اتحاد عاقل و معقول

از تاریخ‌نما
نسخهٔ تاریخ ‏۶ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۴:۲۹ توسط Hasaninasab (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «یکی از نقاط تفاوت میان آراء ارسطو و ابن سینا درعلم النفس، مسأله اتحاد عقل و م...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

یکی از نقاط تفاوت میان آراء ارسطو و ابن سینا درعلم النفس، مسأله اتحاد عقل و معقول است. ارسطومعتقد است عقل قبل از این که بیندیشد هیچگونهصورتی ندارد، اما بعد از این که معقولی را اندیشیدصورت همین معقول را به خود می‏گیرد؛ به عبارت

دیگر عقل چون با عمل تعقّل فعلیت یافت با معقولمتحد می‏شود. منتهی این معنا نیز در آراء او مضمراست که وحدت عقل و عقول ناشی از تجرّدی است کهاین هر دو شی‏ء در ضمن عمل تعقّل به دستمی‏آورند.

حاصل نظر ارسطو آن است که عاقل و معقول قبل ازعمل تعقّل بالقوّه اتحاد دارند و بعد از آن اتحاد بالفعلبه دست می‏آورند: «عقل بالقوه به نحوی همانمعقولات است لیکن، بالفعل قبل از این که بیندیشدهیچ کدام از آنها نیست.»(47)

اما ابن سینا معتقد است که چون دو شی‏ء مختلف بادو صورت مختلف نمی‏تواند به صورت شی‏ء واحددرآید و عقل هیولانی خود شی‏ء محصّلی است کهبالذات صورت معینی دارد.

نمی‏توان گفت که با معقول متحدّ می‏شود. پس آنچهمانع اعتقاد ابن سینا به اتحاد عاقل و معقول شده همانبوده است که موجب اعتقاد ارسطو بدین معنا گردیدهاست. و آن این که چون نظر ارسطو حاکی از این بود کهعقل هیولانی هیچگونه صورتی ندارد، بلکه صورتخود را با قبول معقول به دست می‏آورد ناگزیرمی‏بایست اتحاد عقل و معقول را در ضمن عمل تعقّلبپذیرد، و یا لااقلّ قول او قابل تأویل به این رأی باشد.اما در مقابل او ابن سینا چون قائل به وجود جوهرینفس ناطقه در همه مراحل آن حتی در مرحله عقلهیولانی است، البته نمی‏تواند انحلال آن را در صورتمعقول بپذیرد.(48)

ابن سینا در کتاب اشارات این نظریه ارسطو را نقل ونقد می‏کند و به اثبات نظر خاص خود می‏پردازد:«جمعی از بزرگان گمان کردند که جوهر عاقل وقتی کهصورت عقلی را دریابد، با صورت یکی می‏شود.

فرض می‏کنیم که جوهر عاقل الف را تعقّل کرد، وبنابر این سخن آنان، عاقل با عین صورت معقول از الفیکی شد. پس در این دریافت آیا جوهر عاقل، وجودپیش از تعقّل خود را دارد، یا آن که هستی قبل از تعقّلشباطل می‏شود؟ اگر هستی او باقی باشد همانطوری کهپیش از تعقّل بود، پس حال او یکسان است، چه الف راتعقّل کند یا نکند. و اگر هستی پیش از تعقّل باطلمی‏شود [از دو حال بیرون نیست]، یا حالی از احوالجوهر عاقل باطل می‏شود یا آن که به تمام ذات معدوممی‏گردد؟ و اگر حالش تغییر می‏کند و ذاتش باقیمی‏ماند این مانند سایر دگرگونیها است. و آن طوری کهمی‏گویند اتّحادی نیست. و اگر ذاتش باطل و تباه گردد،پس موجودی تباه شد، و موجود دیگری حادثگردید، باز چیزی با چیز دیگر یکی نشده است. علاوهبر این، وقتی در این فرض تأمّل کنی خواهی دانست کهچنین حالی هیولای مشترک می‏خواهد، و پدیدار گشتنمرکب است نه بسیط، [در حالی که گفتگوی ما دربارهبسایط است.](49)

منبع