صفحه آزمایشی

از تاریخ‌نما
پرش به: ناوبری، جستجو

معتزله تعريف[ویرایش] اعتزال به‌معنای کناره‌گیری است و در تاریخ اسلام بر دو گروه اطلاق شده‌است. نخست، گروهی از صحابه که پس از خلافت امام علی علیه‌السلام از همراهی یا مقابله با او در جنگ‌ها خودداری کردند، از جمله عبدالله بن عمر، محمد بن مسلمه، اسامه بن زید و سعد بن ابی وقاص. اینان به‌سبب کناره‌گیری از امام و امت، «معتزله» خوانده شدند. کاربرد دوم این واژه به فرقه‌ای کلامی بازمی‌گردد که بنیان‌گذارش واصل بن عطا (۸۰–۱۳۱ هـ.ق) بود. گفته شده واصل به‌دلیل اختلاف نظر با حسن بصری از حلقه درس او کناره گرفت و این اقدام، منشأ نام‌گذاری فرقه معتزله شد. برخی نیز دلیل این نام را کناره‌گیری آنان از مذاهب رایج دانسته‌اند[۱].

معتزله با تأکید بر «عدل» و «توحید»، به «اصحاب عدل و توحید» معروف شدند و از آنان با عنوان «قدریه» نیز یاد شده‌است[۲].

پیدایش[ویرایش] نخستین جرقه‌های شکل‌گیری مکتب معتزله، به کناره‌گیری واصل بن عطا از حلقه درس حسن بصری بازمی‌گردد. به‌نقل از شهرستانی، روزی در مجلس حسن بصری درباره حکم مرتکب کبیره پرسشی مطرح شد. گروهی چون خوارج (وعیدیه) او را کافر می‌دانستند و مرجئه بر این باور بودند که گناه به ایمان آسیب نمی‌زند. پیش از پاسخ حسن بصری، واصل بن عطا نظر خود را چنین بیان کرد: «مرتکب کبیره نه مؤمن است و نه کافر، بلکه در جایگاهی میان این دو قرار دارد». سپس از مجلس کناره گرفت و در کنار ستونی به شرح دیدگاه خود پرداخت. حسن بصری در واکنش گفت: «واصل از ما کناره گرفت»؛ از آن پس، او و پیروانش به «معتزله» شهرت یافتند[۳].

اشخاص مهم[ویرایش] • واصل بن عطا (۸۰–۱۳۱ هـ.ق): بنیان‌گذار مکتب اعتزال؛ نظریه «منزلة بین المنزلتین» را مطرح کرد و از مجلس حسن بصری کناره گرفت. • عمرو بن عبید (۸۰–۱۴۳ هـ.ق): جانشین واصل و از نخستین نظریه‌پردازان اعتزالی؛ به تبیین و تثبیت آموزه‌های اعتزال پرداخت. • ابوالهذیل علاف (۱۳۵–۲۳۵ هـ.ق): از متکلمان برجسته معتزله؛ در تنظیم نظام فکری این مکتب نقش کلیدی داشت. • ابراهیم نظام (۱۶۰–۲۳۱ هـ.ق): متکلم و منتقد نوگرای معتزلی؛ با دیدگاه‌هایی نو در زمینه الهیات و نقد فلسفی شناخته می‌شود[۴]. سیر تاریخی[ویرایش] معتزله در دورهٔ بنی‌امیه نفوذی نداشتند، اما در آغاز خلافت عباسیان، به‌ویژه در زمان مأمون، مورد حمایت قرار گرفتند. در این دوره، برخی خلفا مانند مأمون، معتصم و واثق خود را معتزلی می‌خواندند و نظریهٔ «خلق قرآن» را رسمی کردند. این دیدگاه موجب برخورد با مخالفان، از جمله احمد بن حنبل، شد. با روی کار آمدن متوکل، که از مخالفان معتزله بود، حمایت دولتی پایان یافت، آثارشان سوزانده شد و فعالیتشان محدود گردید[۵].

ورود معتزله به دربار، آنان را به یک جریان سیاسی وابسته بدل کرد که با زوال حمایت خلفا، رو به افول گذاشت. افزون بر این، مخالفت فقها، محدثان و شیعه با معتزله، چه از منظر علمی و چه اجتماعی، موجب کاهش اعتبار و نفوذ این مکتب شد[۶].

عقاید مهم[ویرایش] روش عقل‌گرایانه معتزله با تکیه بر عقل، باور داشتند که اصول دین باید بر پایه استدلال عقلی پذیرفته شود، نه تعبد صرف. به‌نظر آن‌ها، نقل تنها زمانی پذیرفتنی است که با عقل هماهنگ باشد. این روش در واکنش به مناظره با زنادقه و دفاع عقلانی از دین پدید آمد و به‌تدریج به ابزار استنباط دینی نیز بدل شد[۷].

