میدانستند؟!»
- دیباچهای بر رهبری صفحه. 255
- دیباچه ای بر رهبری، صفحات 267 -. 270
10. دیباچه ای بر رهبری صفحه.272 11. دیباچه ای بر رهبری صفحه. 323 12. تألیف مرحوم بدیع الزمان فروزانفر.
13. خوشبختانه از آغاز اسلام تا کنون هر وقت کسانی به بهانه تجدید آیین و رسوم کهن ایران سر و صدایی به پا کردهاند، با عکس العمل شدید ملت ایران روبرو گردیده اند به طوری که به آفریدها و سنبادها و بابکها و مازیارها به دست کسانی چون ابومسلم و افشین ایرانی و سربازهای بی شمار همین کشور تار و مار شدند، ولی معلوم نیست چرا نغمه سازان استعمار این همه سرکوب کنندگان نهضت های ضداسلامی را نادیده میگیرند و تنها کسانی چون بابک را به حساب ملت ایران میآورند، همان بابکی که وقتی میخواست به ارمنستان فرار کند به او گفته شد هر جا بروی خانه خودت میباشد، چه تو زن ها و دخترهای بی شماری را آبستن کرده ای و از بسیاری از آنان بچه داری.(کامل ابن اثیر)
کشور گشایی در عصر خلفای نخستین
گردآورنده: زهرا عادلی مقدم فتوحات مسلمانان که فتوحات اسلامی نیز نامیده میشود؛ در دوره رسالت محمد پیامبر دین اسلام جنگهایی بود اما بیشتر حالت دفاعی داشت. و حرکتهایی مانند ارسال پیام رسالت به بلاد همسایه نیز برای صدور اسلام صورت گرفت و مهمترین فتح آنزمان فتح مکه و گسترش اسلام در سرزمین حجاز (نیمه غربی جزیرة العرب) بود. فتوحات اسلامی از زمان خلفای راشدین آغاز شد و تا دوره عثمانیان ادامه یافت.
محمد، پیامبر اسلام با هجرت از مکه به مدینه پایه های سیاسی اسلام را پایه گذاشت، و برای دفاع از آن در مقابل دشمنان خود بخصوص مخالفان مکی ایستادگی کرد. همچنین چندین جنگ (جنگ موته و تبوک) را برای تحکیم و حفظ ثغور اسلامی با رومیان در شام داشت. و بدنبال صلح حدیبیه با مکیان در نهایت موفق به فتح مکه بدون خونریزی شد. از آن پس به امپراتوری های اطراف خود نامه فرستاد و آنها را به اسلام دعوت کرد. پس از درگذشت محمد، خلیفه اول برای دفع مدعیان پیامبری و برگشتگان از اسلام جنگهای رده ترتیب داد. در زمان وی مسلمانان به سوی نبرد با رومیان و فتح شام نیز شتافتند و فلسطین به دست مسلمانان درآمد. ادامه کار در زمان خلیفه دوم، عمر بن خطاب منجر به فتح دمشق و یرموک شد و هرقل شام را رها کرد و به قسطنطنیه گریخت و شام بتدریج دردست مسلمانان افتاد و تا کوههای توروس در آسیای صغیر پیش رفتند. بیت المقدس که در آن زمان «ایلیاء» نام داشت به هنگام سفر عمر به شام از سوی اسقف اعظم تسلیم شد. از آن پس عمر به گسترش فتوحات در مصر و شمال آفریقا شتافت. در دوره پیامبر اسلام، محمد نیمه غربی شبه جزیره العرب در دست مسلمانان بود. در عهد ابوبکر تمام شبه جزیره تصرف شد. در عهد عمر مسلمانان تا ماوراء النهر و شمال دریای مکران و همه ایران (بجز سواحل شمال آنسوی دیواره های البرز) و سرزمین عراق، شام، مصر و باریکه سواحل لیبی را متصرف شدند. در زمان عثمان، تا دریاچه آرال و کناره های دریای کاسپین تا دریای سیاه (شرق آسیای صغیر و جنوب قفقاز)، جنوب آسوان و قسمت اعظم سواحل لیبی متصرف شد. در دوره اموی شمال غرب آفریقا تا مغرب، اندلس تصرف شد و بر متصرفان شرق اسلام افزوده شد.
گسترش اسلام و دولتهای اسلامی
محمد، پیامبر اسلام با هجرت از مکه به مدینه پایه های سیاسی اسلام را پایه گذاشت، و برای دفاع از آن در مقابل دشمنان خود بخصوص مخالفان مکی ایستادگی کرد. همچنین چندین جنگ (جنگ موته و تبوک) را برای تحکیم و حفظ ثغور اسلامی با رومیان در شام داشت. و بدنبال صلح حدیبیه با مکیان در نهایت موفق به فتح مکه بدون خونریزی شد. از آن پس به امپراتوری های اطراف خود نامه فرستاد و آنها را به اسلام دعوت کرد. پس از درگذشت محمد، خلیفه اول برای دفع مدعیان پیامبری و برگشتگان از اسلام جنگهای رده ترتیب داد. در زمان وی مسلمانان به سوی نبرد با رومیان و فتح شام نیز شتافتند و فلسطین به دست مسلمانان درآمد. ادامه کار در زمان خلیفه دوم، عمر بن خطاب منجر به فتح دمشق و یرموک شد و هرقل شام را رها کرد و به قسطنطنیه گریخت و شام بتدریج دردست مسلمانان افتاد و تا کوههای توروس در آسیای صغیر پیش رفتند. بیت المقدس که در آن زمان «ایلیاء» نام داشت به هنگام سفر عمر به شام از سوی اسقف اعظم تسلیم شد. از آن پس عمر به گسترش فتوحات در مصر و شمال آفریقا شتافت. در دوره پیامبر اسلام، محمد نیمه غربی شبه جزیره العرب در دست مسلمانان بود. در عهد ابوبکر تمام شبه جزیره تصرف شد. در عهد عمر مسلمانان تا ماوراء النهر و شمال دریای مکران و همه ایران (بجز سواحل شمال آنسوی دیواره های البرز) و سرزمین عراق، شام، مصر و باریکه سواحل لیبی را متصرف شدند. در زمان عثمان، تا دریاچه آرال و کناره های دریای کاسپین تا دریای سیاه (شرق آسیای صغیر و جنوب قفقاز)، جنوب آسوان و قسمت اعظم سواحل لیبی متصرف شد. گستره ممالک اسلامی در شرق تا سیستان و خراسان بود. در شمال غرب ایران، شامل آذربایجان و ارمنستان، و در غرب شامل تمامی آنچه شامات نامیده می شد، بود، یعنی اردن، سوریه، فلسطین، لبنان و مصر. این مناطق پیش از آن زیر سلطه دولت بیزانس (روم شرقی) بود. مردمان این مناطق، بخشی عرب و بخشی رومی بودند. پس از اسلام، ترکیب جمعیتی این دیار به سود اعراب چرخید و فرهنگ عربی به جز برخی از اقلیتهای قومی-مذهبی، در این مناطق غالب گردید. در دوره اموی شمال غرب آفریقا تا مغرب، اندلس تصرف شد و بر متصرفان شرق اسلام افزوده شد.
