تجرد نفس

از تاریخ‌نما
پرش به: ناوبری، جستجو

یکی از اوصاف و ویژگیهای نفس انسانی، «مجرّد» بودن آن است. تجرّدی که در فلسفه از آن صحبت میشود و به عنوان مرتبهای از مراتب وجود از آن یاد میشود، به موجودی اطلاق میگردد که مادّی نبوده و هیچیک از صفات مادّی را دارا نیست. در این صورت به او موجود مجرّد به معنای مجرّد از مادّه اطلاق میشود. [۱]

حکمای اسلامی برای اثبات تجرّد نفس آورده‌اند که در اینجا به چند مورد آن اشاره میکنیم:

براهین اثبات تجرّد نفس

الف) استدلال از طریق علم حضوری به خویش

یکی از مهمترین راههای اثبات تجرّد نفس، راه علم حضوری به خویش است. بر اساس این دلیل هر شخصی خویشتن خویش را بدون هیج واسطهای مییابد و برای درک وی احتیاج به مفاهیم و تصوّرات ندارد. از آنجا علم حضوری مستلزم حضور شیئ مدرَک نزد مدرِک است و اشیاء مادّی به علّت کثرت وجویشان نمیتواند یکجا نزد مدرِک حاضر شوند، لذا نتیجه میگیریم که نفس باید غیر از مادّه یعنی مجرّد باشد. [۲]

تقریر این دلیل در «مبدأ و معاد» ملاصدرا و «شرح منظومه‌ی» حکیم سبزهواری آمده است.[۳]

ب) توانائی نفس بر انجام افعال نامتناهیه

هر شیئ مادّی منشأ آثار و خواص مشخّصی است و از هر مادّه اثر خاصی صادر میشود. این در حالی است که نفس انسانی منشأ آثار متفاوتی است و قدرت بر انجام کارهای مختلفی را دارد. حال اگر قرار بود نفس انسان از جنس مادّه باشد، این امکان وجود نداشت که آثار وافعال مختلفی از نفس صادر شود، در نتیجه نفس انسانی مجرّد است. [۴]

ج)علم به تغایر نفس انسان با متعلّقات بدنی او

انسان به خود و شخصیّت خود و حالات و انفعالات نفس خویش آگاه است و درد و رنج، غم وشادی، گرسنگی و تشنگی، دوستی و دشمنی را در درون خود احساس میکند از سوی دیگر به وجود اعضا و جوارح و متعلّقات بدن خود نیز علم دارد، ولی با رجوع خویش و با دریافتی شهودی و وجدانی، تغایر این دو را درمییابد و وجداناً به این مسئله پی میبرد که خویشن او امری غیر اعضای بدن اوست و لذا نمیتواند همانند آنها مادّه باشد. [۵]

د) وجود حافظه

یکی از دلائل تجرّد نفس وجود حافظه است. ما میتوانیم با قدرت حافظه خود، چیزی را که در یک زمان خاص احساس کردیم، حتی با گذشت سالیان دراز، مجدداً به خاطر بیاوریم، حال میگوییم که اگر احساس، یک اثر مادّی در یکی از اندامهای بدن بود، باید پس از گذشت سالیان دراز، محو و نابود میشد به خصوص اینکه همه‌ی سلولهای بدن در طول چند سال تغییر میکند. از آنچه گذشت میتوان نتیجه گرفت که اگر مدرک ما یعنی نفس، یک واحد حقیقی نبود و ثبات و بقایی که حافظ عینیّت است نداشت، تذکّر ویادآوری معنا نداشت. بنابراین وجود حافظه و یادآوری آنچه در گذشته درک شده است، حاکی از تجرّد مدرک آن یعنی نفس است. [۶]

پانویس

  1. نفس انسانی و قوای آن از منظر فلسفه و اخلاق، نوشته اعظم ملاصادقی.
  2. نفس انسانی و قوای آن از منظر فلسفه و اخلاق، نوشته اعظم ملاصادقی.
  3. صدرالدین شیرازی، المبدأ و المعاد، ص336 و 337. به نقل از نفس انسانی و قوای آن از منظر فلسفه و اخلاق، نوشته اعظم ملاصادقی.
  4. نفس انسانی و قوای آن از منظر فلسفه و اخلاق، نوشته اعظم ملاصادقی.
  5. نفس انسانی و قوای آن از منظر فلسفه و اخلاق، نوشته اعظم ملاصادقی.
  6. نفس انسانی و قوای آن از منظر فلسفه و اخلاق، نوشته اعظم ملاصادقی.