اصول اندیشه 1. توحید: انکار صفات زاید بر ذات خداوند؛ تمام صفات الهی عین ذات او هستند. 2. عدل: خداوند عادل است و هرگز کار قبیح انجام نمی‌دهد. افعال خوب و بد ذاتاً چنین‌اند و عقل توان شناخت آن‌ها را دارد. 3. منزله بین المنزلتین: مرتکب گناه کبیره نه مؤمن است و نه کافر، بلکه در جایگاهی میان این دو قرار دارد. 4. وعد و وعید: خداوند به وعده‌های پاداش و کیفر خود وفادار است و گناهکار بی‌توبه را نمی‌بخشد. 5. امر به معروف و نهی از منکر: وظیفه‌ای شرعی که باید با شرط تأثیر و در صورت لزوم با اقدام عملی اجرا شود[۸].

پراکندگی جمعیت[ویرایش] مکتب اعتزال در آغاز در بصره شکل گرفت و رشد یافت، اما در اواخر سده دوم هجری، با مهاجرت بشر بن معتمر به بغداد و تأسیس مدرسه‌ای معتزلی در آنجا، این مکتب به پایتخت عباسیان نیز راه یافت. معتزله بغداد با تأثیرپذیری از آراء شیعه، در برخی اصول با معتزله بصره تفاوت داشتند و به شیعه نزدیک‌تر بودند[۹].

اهل حدیث اهل حدیث محتویات

[نهفتن] 

• ۱تعریف • ۲پیدایش • ۳سیر تاریخی • ۴دولت های مهم • ۵اشخاص مهم • ۶انشعابات • ۷عقاید مهم • ۸پراکندگی جمعیت • ۹منابع تکمیلی • ۱۰پانویس • ۱۱منابع تعریف[ویرایش] مکتب اهل حدیث، که یکی از مذاهب اهل سنت است، از اولین جریان‌های مهم اعتقادی در اسلام محسوب می‌شود و تأثیر زیادی بر پیدایش مکتب اشعری داشته است. اهل حدیث تنها به ظواهر قرآن و حدیث اعتقاد داشتند و عقل را به عنوان منبع مستقل برای استنباط عقاید نمی‌پذیرفتند. آنها با هرگونه اندیشه‌ورزی در دین مخالفت می‌کردند و علم کلام را انکار می‌کردند [۱] تعریف هایی مجرد و مبتنی بر لفظ مانند تعریف ابوحاتم رازی که اهل حدیث یا اصحاب حدیث را گروهی منکر کاربرد قیاس و رأی دانسته است که تنها از حدیث نبوی و آراء صحابه و تابعین پیروی می کنند، تعریفی نمادین است که هرگز نباید به دنبال تعمیم آن در بارۀ تمامی گروه های شهرت یافته به اصحاب حدیث بود و تنها باید با جست وجو در تاریخ، مصداقی را برای آن مشخص کرد.[۲] پیدایش[ویرایش] در پی جویی از تاریخ تقابلهای مذهبی در سدهٔ نخست هجری، نخستین رویارویی میان یک گروه از تابعان که بر سنت های پیشین اصرار می ورزیدند با گروه مقابل یعنی جمعی از دانشجویان جوان خود، رخ می نماید که به دنبال طرح پرسش هایی تقدیری (فرضی) و گسترش دادن نظری فقه بوده اند. این گروه از سوی جناح غالب سنت گرا، اصحاب رأی خوانده می شد، اما هنوز این گروه جوان از چنان موقعیتی برخوردار نشده بودند تا سنت گرایان خود نیز در تقابل با ایشان نیازمند نامیده شدن به نامی بوده باشند. در نسل بعد نیاز روزافزون به فقهی نظام پذیر و برخوردار از ساختاری قانونمند شرایط را به زیان سنت گرایان تغییر داد و ناتوانی روز افزای آنان در پاسخگویی به نیازهای اجتماعی به زودی جایگاه خصم را در محافل علمی مستحکم ساخت.[۳] در نیمه نخست سده ۲ ق، فقه در طی تحولی سریع مرحله فقه نظام گرا را پشت سر گذارده و شتابان روی به سوی مرحله ای دیگر یعنی تدوین نهاده بود که شکل گیری گروهی با عنوان اصحاب رأی حاصل آغاز همین مرحله در تکوین فقه بود. در میانه سده ۲ ق نزاع بر سر ارأیت و پرسشهای تقدیری نزاعی تقریباً پایان یافته بود، اما نزاع محافل دینی در باب استعمال رأی و حدود کاربرد آن موضوعیتی کاملاً متفاوت داشت که دو گروه جدید را در مقابل یکدیگر نهاده بود گروهی که رأی فقهی را ارجی ویژه می نهادند و به اصحاب رأی شناخته بودند و گروهی که به رویارویی با آنان برخاسته بر پیروی سنت پیشینیان اصرار داشتند اما هنوز در آن روزگار به اصحاب حدیث شناخته نمی شدند. پیش از آغاز سخن درباره نام این گروه باید یادآور شد که در فرهنگ روایی سده های نخستین اصطلاح «اثر» مفهومی اعم از حدیث داشته و افزون بر احادیث مروی ازپیامبر اسلام (ص) روایاتی حاکی از گفتار و کردار صحابه و تابعان را نیز شامل می شده است.