در مورد این مسأله باید به نکاتی توجه نمود:1. فاتحان مسلمان لزوما اموی یا عباسی نبوده اند بلکه مسلمانانی بودند که اکثرا با انگیزه های جهادی مبارزه می کردند و حتی گاهی به صورت مستقل و بدون نظارت حکومت مرکزی تصمیم گیری و جنگ و صلح داشتند. به عنوان مثال ورود اسلام به اندلس (اسپانیا) توسط گروهی بود که در زمان بنی امیه مأموریت یافتند اما پیشرفت اصلی و عمده آنها در زمان خلافت بنی عباس و بدون نظارت آنان بود. از این رو رفتار سپاه اسلام با سرزمین های فتح شده بسته به خصوصیات دینی و فردی فاتحان داشت هر چند رفتارهای دینی و انسانی مناسب در مقایسه با جنگ های آن روز دنیا در میان مسلمانان قابل انکار نیست اما حکم کلی رفتار اسلامی و مبتنی بر شرع نیز صحیح نیست. در کنار جنگجویانی چون صحابی پاک پیامبر(ص) ابی ایوب انصاری افرادی مانند خالد بن ولید و یزید بن ابی سفیان و... دیده می شوند که انگیزه غنایم و کشورگشایی و خونریزی در آنها بالا بود و جنایاتی از آنان در تاریخ ثبت شده است. تا جایی که پیامبر خدا(ص) پس از اطلاع از اقدامات خالد بن ولید در یکی از جنگ ها چند مرتبه فرمودند: «خدایا من به تو پناه می برم و بیزارم از کارهای خالد بن ولید» (بحارالانوار، ج 86، (ص) 140 و مصادر دیگر). و در احوالات حجاج بن یوسف ثقفی نقل کرده اند که او به دلیل میل به دریافت مالیات از غیر مسلمانان از مسلمان شدن آنان خوشحال نمی شد و حتی اعلام کرد هر کسی از اهل ذمه که مسلمان شود باید کماکان مالیان ویژه غیرمسلمانان را بپردازد. پس برخورد مناسب فاتحان مسلمان با مغلوبان را نباید به حساب سیاست حاکم بر دربار خلافت نهاد.2. برخوردی که با اهل بیت(ع) و شیعیان آنان در زمان خلفای اموی و عباسی صورت می گرفت و دقیقا توسط کارگزاران خلافت به اجرا در می آمد. ناشی از هراس خلفا از قدرت گرفتن جانشینان واقعی پیامبر(ص) از یک سو و شدت عداوت و بغض و کینه نسبت به آنان از سوی دیگر بود. از این رو شیوه برخورد با اهل بیت(ع) و دوستدارانشان به صورتی دقیق و حساب شده از سوی دستگاه خلافت پیگیری می شد. به عنوان نمونه به نامه های معاویه خطاب به استانداران در مورد برخورد با شیعیان و نیز برخوردهای خلفای اموی و عباسی با امامان معصوم(ع) بعد از امام حسن(ع) و خلفای اموی با زید بن علی(ع) و فرزندان او و رفتار خلفای عباسی با سادات حسنی می توانید مراجعه کنید.از نکات جالب این قضیه غمناک، نحوه رفتار مجریان این فرامین بود تا حدی که رفتار نیروهای عمر سعد با خاندان اهل بیت(ع) بدتر از خواسته های پلید خلافت اموی است.3. تصوری که اسلام خلافت در ذهن مسلمانان آن روز ایجاد کرده بود باعث شده بود جنگجویان دستگاه خلفای اموی و عباسی به دوستداران و شیعیان اهل بیت(ع) با دیده عداوت و انحراف برخورد کنند. در حالی که این نگاه نسبت به غیر مسلمانان نگاهی معمولا همراه با نرمی بوده است. به عنوان نمونه، یکی از سرداران مسلمان صلاح الدین ایوبی است. او در دو مقطع مهم با دو گروه جنگید.در فرازی از تاریخ با جنگجویان صلیبی اروپایی که فلسطین را اشغال کرده بودند جنگید و آنان را شکست داد و در مقطعی دیگر با سلسله فاطمیان مصر که حاکمان مسلمان و شیعه مصر بودند درگیر شد و این سلسله را برانداخت. رفتار این سردار مسلمان با این دو گروه مسیحی و شیعه تعجب برانگیز است. در حالی که او هنگام فتح قدس و دیگر شهرهای فلسطین به مسیحیان اجازه اقامت یا کوچ از فلسطین را می داد و احترام کلیساهای آنان را حفظ می کرد و رفتاری کاملا همراه با عطوفت با آنان داشت ولی در هنگام فتح مصر، تمام آثار علمی و فرهنگی سرزمین فاطمیان را اعم از کتابخانه ها، رصدخانه ها، آزمایشگاه های علمی، حوزه های دینی و... را که در طی چند قرن توسط خلفای فاطمی فراهم شده بود در آتش سوزاند و ویران نمود و کار به جایی رسید که از تشیع که زمانی مذهب غالب مردم مصر بود جز نامی در آن سرزمین باقی نماند.4. با توجه به نکات فوق، دلیل تفاوت برخوردها را باید در نتایج و انگیزه های این رفتار دید. در حالی که دستگاه خلافت احساس می کرد برخورد ملاطفت آمیز با اهالی غیر مسلمان سرزمین های فتح شده باعث تحکیم پایه های قدرت آنان می شود. زیرا نارضایتی اتباع جدید را به حداقل می رساند و پذیرش فرهنگ جدید را برای آنان تسهیل می کند و چهره حاکمان را نزد مردم زیبا جلوه می دهد. اما در برخورد با اهل بیت پیامبر(ص) و محبان آنان، احساس حاکمان این بود که امامان و شیعیان خالص آنان رقیب آنان به شمار می آیند بنابراین هر چه به اهل بیت(ع) مجال فعالیت یا حتی حیات عادی داده شود، باعث تضعیف پایه های حکومت و زیر سؤال رفتن مشروعیت آنان خواهد شد، این بود که هر چه از زمان پیامبر(ص) در تاریخ اسلام دور می شویم سخت گیری نسبت به اهل بیت و محبانشان بیشتر می شود.در پایان گفتنی است شدت جنایت گاهی در مقایسه با شدت کشتار و شکنجه بررسی می شود و گاهی در مقایسه با موقعیت اجتماعی و بزرگی شخصیت بررسی می شود. به طور مثال شاید سینه خیز بردن یک سرباز به طور عادی باشد اما «سلام ندادن» به یک افسر ارشد بسیار زشت باشد. بنابراین بی احترامی هر چند کوچک به بزرگان و پاکان که مورد احترام همگان باید باشند نشانه شدت پلیدی است و توهین هر چند کم به آنان بسیار زیاد به شمار می آید.
عصر خلفای راشدین
در زمان ابوبکر پس از سرکوبی مخالفان در جزیرة العرب قسمتی از عراق (از ساسانیان) و همزمان قسمتی از شام (از روم شرقی) به تصرف مسلمانان درآمد و فلسطین به دست مسلمانان درآمد. و دمشق محاصره شد.
در زمان عمر تصرفات ادامه یافت و دمشق بطور کامل فتح شد و در 15 قمری بعلبک و حمص با صلح گشوده شد. پس از آن یرموک فتح گردید. سپس در 16 قمری بیت المقدس به محاصره درآمد و با مسالمت و با طی صلخنامه ای با نصاری با حضور عمر بدست مسلمانان درآمد. یزید بن ابوسفیان و پس از مرگ او معاویه حاکم شامات بودند. در زمان معاویه نیز تصرفات شامات ادامه داشت. در زمان عمر به پیشنهاد عمرو عاص که با مصر آشنا بود مسلمانان به فتح مصر شتافتند. مصر زیر سلطه رومیان بود. اسکندریه و مصر در 20 ق فتح شدند. و شهر فسطاط در آنجا تاسیس شد. در زمان عمر به ادامه فتوحات عراق و سپس ایران نیز پرداخته شد. ابوعبید ثقفی مامور اینکار بود. پیشتر حیره عراق (از حاکمیت ایران) در دست مسلمانان افتاده بود. ابوعبیده از رود فرات گذشت. اما در نبرد یوم الجسر (13 قمری) از ایرانیان که مجهز به فیل سواران به فرماندهی بهمن جادویه بودند شکست خورد. یکسال بعد در جنگ نزدیکی فرات ایرانیان به فرماندهی مهرویه همدانی شکست خوردند. و اعراب به تصرف در عراق از جمله بغداد که آبادی کوچکی بود پرداختند. عمر عتبة بن غزوان را به جنوب عراق راهی کرد. و به بصره امروزی رسید که مرزبانی ایرانیان بود. و ابله (بندر یا مدخل عراق) از نواحی بصره در 4 فرسنگی آن را تصرف کرد. دو جبهه برای تصرف ایران پدید آمد کوفه برای میانه ایران و بصره برای جنوب ایران. شهر بصره نیز اینگونه شکل گرفت. ایرانیان سپاهی عظیم با فرماندهی رستم فرخ زاد (فرمانده نیروهای ایرانی در آذربایجان) ترتیب دادند. مسلمانان فرماندهی عمر در جنگ را بدلیل حفظ کیان اسلامی رد کردند، علی هم خود آنرا نپذیرفت و سعد بن ابی وقاص به فرماندهی برگزیده شد. پیشنهاد مسلمانان «پذیرفتن اسلام، پرداخت جزیه و یا تن دادن به جنگ» بود. جنگی بزرگ در 16 قمری پیش آمد که به شکست ایرانیان انجامید و قادسیه (شهرکی در 50 مایلی کوفه) نام داشت. ایرانیان تا تیسفون (مداین) عقب رفتند. در این زمان به خواست سعد کوفه (دار الهجرة) تاسیس شد. سپس تیسفون پایتخت ساسانیان و سپس جلولا فتح شد. و یزدگرد به کوهتانهای غربی و قصرشیرین و سپس جبال گریخت. ابوموسی اشعری در جنوب از بصره به سمت اهواز پیش رفت. و بحرین در آغاز خلافت عمر بدست مسلمانان افتاده بود. هرمزان مامور دفاع از جنوب ایران بود و در شوشتر مستقر بود. عمار یاسر جایگزین سعد بود به ابوموسی پیوست. و شوشتر فتح شد. ادامه تصرفات از جمله شوش را ابوموسی انجام داد. اسلام همچنان از خطر رومیان از جانب شام و حبشی ها از جانب یمن در امان نبودند و از آنجا هم غفلت نداشتند. یزدگرد در قم بود و ایرانیان سپاهی تجهیز کردند و اعراب هم با فرماندهی نعمان بن مقرن سپاه تجهیز کرد و جنگ میانی (فتح الفتوح در 20 قمری) را برای فتح نهاوند ترتیب دادند که (مسلمانان) پیروز شدند. تا این زمان تمام عراق از جمله شمال آن تصرف شده بود. در زمان خلیفه دوم ادامه فتوحات تا خراسان و سیستان رسیده بود.
