حیات نفس

از تاریخ‌نما
پرش به: ناوبری، جستجو

به عقیده ارسطو حیات بالقوّه جسم طبیعی چونفعلیت یابد، یعنی به مرحله اوّلیه کمال برسد، نفس آنجسم تحّقق می‏پذیرد. بدین ترتیب تفاوتی در میانحیات بالفعل و نفس مشهود نمی‏شود، و در واقعنسبت نفس به موجود زنده‏ای که دارای آن است مانندنسبت برندگی به تبر یا بینایی به چشم است. البته دراین مرحله از فعلیت هنوز قوای نفس به کار نیفتاده،بلکه، در حال سکون مانده است. و چون این قوا به کارآغازد مرحله دوّم از فعلیت حیات، یا کمال ثانی موجودزنده، پدید می‏آید.

به عقیده ارسطو، نفس کمال اوّل است برای جسمطبیعی آلی که دارای حیات بالقوّه است.(35)

اما مقصود او از کمال، آن است که شروط مادّی کهحیات جسم آلی مقتضی آنها است تحقّق یابد و تحقّقآنها این حیات بالقوه را فعلیت بخشد. و چون جسم بهآن مرحله رسد، یعنی حیات در او فعلیت یابد، گوییمکه دارای نفس گردید. در واقع جسم آلی تمام اوصافلازم را برای این که بتواند حیات یابد، حایز است و دراین اوصاف تنها جنبه تشریحی، که بدن مرده نیز واجدآن است، معتبر نیست، بلکه علاوه بر آن، جنبه وظایفالاعضایی نیز اعتبار دارد. چنین بدنی به منزله ماشینیاست که آماده به کار افتادن است. تنها چیزی را که فاقداست حالت عالی‏تری است که قابلیت به کار افتادن رابرای آن حاصل کند. و این قابلیت دوّم همان است کهارسطو کمال اوّل جسم می‏نامد و نام آن را نفسمی‏گذارد و آثار است. پس اگر ابن سینا نفس را کمالاوّل جسم دارای حیات می‏داند، بدین معنا است کهحیات را از آثار نفس و نفس را مبدأ این اثر می‏شمارد، وچنین مبدیی غیر از خود حیات است. چنانکه ناخدا کهمبدأ حرکت کشتی است نسبت به کشتی چنین است.چه، اگر از حیات جدا نباشد مانع از این نخواهد بود کهمبدأ دیگری مقدّم بر آن باشد، و در این صورت همینمبدأ کمال اول یا مبدأ اول خواهد بود. زیرا کمال اوّلکمالی است که اقدم بر کمالات دیگر برای یک شی‏ءحاصل می‏شود.(36)

حاصل آن که، از فحوای کلام ابن سینا پیدا است که

جسم طبیعی آلی را بالقوه دارای خاصیتی به نام حیاتمی‏داند که نفس کمال اوّل برای فعلیت بخشیدن به اینقوّه است. و از اینجا بار دیگر بینونت نفس با جسمدارای حیات در فلسفه ابن سینا برخلاف رأی ارسطو بهثبوت می‏رسد.

منبع