در دوران خلافت عثمان، فتوحات در شرق و غرب ادامه یافت. و به سرکوب شورشها نیز اقداماتی می شد. مردم ری (25 ق) و آذربایجان صلح را نادیده گرفتند و مسلمانان دوباره آنجاها را گشودند. در 29 ق مردم فارس و اصطخر شورش کرده و مسلمین را مجبور به فتح دوباره این منطقه کردند گفته شده در سال 30 سپاهیان عرب برای اولین بار به طبرستان (گرگان) را گشودند. عبد الله بن عامر سردار مسلمانان در 30 ق نیشابور را تصرف کرد. و سپس نواحی خراسان چون: هرات، فاریاب، بادغیس را گشود. یزدگرد که به خراسان گریخته بود 31 قمری در آسیابی در حوالی مرو کشته شد. در 31 ق بعضی خراسانیان و کرمانیان و سیستانیان (سیستان در عهد عمر فتح شده بود) شورش کردند و مجددا گشوده گردیدند. گفته شده در سال 32 قمری عربها از اهل خزر و ترک شکست خوردند. اعراب زیادی در ایران بخصوص خراسان ساکن شدند. تنها منطقهای که بیش از دو قرن گشودن آن به درازا کشید، مناطق شمال غرب ایران بود. این مناطق، از طرف غرب به قفقاز و از طرف شرق به گرگان منتهی می شد. بخش شرقی تر آن از همان قرن نخست گشوده شد. پس از مصر در دوره عمر، شمال آفریقا همراه با قسمتی از اندلس بتدریج تا 27 ق فتح شد. شورش مردم اسکندریه خاموش شد. اولین نیروی دریایی مسلمین روانه قبرس شد و مسلمانان در آن منطقه نفوذ کردند. در غرب اسلامی، مهمترین هدف مسلمانان، پیشروی در آسیای صغیر و گرفتن قسطنطنیه پایتخت دولت بیزانس بود. در دوره عثمان، یک بار مسلمانان تا تنگه داردانل نیز پیش رفتند و با بیزانسی ها به جنگ پرداختند. این زمان، گستره ممالک اسلامی در شرق تا سیستان و خراسان بود. در شمال غرب ایران، شامل آذربایجان و ارمنستان، و در غرب شامل تمامی آنچه شامات نامیده می شد، بود، یعنی اردن، سوریه، فلسطین، لبنان و مصر. این مناطق پیش از آن زیر سلطه دولت بیزانس (روم شرقی) بود. مردمان این مناطق، بخشی عرب و بخشی رومی بودند. پس از اسلام، ترکیب جمعیتی این دیار به سود اعراب چرخید و فرهنگ عربی به جز برخی از اقلیتهای قومی-مذهبی، در این مناطق غالب گردید.
علی با رسیدن به خلافت کوفه را مرکز خلافت ساخت که در میانه جهان اسلام قرار داشت و و برای حفظ ثغور اسلامی اهمیت نظامی و سیاسی فوق العاده داشت. و از سویی تصرف آن توسط مخالفین داخلی علی چون معاویه و اصحاب جمل برای خلافت شکست بزرگی بود. فتوحات در زمان علی برای اصلاح وضع داخلی متوقف گردید و معاویه برای رویارویی با علی با رومیان از در آشتی درآمد. از جمله شخصی را به نام خلید بن قره را به خراسان اعزام داشت. وقتی نامبرده به نیشابور رسید آگاه شد که از طرف بازماندگان کسری، که در آن زمان در کابل افغانستان می زیستند، تحریکاتی به عمل آمده و مردم آنجا را به خروج و مخالفت بر حکومت اسلامی وادار کرده اند. فرماندار علی با نیروهایی که در اختیار داشت به قلع و قمع آنان پرداخت و گروهی را اسیر کرد و روانه کوفه ساخت.
عصر امویان
در عهد خلافت معاویه، فتوح اسلامی ادامه یافت؛ معاویه برای خلافت خود لشکری پدید آورد، و آداب لشکری رومیهای شام را اقتباس نمود. در عهد خلافت وی، مسلمانان قبرس را فتح کردند و تا نزدیکی قسطنطنیه پیش رفتند.در زمان ولید بن عبدلملک، مسلمانان به ماوراءالنهر حمله بردند و سمرقند را فتح کردند و پادشاه چین را هم به پرداخت جزیه واداشتند. پس از آن، محمد بن قاسم به دستور حجاج بن یوسف، مولتان و پنجاب را فتح نمود.
پس از درگذشت علی و خلافت معاویه درگیری با رومیان بطور مستمر بود و در 49 قمری مسلمانان تا پشت دیوارهای قسطنطنیه پیش رفتند. در ادامه تصرف آفریقا سودان نیز فتح شد و شهر قیروان هم بنا نهاده شد. در شرق اسلامی نیز تا بخارا و سمرقند و هند و سند و غور پیش رفتند. از این زمان به بعد، نمی توان فتح بزرگی را برای مسلمین یافت، زیرا از یک طرف رومیان با جسارت بیشتری آماده مقابله بودند و از طرف دیگر دوری مناطق جنگی، بویژه شرق اسلامی، مانع از آن بود که مسلمین بتوانند اقدامات جدی برای فتح آن دیار انجام دهند. بتدریج مشکلات این فتوحات، و درگیریهای قبیلگی عربها در سرزمینهای فتح شده -مانند خراسان- مانع از تجهیز نیروی زیاد برای ادامه فتوحات گردید. ارتدادهای مکرر در مناطق فتح شده، قوت و نیرو را از اعراب مسلمان گرفت. شورشهای درونی کشور اسلامی، مانند حرکات خوارج و مخالفتهای شیعی و غیره، عامل دیگری در تضعیف حکومت مرکزی بود.
فتوحات اسلام در اسپانیا
مسلمانان در نیمه دوم قرن هفتم میلادی به فتح اسپانیا روی آوردند؛ عربها پس از فتح اسپانیا نام اندلس را بر آن نهادند. پس از فروپاشی حکومت امویان اندلس، پادشاهی مسیحی اسپانیا به وجود آمد. در زمان پادشاهی فیلیپ دوم، بسیاری از مسلمانان اسپانیا اخراج و تبعید شدند.
عصر عباسیان
در سال ۴۲۱ هجری، حاکمان محلی عباسیان لشکرکشیهای گسترده و پیاپی به هندوستان آغاز کردند؛ این کار از زمان سبکتکین شروع شد ودر زمان محمود غزنوی به اوج خود رسید. دستگاه خلافت عباسی، این حملات را نوعی جهاد برای گسترش اسلام تلقی مینمود؛ با فتح هند راه برای گسترش اسلام در هند گشوده شد و معابدی چون معبد سومنات ویران گشت.
در سال ۴۶۳ هجری (۱۰۶۸ میلادی)، البارسلان، با روم شرقی و امپراتوری بیزانس به جنگ پرداخت. امپراتور بیزانس، خواستار پس گرفتن سرزمینهای تصرفشدن توسط سلجوقیان در آسیای ضغیر بود. در نبرد ملازگرد، سپاه بیزانس شکست خورد و امپراتور بیزانس به اسارت درآمد. پس از شکست ملازگرد، اسلام در بیزانس گسترش یافت و حکومت سلجوقیان در روم تثبیت گشت.
فتوحات عثمانیان
در زمان سلطان محمد فاتح، قسطنطنیه به تصرف مسلمانان درآمد؛ از آن پس قسطنطنیه، اسلامبول نامیده شد و سپس به استانبول تغییر نام داد.
فتوحات دوره خلفا(انگیزه ها و پیامدها)
چنان که در تاریخ می خوانیم پس از رحلت رسول گرامی اسلام, در دوره زمامداری ابوبکر عمر و عثمان تإکید بسیاری برکشورگشایی صورت گرفت و حوزه حکومت اسلامی تا عصر عثمان گسترش چشمگیری یافت.
در تحلیل و بررسی این فتوحات, تبیین اموری چند سزاوار است; از آن نمونه این که: آن کشورگشایی ها به چه انگیزه انجام می گرفت؟ هدف شرکت کنندگان آن چه بود؟ چرا علی(ع) در آن نبردها شرکت نمی جست؟ پس از فتح سرزمین های تازه, چه تغییر و تحولی در آن مناطق به وجود میآمد و چه فعالیت های فرهنگی صورت می گرفت؟ آیا نخست اسلام و تعالیم آن به ساکنان آن شهرها عرضه می شد, یا هجوم ها یکباره انجام می گرفت؟ پیش از بررسی و تحلیل انگیزه آن کشورگشایی ها سزاوار است نگاهی گذرا به آن لشکرکشی ها افکنیم.
آغاز کشور گشایی
دراواخر سال دوازدهم هجری پس از دوره نبرد بامخالفان و مرتدان در حکومت ابوبکر, راه برای گشودن سرزمین های همسایه هموار گردید. شام و عراق نخستین مناطقی بودند که ابوبکر بدانها لشکر کشید.
اعزام سپاهیان به جانب شام در همین سال (12 ق.) و به سوی عراق در سال 13 ق. آغاز گردید. روآوری به ایران نیز پس از فتح عراق صورت گرفته و پیروزی آن در عصر خلیفه دوم نصیب مسلمانان گشته است.
فتح شام
ابوبکر برای عزیمت لشکریان به شام نخست خالدبن سعید بن عاص را فرمانده سپاه ساخت اما از آنجا که او از هواداران علی بن ابیطالب(ع) بود با اصرار عمر از این سمت برکنار گردید و ابوبکر به جای وی ابوعبیده جراح را امیر سپاه گردانید و یزید بن ابی سفیان را فرمانده جانشین او تعیین کرد. این دو فرمانده و نیز عمروبن عاص به جانب حمص, شام و فلسطین حرکت کردند. به موجب شدت گرفتن نبرد رومیان و مسلمانان, عمروبن عاص از هجوم کارساز به سوی فلسطین و فتح آنجا به جانب سپاه ابوعبیده و یزید شتافت و جنگ میان سپاه مسلمانان و لشکریان هرقل (هراکلیوس, امپراتور روم شرقی) سه ماه در آستانه سال 13 ق. (ماه صفر, ربیع الاول و ربیع الثانی) به طول انجامید و هربار سپاه هرقل متحمل شکستی می شد. اما تکلیف نبرد معلوم نمی گشت. در همین زمان بود که ابوبکر, خالدبن ولید را برای کمک از عراق روانه شام کرد و او را فرمانده کل سپاه قرار داد.
با رسیدن قشون خالد, رومیان شکست خوردند و در همین روزها بود که خبر وفات ابوبکر به سپاهیان خالد رسید. عمر ضمن خبردادن مرگ ابوبکر, خالد را از فرماندهی برکنار و ابوعبیده جراح را به طور موقت به جای او نصب کرد.
گرچه ابوعبیده به جای خالدبن ولید به فرماندهی منصوب شد, استانداری شام در دست یزید بن ابی سفیان قرار داشت. سیاست اعطای استانداری به فرزند ابوسفیان, تا حدود زیادی بنی امیه و بزرگ آنان (ابوسفیان) را آرام می ساخت. چنان که نوشته اند حکم استانداری یزید (برادر معاویه) در حقیقت حق سکوتی بود که به ابوسفیان پرداخته می شد. به همین سبب ابوسفیان پس از این حکم, دست از مخالفت با حکومت ابوبکر برداشت.
فتح عراق
عراق در گذشته وسیع تر از سرزمین کنونی بوده است و ایران بزرگ آن روزگار شامل بخشی از نواحی عراق کنونی نیز می شد. بنابراین عراق در آن عصر به نواحی مرزهای غربی امپراتوری ایران گفته می شد.
لشکرکشی به عراق در آغاز سال 13 ق. در ماه محرم و به فرماندهی خالدبن ولید صورت گرفت.
خالد نخست به شهرحیره حمله برد و حاکم شهر با پرداخت نودهزار درهم, با خالد از درآشتی درآمد و شهر تسخیر مسلمانان شد. خالد پس از آن به شهر انبار حمله برد و آنجا را نیز فتح کرد.
گفته می شود که انگیزه ابوبکر درتصاحب عراق, روانه ساختن سپاه به سوی ایران بوده است. زیرا مثنی بن حارثه شیبانی (رئیس قبیله بکربن وائل) که در عراق می زیست به خلیفه خبر داده بود که وضع این ناحیه از عراق برای هجوم به ایران مساعد است. مثنی پیش از فرمان ابوبکر بارها به مرزهای غربی ایران یورش برده و به غارت پرداخته بود و در صورتی که سپاهی هم از مدینه به کمک وی نمیآمد, خود برای حمله به ایران آماده بود.
فتوحات در روزگار عمر
دامنه کشورگشایی در عصر خلیفه دوم گسترش یافت و همه نواحی شام, فلسطین, منطقه لبنان کنونی, ارمنستان, بخش وسیعی از ایران, اسکندریه, مصر, طرابلس (لیبی) و اردن را در برگرفت. به طور اختصار پیرامون فتح بعضی از این نواحی نکاتی خواهیم نوشت.
فتح ایران
با درگذشت ابوبکر, مثنی بن حارثه شیبانی که از سوی ابوبکر درعراق بود و برای هجوم به سرزمین دولت ساسانی (ایران) در تدارک سپاه بود, با زمامداری عمر, کار خود را دنبال کرد. هجوم به سوی ایران به فرماندهی ابوعبیده ثقفی (پدر مختار) و به جانشینی مثنی در سال 13 ق. آغاز گردید. در آن روزگار پادشاهی ایران را جوانی دلیر و کوشا به نام ((یزدگرد سوم)) به عهده داشت.
درگیری میان سپاه ایران و لشکریان خلیفه حدود یک سال در چند مرحله با فاصله های زیاد رخ داد و هربار با شکست و پیروزی آمیخته بود. پس از یک شکست سخت مسلمانان, حمله ای در سال 14 ق. آغاز شد و چهار روز ادامه یافت و رستم فرخ زاد (فرمانده سپاه یزدگرد) کشته شد و با شکست سپاه, درفش کاویان به دست مسلمانان افتاد. این پیروزی, درشهامت مسلمانان چندان تإثیر نهاد که آن ها بی درنگ به سوی پایتخت دولت ساسانی حرکت کردند و مداین را به محاصره گرفتند.
این محاصره حدود دو سال طول کشید ولی در صبحگاهی که صدای اذان به آسمان برخاست, معلوم گشت که مردم ستم کشیده دیگر نخواسته اند ستم پذیر دولت شاهنشاهی باشند.
دیگر بار در نزدیکی خانقین امروزی نبردی میان مسلمانان و سپاهیان ساسانی رخ داد که به نبرد ((جلولا)) معروف است و همچون گذشته به شکست ساسانیان انجامید. آخرین مرحله جنگ (چهارمین بار) که به سقوط کامل حکومت انجامید در نزدیکی نهاوند رخ داد. این درگیری هرچند سه روز بیشتر طول نکشید, تلفات بسیاری داشت. زیرا یزدگرد خود آن را فرماندهی می کرد. او که از جنگ تیسفون گریخته بود تصمیم داشت تهاجم را به دامنه کوهستانهای غربی ایران بکشاند. در همین مدت مسلمانان خوزستان را تصرف کردند و از آن سو, یزدگرد نیز همه سرداران و مرزبانان را با پیغامی گردآورد و لشکری افزون بر صدو پنجاه هزار نفر جمع کرد اما این بار نیز شکست خورد.
با این پیروزی که به فتح الفتوح مشهور شد (سال 21 ق.) شهرهای ایران یکی پس از دیگری بدون مقاومت مهمی به قلمرو اسلام درآمد.
فتح بیت المقدس
پس از فتح دمشق, ابوعبیده بن جراح به سوی بیت المقدس تاخت. وی مدت چهارماه شهر ((ایلیا)) را در آنجا محاصره کرد اما مردم آن تسلیم نشدند. در اواخر سپاه ابوعبیده دچار سختی و سرما شدند و اهالی شهر نیز اظهار کردند: در صورتی که خلیفه مسلمانان خود به سرزمین آنان قدم نهد, با پذیرش پرداخت جزیه, تسلیم خواهند شد.
چون پیک ابوعبیده به خلیفه رسید وی از اطرافیانش نظر خواهی کرد و تنها امام علی(ع) بود که فرمود: رفتن خلیفه به بیت المقدس به صلاح مسلمانان و موجب پیروزی آنان است. از همین رو عمر به بیت المقدس رفت و فرموده علی(ع) تحقق یافت.
حال به منظور روشن شدن انگیزه آن کشورگشایی ها به نکاتی اشاره می شود: 1 تردید نیست که علی بن ابی طالب و فرزندانش(علیهم السلام) در هیچ یک از این کشورگشایی ها شرکت نجسته اند و مردم نیز می دانستند که با توجه به سابقه دلاوری و شهامت آن حضرت, این سیاست نه به دلیل انزوا و بی تفاوتی حضرت پیش گرفته شده است و نه به موجب ترس از مرگ. تنهاعلت آن بود که علی(ع) نمی خواست خود را درخدمت کسانی قرار دهد که آنان را غصب کننده حق خود می دانست. این همکاری, دور از شإن علی(ع) و تإیید کننده سیاست خلیفه وانمود می شد و به رفتار خلیفه وسپاهیانش در این جنگ ها اعتبار و مشروعیت می بخشید. جز این ها, اطلاع علی(ع) از انگیزه آن کشور گشایی ها مانع از آن بود که وی بدین آسانی, در آن نبردها شرکت جوید.
منابع
www.wikipedia.com www.ensani.ir www.sonnat.net
کشور گشایی های عمر بن خطاب
اینکه در زمان عمربن خطاب برخی کشورها چون ایران فتح شدند درست، ولی مگر فتح کشور مساوی است با ترویج اسلام. کجای قرآن کریم و روایات نبوی آمده است که برای ترویج اسلام باید حتماً دست به کشور گشایی زد؟ تا جایی که ما سراغ داریم پیامبر خدا هیچگاه داعیّه ی کشور گشایی نداشت و تنها برای دفاع از اسلام و مسلمین نبرد می نمود و هیچگاه دین را با شمشیر تبلیغ نمی کرد. لذا اگر عمر بن خطّاب برای تبلیغ دین کشور گشایی نموده خلاف سنّت پیامبر رفتار کرده است. قرآن کریم نیز جنگ را تنها از باب مقابله به مثل اجازه داده است و از جنگ با افرادی که با مسلمین سر جنگ ندارند نهی فرموده است. (ر.ک: بقره: 190 193، ممتحنه: 8 و 9 ) بررسی اوضاع جهان آن روز نشان می دهد که اساساً برای تبلیغ اسلام در خارج از جزیرةالعرب و بخصوص در ایران، نیازی به جنگ و کشور گشایی نبود ؛ تاریخ گواه است که تعداد قابل توجّهی از ایرانیان قبل از فتح شدن ایران از راه ارتباط با یمن، مسلمان شده بودند. لذا عمر اگر قصد ترویج اسلام در ایران را داشت، به جای این که به ایران حمله ور شود به راحتی می توانست از ایرانیان مسلمان شده استفاده نموده اسلام را در ایران تبلیغ نماید ؛ تا امروز به اصطلاح روشنفکران و طرفداران حقوق بشر مدام بر سر اسلام نکوبند که اسلام دین شمشیر و خشونت و کشور گشایی است. مردم ایران در آن زمان از دست حکومت و تبعیضهای آن به ستوه آمده بودند و خود به دنبال راه نجاتی می گشتند ؛ لذا با تبلیغات فرهنگی به راحتی می شد خود آنان را به سمت یک انقلاب درونی سوق داد. امّا این به مذاق برخی از اطرافیان تازه مسلمان شده ی خلیفه ی دوم نظیر ابوسفیان و معاویه و امثالهم خوش نبود ؛ چون در آن صورت از فیض غنائم جنگی محروم می شدند. لذا تاریخ گواه است که در پی این کشور گشایی ها، برخی اطرافیان عمر بن خطاب صاحب مال و مکنت فراوان شدند تا آنجا که گفته شده شمشهای طلایشان را با تبر تقسیم می کردند.
امّا شاهد روشن این ادّعا که مسلمان نمودن مردم خارج از جزیرةالعرب، نیازی به کشور گشایی نداشت، مسلمان شدن مردم خاور دور مثل اندونزی و مالزی است. این کشاورها هیچگاه مورد حمله ی مسلمین واقع نشدند و تنها توسّط تجّار و شعرا و علما و مبلّغین با اسلام آشنا شدند و با این که نسبت به ایران و مناطق خاور میانه فرهنگ پایین تری داشتند ولی به راحتی و بدون هیچ گونه کشور گشایی اسلام را پذایرا شدند. کما اینکه مسلمانان هندوستان توسّط کشورگشایی های سلطان محمّد غزنوی اسلام نیاوردند بلکه با تبلیغات مسلمانانی به اسلام روی آوردند که یا مشغول تجارت با آنها بودند یا از ترس حکّام بلاد اسلامی به هندوستان رفته بودند.
حاصل کلام آنکه مسلمان شدن مردم مناطق فتح شده تحت تأثیر خود قرآن کریم و منطق استوار قرآن بود نه نتیجه ی مستقیم کشور گشایی. لذا اگر بدون فتح این کشورها نیز معارف اسلام به آنها منتقل می شد آنها به اسلام روی می آوردند و نیازی به این همه جنگ و کشتار هم نبود. جنگهایی که جهاد اسلامی بودن آنها از جهات گوناگون مورد خدشه و نقد جدّی است که به برخی از آنها اشاره می شود.
به اعتراف شیعه و سنّی شکّی در این نیست که علی بن ابی طالب (ع) فعّال ترین صحابه پیامبر در امر جهاد بوده است و هیچگاه در امر دفاع از دین و تقویت آن کوتاهی نکرده است. حال اگر کشور گشایی های عمر بن خطّاب جهاد فی سبیل الله و مشروع بوده چرا علی بن ابی طالب در هیچکدام از این کشور گشایی ها شرکت نکرده است؟ اگر آن حضرت این جنگها را مشروع می دانست دست کم در یکی از آنها شرکت می جست ولی هیچ گاه چنین نکرد ؛ و نه تنها خودش در این نبردها شرکت نجست بلکه حتّی از فرزندان و اهل بیتش هم کسی در این کشور گشایی ها وارد نشد.
قرآن کریم در آیات بقره: 190 193، ممتحنه: 8 و 9 و مائده:8، تصریح دارد که اوّلاً با غیر محاربین و پیمان شکنان نجنگید، ثانیاً در جنگ عدالت را رعایت نمایید و از حدّ اعتدال نگذرید ؛ و لازمه ی این امر آن است که شخص جهادگر اهل خشونت نبوده، خویی آرام داشته باشد و بتواند بر خشم خود مسلّط شود. امّا عمر بن خطّاب نه تنها فردی آرام و عطوف و اهل رحمت نبوده بلکه به تصریح تاریخ نویسان و علمای خود اهل سنّت فردی بسیار درشتخو و خشمگین و تندمزاج بوده است ؛ تا آنجا که حتّی با اصحاب رسول الله و خانواده ی خود نیز بی دلیل تندی می کرده است کجا رسد با غیر مسلمین.
« برخی از مردم به ابوبکر گفتند: به پروردگارت چه می گویی در حالی که فردی تندخو و خشن را بر ما حاکم ساختی.»( ملل و نحل، شهرستانی، ج1،ص25 منهاج السّنه، ابن تیمیّه، ج6، ص155 ) در منهاج السّنه گفته یکی از این گویندگان طلحه بوده است.
« ابی بن کعب صحابی رسول خدا گفت: یا ابن الخطاب فلاتکوننّ عذاباً علی اصحاب رسول الله (ص) ای پسر خطاب برای اصحاب رسول الله عذاب نباش!» (صحیح مسلم، ج 6، ص180 سنن ابی داود، ج2،ص515 ) « عمر ام کلثوم دختر ابی بکر را خواستگاری نمود و عایشه را واسطه قرار داد ؛ امّا ام کلثوم گفت: مرا به او نیازی نیست، او بد اخلاق است و بر زنان سخت گیری می کند. عایشه فرستاد دنبال عمرو بن عاص تا او خبر را به عمر بن خطاب برساند. عمرو عاص پیش عمر آمده گفت: خبری به من رسیده که از آن به خدا پناه می برم. گفت آن چیست؟ گفت: ام کلثوم دختر ابی بکر را خواستگاری نمود؟ گفت: بلی، آیا او را لایق من نمی دانی یا مرا لایق او؟ عمرو عاص گفت: هیچکدام، امّا نوجوان است و تحت کنف امیرالمومنین در ناز و نعمت بزرگ شده در حالی که تو خشن هستی و ما از تو می ترسیم و نتوانسته ایم خلقی از خلقیّات تو را تغییر دهیم ؛ پس چگونه خواهی بود با او اگر با تو مخالفتی بکند، پس بر او خشم خواهی گرفت... سپس گفت: من تو را به بهتر از او راهنمایی می کنم، ام کلثوم دختر علی بن ابی طالب که با به رسول الله(ص) تعلّق پیدا می کنی.» (الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج3، ص54 و 55 تاریخ طبری، ج3، ص270 البدایه و اانهایه، ابن کثیر، ج7،ص139 امتاع الاسماء، مقریزی، ج6، ص207) « عمر بن خطاب از ام ابان دختر عتبةبن شیبه خواستگاری نمود و او نپذیرفت و گفت: درش را می بندد و خیرش را دریغ می کند و عبوس داخل می شود و عبوس خارج می شود.» (تاریخ طبری، ج4، ص200 البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج7، ص139 الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج3، (ص) 55) در جریان سقیفه زمانی که اهل سقیفه برای بیعت با ابوبکر هجوم آوردند، سعد بن عباده صحابی پیامبر و بزرگ قبیله ی خزرج که پیر مردی بود زیر پای مردم ماند؛ کسی فریاد زد: مواظب سعد باشید او را نکشید! عمر بن خطاب گفت:« بکشید او را که خدا او را بکشد. ابوبکر گفت: حوصله کن ای عمر که رفق و مدارا ایجا بهتر است.» (تاریخ ابن خلدون، ج2، ص488) جناب ذهبی نیز همین مطلب را با اندک تفاوتی در تعبیر در تاریخ الاسلام، ج3، (ص) 6، نقل و سند آن را صحیح دانسته است. در نقل تاریخ طبری، ج3، ص222، حتّی عمر بن خطاب به سعد بن عباده حمله ور شده با او گلاویز می شود که با وساطت ابوبکر او را رها می کند. در نقل دیگری از تاریخ طبری حتّی کار به شمشیر کشی منتهی می شود و عمر سعد بن عباده را با هنوان منافق خطاب می کند. ر.ک: تاریخ طبری، ج3، ص223 حال خود قضاوت فرمایید که شخصی با این اوصاف که همه ی موارد آن را از نقل علمای اهل سنّت آوردیم، می تواند در جنگ عدالت را پیشه ی خود سازد؟! کسی که با اهل و عیال خود و اصحاب رسول خدا چنان رفتاری داشته و زن و مرد او را فردی خشن می دانستند که بی دلیل خشونت نشان می داده آیا می تواند در جریان جنگ که زمینه برای خشم و خشونت و تعدّی فراهم است بر خود مسلّط باشد؟! و این در حالی است که خداوند متعال می فرماید: « وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ و در راه خدا، با کسانی که با شما میجنگند، نبرد کنید! و از حدّ تجاوز نکنید، که خدا تعدّیکنندگان را دوست نمیدارد.» (البقرة:190) حال که معلوم شد خصوصیّات اخلاقی عمر چگونه بوده، جای آن است که ببینیم طبق نقل تاریخ نوسان اهل سنّت جنگها و کشور گشایی های عمر بن خطاب به چه صورت بوده است. حقیقت این است که طبق نوشته ی علمای اهل سنّت در کشور گشایی های عمر بن خطّاب جنایاتی رخ داده که امثال آنها شاید از چنگیزخان مغول و هیتلر و امثال آنها نیز کمتر دیده شده باشد. در سطور زیر اجمالاً به برخی از این فجایع هولناک اشاره می شود.
جنگ ذات العیون
در این جنگ یکی از فرماندهان عمر بن خطاب به کمانداران خود دستور داد که چشمان مردم الانبار را مورد هدف قرار دهند که در نتیجه ی آن حدود هزار نفر کور شدند ؛ لذا این جنگ به ذات العیون شهرت یافت. در این جنگ، مردم فارسی زبان الانبار، با اینکه پیشنهاد صلح می کنند ولی فرمانده عمر که طبق گفته ی ابن اثیر جناب ابن اثیر نسبت به جنگ بی صبر بوده آن را نمی پذیر و وارد شهر می شود. در الکامل فی التاریخ، ج2، (ص) 394، جریان را چنین بیان نموده است. « ثمّ سار خالد علی تعبیته إلی الأنبار، و إنّما سمّی الأنبار لأنّ أهراء الطّعام کانت بها أنابیر، و علی مقدّمته الأقرع بن حابس. فلمّا بلغها أطاف بها و أنشب القتال، و کان قلیل الصبر عنه، و تقدّم إلی رماته أن یقصدوا عیونهم، فرموا رشقا واحدا ثمّ تابعوا فأصابوا ألف عین، فسمّیت تلک الوقعة ذات العیون. و کان علی من بها من الجند شیرزاد صاحب ساباط، فلمّا رأی ذلک أرسل یطلب الصلح علی أمر لم یرضه خالد، فردّ رسله و نحر من إبل العسکر کلّ ضعیف و ألقاه فی خندقهم، ثمّ عبره، فاجتمع المسلمون و الکفّار فی الخندق، فأرسل شیرزاد إلی خالد و بذل له ما أراد، فصالحه علی أن یلحقه بمأمنه فی جریدة لیس معهم من متاع شیء، و خرج شیرزاد إلی بهمن جاذویه، ثمّ صالح خالد من حول الأنبار و أهل کلواذی. » (الکامل،ج2،ص:394) این جریان با تفاوت تعبیر در منابع زیر نیز آمده است. البدایه و النهایه، ج6، ص349 و تاریخ ابن خلدون، ج2، ص511 و تاریخ طبری، ج3، ص374 آیا شما در این جنگ ذرّه ای از رأفت اسلامی و سیره ی نبوی را می بینید؟ یا می شنوید که بگویند این لشکر به اصطلاح اسلام، کسی را دعوت به مسلمانی بکنند؟ پیامبر خدا با اینکه سالیان دراز از مردم مکّه آزار دیده بود و اهل آن بت پرست بودند، ولی هنگام فتح آن مردم را بخشید و کسی را نکشت ؛ ولی اینان با مردمی که با مسلمین هیچ سر جنگ نداشتند و در شهر و دیار خود مشغول زندگی و در عین حال خداپرست هم بودند چنین رفتار نمودند.
جنگ طالقان
در این جنگ بدون اینکه مقاومتی از سوی ساکنین طالقان وجود داشته باشد، فرمانده عمر بن خطاب تعداد عظیمی را به هلاکت می رساند ؛ آنگاه بعد از تصرّف کامل شهر، مردم را در دو ستون که طول هر کدام چهار فرسخ (تقریباً بیست و چهار کیلومتر) بوده به صف می کند و به ترتیب آنها به دار می آویزد. جناب ابن اثیر در الکامل فی التاریخ،ج4،ص545 چنین گفته است: «... کتب قتیبة إلی نیسابور و غیرها من البلاد لیقدم علیه الجنود، فقدموا قبل أوانهم، فسار نحو الطالقان، و کان ملکها قد خلع و طابق نیزک علی الخلع، فأتاه قتیبة فأوقع بأهل الطالقان فقتل من أهلها مقتلة عظیمة و صلب منهم سماطین أربعة فراسخ فی نظام واحد.» این مطلب با اندکی اختلاف تعبیر در این منابع نیز آمده است ؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج6، ص37 و تاریخ طبری، ج6، ص447.
آیا اینها اسلام گستری است یا جنایتهای هولناک، آیا این رسم نبی اکرم بود یا قرآن کریم چنین گفته است که مردم بی سلاح و تسلیم شده را به صف کرده به دار آویزد؟! ای عزیز این حکایتها را از کتب شیعه ذکر نکردیم که شائبه ی تعصّب در آن رود، هر چه در این پاسخ از منابع گوناگون خدمت حضرت الی عرضه شده و می شود همگی بی استثناء یا از قرآن کریم است یا از منابع اهل سنّت.
جنگ گرگان
در این جنگ مردم از فرمانده عمر بن خطاب امان می خواهند و او می گوید عهد می کنم که یک نفر را نکشم. لذا آنها دروازه های شهر را باز می کنند و او همه را می کشد جز یک نفر را و می گوید قول داده بودم که یک نفر را نکشم. ابن اثیر جریان را چنین بازگو کرده است: «... فأتی جرجان فصالحوه علی مائتی ألف، ثمّ أتی طمیسة، و هی کلّها من طبرستان متاخمة جرجان، علی البحر، فقاتله أهلها، فصلّی صلاة الخوف، أعلمه حذیفة کیفیتها، و هم یقتتلون. و ضرب سعید یومئذ رجلا بالسیف علی حبل عاتقه فخرج السیف من تحت مرفقه، و حاصرهم، فسألوا الأمان، فأعطاهم علی أن لا یقتل منهم رجلا واحدا، ففتحوا الحصن فقتلوا جمیعا إلّا رجلا واحدا، و حوی ما فی الحصن... » (الکامل فی التاریخ، ابن اثیر،ج3،ص:110 و تاریخالطبری، ج4، (ص) 269) آیا این است آن کشور گشایی اسلامی؟!! آیا این جهاد فی سبیل الله است یا جنایت و نسل کشی و ناجوانمردی و نامسلمانی؟!! آیا سنّت نبی مکرّم اسلام در جنگها چنین بود که به مردمی امان دهد و آنها را فریب داده از دم تیغ بگذراند؟!! آیا چنگیزخان و هیتلر چنین کردند که اینها کرده اند.
البته ممکن است گفته شود: اینها عملکرد فرماندهان و سربازان عمر بن خطّاب بوده و ربطی به خود او ندارد. امّا هر انسان منصفی می داند که این جواب نیست بلکه طفره رفتن از جواب است. اگر چنین جوابی موجّه باشد در آن صورت اکثر شاهان و جنایتکاران بزرگ دنیا باید تبرعه شوند چرا که سربازان آنها بوده اند که جنایت کرده اند نه خودشان ؛ امّا مگر فرمانده و سرباز جز به فرمان حاکم عمل می کنند. بلی اگر برخی سربازان خودسرانه کاری کنند آن را به پای سر دسته ی آنها نمی توان نوشت ولی این فرماندهان علناً و به دفعات فراوان این جنایتها را کرده اند و حتّی یکبار هم مورد مؤاخذه ی عمر بن خطّاب قرار نگرفته اند.
گذشته از همه ی این حرفها، دعوای شیعه و اهل سنّت بر سر این نیست که چه کسی چه کرده و چه نکرده ؛ بلکه دعوا سر این است که آیا عقلاً و شرعاً حقّ چنین کاری را داشته یا نه؟ به فرض که تمام جنگهای عمر بن خطّاب به ظاهر درست و انسانی بوده است، سوال این است که آیا او شرعاً خلیفه ی رسول الله بوده تا جواز جهاد داشته باشد؟ شیعه با ادلّه ی فراوانی که دارد ادّعا می کند که ابوبکر و عمر و عثمان هیچکدام شرعاً شأنیّت خلافت نداشته اند و تصدّی خلافت رسول خدا از سوی آنان غضب منصب خلافت بوده است. لذا اگر تمام دنیا را هم مسلمان می نمودند باز ارزش نداشت ؛ چون خدا چنین حقّی را به آنان نداده بود. لذا به جای اینکه به چنین مباحث حاشیه ی پرداخته شود، ابتدا باید اصل مساله خلافت روشن شود که در آن صورت مساله از ریشه حلّ خواهد شد.
یکی از تحریف هایی که در طول تاریخ صورت گرفته است ؛بزرگنمایی نقش ابی قحافه (ابوبکر)؛ ابن خطاب (عمر) ؛عثمان بن عفان ؛معاویه بن ابی سفیان و برخی دیگر از خلفای جور در مساله فتوحات اسلامی و گسترش اسلام می باشد که با ثبت این کشورگشایی ها بنام خود ؛ بهانه ای برای چشم پوشی از خطاها و بدعتهای این صحابه صورت گرفته است.
اما اگر به نهج البلاغه نظری داشته باشیم در خطبه های متعددی به موضوع لشگر کشی به بلاد اسلامی اشاره شده و از تعابیر گهربار کلام علی (ع) اینطور به ذهن متبادر می شود که ابتدائا بر لزوم ساختن جامعه مسلمین و سپس پرداختن به مساله کشور گشایی توجه شده و با این منطق که در صورت عدم استحکام حکومت مرکزی ؛ گسترش اسلام به مرزهای جهانی فاقد ثمر بخشی مطلوب خواهد بود.
نقش محوری امیر مومنان علی (ع) و ائمه اطهار در تبلیغ و گسترش دین اسلام در سده اول و دوم هجری آنچنان برجسته و درخشان است که در خطبه 56 امیر مومنان علی (ع) این چنین فرموده اند:..."پس از انکه خدا راستی و اخلاص را در ما دید ؛خواری و ذلت را بر دشمنان ما نازل و پیروزی را بر ما عنایت فرمود؛تا انجا که اسلام استحکام یافته ؛فراگیر شد و در سرزمین پهناوری نفوذ کرد. به جانم سوگند اگر ما در مبارزه مثل شمابودیم ؛ هرگز پایه ای برای دین استوار نمی ماند و شاخه ای از ایمان سبز نمی گردید...".در این خطبه ثبات قدم در مبارزه با کفار و منافقان از خصوصیات مهمی ذکر شده است که شخصیتی همچون علی (ع) به فراگیر شدن اسلام پرداخته است.
در بخشی از خطبه 104 حضرت علی (ع) بااشاره به دستاوردهای بعثت پیامبر(ص) به هدایت بشریت اشاره و می فرمایند:"به خدا سوگند ؛من در دنباله آن سپاه بودم تا باطل شکست خورد و عقب نشست و همه رهبری اسلام را فرمانبردار شدند؛در این راه هرگز ناتوان نشدم ونترسیدم و خیانت نکردم و سستی در من راه نیافت.به خدا سوگند درون باطل را می شکافم تا حق را ازپهلویش بیرون کشم ".
در برخی دیگر از خطبه ها به توصیه هایی به خلفای اسلامی بخصوص ابن خطاب برمی خوریم که برای جنگهای خارجی از جمله نبرد با روم و ایران از علی (ع) تقاضای ارائه مشورت کرده اند که از مشهورترین آن تقاضای عمر در سال 15 هجری برای شرکت در جنگ با امپراطوری روم می باشد ؛که مولای متقیان چنین فرموده اند:"خداوند به پیروان این دین وعده داده که اسلام را سربلند و نقاط ضعف مسلمین را جبران کند.خدایی که مسلمانان را به هنگام کمی نفرات یاری کرد و آنگاه که نمی توانستند از خود دفاع کنند؛ازآنها دفاع کرد؛اکنون زنده است و هرگز نمی میرد. هرگاه خود به جنگ دشمن روی و با آنان روبرو گردی و آسیب بینی؛مسلمانان تا دورترین شهرهای خود پناهگاهی ندارند و پس از تو کسی نیست تا بدان رو آوردند. مرد دلیری را به سوی آنان روانه کن و جنگ آزمودگان و خیرخواهان را همراه او کوچ ده.اگر خدا پیروزی داد چنان است که تو دوست داری؛واگر کار دیگری مطرح شد تو پناه مردمان و مرجع مسلمانان خواهی بود." در این راهبرد کلان حکومتی؛ عدم ضرورت همراهی خلیفه مسلمانان با لشگریان در جنگ با کفار به صراحت بیان شده است تا درامور دیگر مناطق اسلامی خللی وارد نشود و با آسیب دیدن احتمالی فرماندهی ؛جامعه اسلامی دچار هرج و مرج نگردد.
در همین راستا در خطبه 146 نهج البلاغه مجددا ؛عمر برای شرکت در جنگ ایران درسال 16 هجری تقاضای مشورت کرده است که علی بن ابیطالب اینطور فرموده اند:"پیروزی و شکست اسلام به فراوانی و کمی طرفداران آن نبود؛اسلام دین خداست که آنرا پیروز ساخت و سپاه اوست که آنرا آماده و یاری نمود؛در هر کجا که لازم بود طلوع کرد و ما بر وعده پروردگار خود امیدواریم که او به وعده خود وفا کند و سپاه خود را یاری خواهد کرد.جایگاه رهبر(قیم) همچون ریسمان محکمی است که مهره ها را متحد ساخته و به هم پیوند می دهد. اگر این رشته گسسته شود ؛مهره ها پراکنده و هرکدام به سویی خواهند افتاد و هرگز جمع آوری نخواهند شد.
عرب اگرچه از نظر تعداد اندک اما با نعمت اسلام فراوانند و با اتحاد و هماهنگی عزیز و قدرتمندند ؛.همچون محور آسیاب؛جامعه را به گردش درآور و با کمک مردم جنگ را اداره کن ؛زیرا تو اگر از این سرزمین بیرون شوی ؛مخالفان عرب تو را از هرسو رها کرده و پیمان می شکنند ؛چنان که حفظ مرزهای داخل که پشت سر می گذاری مهمتر از آن باشد که در پیش رو خواهی داشت. همانا عجم اگر تو را در نبرد بنگرند؛گویند این ریشه عرب است که اگر آنرا بریدید آسوده می گردید و همین فکر سبب فشار و تهاجمات پیاپی آنان می شود و طمع ایشان درتوبیشتر گردد.اینکه گفتی آنان براه افتاده اند تا با مسلمانان پیکار کنند؛ناخشنودی خدا از تو بیشتر و خدا در دگرگون ساختن آنچه که دوست ندارند؛تواناتر است. اما انچه ازفراوانی دشمن گفتی ما در جنگهای گذشته با فراوانی سرباز نمی جنگیدیم بلکه با یاری و کمک خدا مبارزه می کردیم." در این خطبه امام علی (ع) با تاکید بیشتری مواردی را گوشزد میکند که نشان می دهد که عمر بن خطاب در رویارویی با لشگریان ایران ؛دچار وحشت شده است و حضرت وی را به وعده الهی نصرت بشارت می دهد.همزمان توجه دادن خلیفه اول به جایگاه رهبری و لزوم همراه کردن مردم با خود از موارد دیگری است که بعنوان راهبرد اصلی حکومتداری ؛تلقی شده و عدم حضور خلیفه در مقر خلافت ؛کوفه باعث پیمان شکنی اعراب جاهلی عنوان شده است.
با توجه به رگه های جاهلیتی که در اعراب وجود داشت و در جنگ با ایرانیان درصدد تحقیر عجم ها بودند ؛حضرت علی (ع) به خلیفه دوم توصیه کرد که از حضور درنبرد خودداری کرده ؛تا باعث تحریک ایرانیان و هجوم مکرر آنها به سپاه اسلام نشود.مطالعه تاریخ نشان می دهد که اعراب به فرماندهی" سعد وقاص" در زمان پادشاهی یزدگرد سوم در محلی بنام "مدائن" با هم پیکار می کنند و پس از سه روز نبرد با کشته شدن رستم؛ فرمانده سپاه ایران؛مسلمانان پیروز شده و غنایم زیادی را کسب کردند و زمینه فروپاشی سلسله ساسانی فراهم گشت.
اعراب با نام بردن از این نبرد بنام" جنگ قادسیه" درصدد برتر نشان دادن خود بر "عجم ها "می باشند و این در حالی است که عامل" اسلام و نصرت الهی "باعث پیروزی لشگر سی هزار نفری مسلمانان بر سپاه 120 هزار نفری یزدگرد گردید.
اگر چه سران سقیفه بعد از رحلت پیامبر اسلام با غصب حق ولایت علی (ع) ( صالح ترین فرد و نزدیکترین صحابه) ؛ابی قحافه (ابوبکر) را به قیمی خود انتخاب کردند؛اما این کتمان باعث نشد تا امیرمومنان (ع) نسبت به عملکرد خلفای سه گانه ؛انتقاد نکرده و خود را در انزوای سیاسی و تقیه شرعی محصور کند؛بلکه در نهج البلاغه به هجوم" ابرهای تیره "و پوشاندن آسمان ولایت اشاره کرده است.
شیوه گسترش فتوحات توسط خلفای اسلامی و سران بنی امیه باعث شد تا فلسفه اصلی بعثت پیامبر(ص) توسط علی (ع) در خطبه 147 تبیین شود که رهایی از بتهای دروغین از مهمترین این دستاورد است.فتوحات اسلامی که در دروان ابابکر؛عمر(11 تا 24 هجری ) صورت پذیرفت بسرعت ناکارآمدی خود را نشان داد که بر طبق فرموده امیرمومنان چنین ویژگی داشت:"در شهرها چیزی ناشناخته تر از معروف و شناخته تر از منکر نیست.حاملان قرآن آنرا واگذاشته و حافظان قرآن آنرا فراموش می کنند؛پس درآنروز قرآن و پیروانش از میان مردم رانده و مهجور می گردند و هردو غریبانه در یک راه ناشناخته سرگردانند و پناهگاهی میان مردم ندارند. پس قرآن و پیروانش در میان مردمند ؛اما گویا حضور ندارند ؛با مردمند ولی از آنها بریده اند؛زیرا گمراهی و هدایت هرکز توام نشوند گرچه در کنار هم قرار گیرند.".
قادسیه برخورد دو جهان بینی کاملآ متضآد:
شکست نیرو های ایران از رزمندگان اسلام یک شکست نظامی نبود زیرا سپاه عظیم و طویل ایران با ساز و برگ و عدوات جنگی زیادی مجهز بود ولی در مقابل سپاه اسلام با وسایل ابتدایی جنگ می کرد،این شکست ایدئولوژیکی بود، شکست یک عقیده و فرهنگ در مقابل یک ایدئولوژی برتر.
گذشته از ایمان و اعتقاد نیرو های اسلام به آیین خود عوامل زیر سبب شده سپاه عرب در مدتی کمتر از ده سال با یک نیروی نامنظم و سازوبرگ ابتدایی،این امپراطوری بزرگ را نابود سازند: - ظلم و ستم پادشاهان دستگاه های وابسته به حکومت نسبت به مردم (از جمله قتل عام مزدکیان و مانویان و گردن زدن بزرگمهر) - تجمل گرایی و اسراف کاری پادشاهان و درباریان (کاخ های افسانه ای، زنان و کنیزان و خوانندگان و نوازندگان) - جامعه طبقاتی,محرومیت طبقات پایین و توده مردم از همه ی حقوق اجتماعی - طبقه ی پایین جامعه،بار سنگین مخارج دولت واعیان و اشراف را بر دوش داشتند و از تمام مزایای حقوقی محروم بودند
آشفتگی در حکومت ساسانی
علت وضع نابسمان این دوره: 1-جنگ های بی هدف خسرو پرویز با یونان 2-اختلاف خانوادگی شدید و هرج و مرج دربار 3-دست به دست شدن سلطنت ایران بعد از مرگ خسرو پرویز 4-ناخوشنودی مردم از حکومت ساسانی یزدگرد اخرین پادشاه ساسانی در خزائن را به روی سپاهیان گشو تا آن ها را به طمع پول مجبور به نبرد با سپاه اسلام کند این نشان دهنده ی این است که حکومت ساسانی پایگاه حرومی نداشت، سپاهیان گریختند و پیش از ورود سپاه اسلام به مدائن خود به کاخ ها ریخته و همه چیز را غارت کردند.
بی روح و بی محتوا شدن آیین زرشتی:
دین زرتشت وسیله ای برای استثمار مستضعفان شده بود و موبدان و متولیان با پادشاهان ساسانی هر نوع صدای آزادی خواهی و مساوات طلبی را به نام دین زرتشت خفه می کردند در نتیجه مردم امادگی قبلی برای پذیرش اسلام داشتند.
سادگی و بی پیرایگی دین اسلام و منادیان آن مردم ستم کشیده ی ایران به خود جلب کرد،پیروزی در مرز های شام پیروزی در مرز های روم از نیروی ایمانی و اعتقاد دینی که عامل پیروزی مسلمانان بود از نظر ظاهر نیز شرایطی فراهم شد که آن پیروزی درخشان را در مدت کوتاه میسر ساخت از جمله:
- مردی که در این سرزمین به سرمی بردند و از نژاد عرب نبودند ولی از جهت آداب و رسوم به اعراب نزدیک بودند تا رومیان
- از دیرباز دسته هایی از مردم جنوب برای تجارت به سرزمین اعراب رفته و با ساکنان ان ها بهم امیخته بودند طبیعی بود که در جنگ ها جانب عرب را بگیرند تا رومیان
- رفتار سپاهیان فاتح با مردم به مراتب ساده تر از حکومت های دست نشانده ی امپراطوری بود.
- مالیاتی که برای مردم سرزمین های فتح شده تعیین می شد نسبت حکومت های خودشان کمتر بود.
- اختلاف و بحث های کلامی بین مسیحیت زیاد شده بود و کلسای کاتولیک بر فرقه های مخالف عقیده ی خود سخت می گرفت.
- آزاد گذاشتن مسیحیان در دین و اداب دینی پس از فتح سرزمیناش که موجب رها شدن مردم از فشار کلیسای ماتولیک می شد.