پیامبر(ص) بررسی نمونه های گوناگون از متون تاریخی حکایت از آن دارد که در دهه های میانی سدهٔ ۲ ،ق، درست در عصر شکوفایی مکتب اصحاب رأی و مقابل شدن آن با مکتب سنت گرا اصطلاحی که شاخص علم پیشینیان بوده و در برابر «رأی» به کار می رفته اصطلاح «اثر» بوده است؛ چنانکه این تقابل میان دو اصطلاح اثر و رأی در عباراتی از زبان ابن جريج، زرارة بن اعین اوزاعی و سفیان ثوری در منابع تاریخی ثبت شده است.در واقع باید گفت طیفی از عالمان سنت گرا که در سده ۲ ق در برابر اصحاب رأی صف آراسته و در منابع متأخر با عنوان عام اصحاب حدیث نام یافته اند، به تعبیر عصر خود اصحاب اثر یا اصحاب آثار خوانده می شده اند.[۴] سیر تاریخی[ویرایش] به عنوان نتیجه قابل انتظار از تدوین حدیث که از میانۀ سدۀ ۲ ق جریان جدی آن آغاز گشته بود، این گرایش در میان اهل اثر به طور روزافزونی تقویت می شد که با وجود کثرت احادیث مرفوع و امکان دست رسی به آنها وجهی برای نهادن اعتباری همچون گذشته به آثار صحابه و تابعین وجود نخواهد داشت.به هر روی با روند تدوین و نیز افزایش ارتباط بین بومها به تدریج باب نقد نسبت به آثار و محدود کردن دامنه آثار معتبر چه در محافل اصحاب اثر و چه در محافل اصحاب رأی گشوده شد و کسانی چون قاضی ابویوسف و محمدبن ادریس شافعی در دو حوزه به نقد نظری جایگاه آثار به عنوان مستند شرعی برخواستند.[۵] اصحاب حدیث از ربع دوم سده ۲ ق تا پایان آن سده در عراق به مفهومی خاص و متفاوت با مفهوم اصطلاحی مورد بحث به کار میرفته است. در روایاتی از زبان سلیمان اعمش گروهی با عنوان اصحاب حدیث مورد عتاب قرار گرفته اند که مقصود از آن کسانی جز طلاب حدیث نبوده که آداب ندانی برخی از آنان در تعلم استاد را به ستوه آورده است. شواهد متعددی از ربع دوم همان سده در دست است که رواج همین کاربرد را دست کم در عراق نشان می‌دهد و نمونه هایی دیگر حکایت از آن دارند که این کاربرد تا اواخر سده ۲ ق دوام داشته است. در نیمه نخست سدهٔ ۳ ق اصحاب حدیث با بار معنایی پیروان حدیث نبوی مفهومی افتخار آمیز یافت و سنت گرایانی برجسته چون احمد بن حنبل و اسحاق بن راهویه خود و همفکرانشان را اصحاب حدیث خواندند.در این راستا به تدریج زمینه ای برای گروههای مختلف فکری پدید آمد که اصحاب حدیث را عنوانی عام برای سنت گرایان تلقی کنند و بدون در نظر گرفتن مراحل تاریخی و تمایزهای فکری این نام را هم بر متأخران و هم بر متقدمان اطلاق نمایند.[۶] دولت های مهم[ویرایش] ندارد اشخاص مهم[ویرایش] از معروف‌ترین چهره‌های اهل حدیث می‌توان به افراد زیر اشاره کرد : • محمد بن ادریس شافعی


• احمد بن حنبل در تحلیل اندیشه فقهی احمد بن حنبل، باید گفت، او بیش از همه بر پیروی از حدیث و ترک قیاس و رأی – جز در موارد ضرورت - پای می فشرد و در کنار این برخورد، پرهیز از طرح مسائل تقدیری را نیز مبنای خود ساخته بود. در فقه احمد، این تفکر شافعی که سنت مفسر کتاب الله است، با تأکید بیشتری مطرح شده و پیروی از ظواهر کتاب با وجود احادیث معارض، سخت نکوهش شده است. در استناد به احادیث، احمد بر آن بود که احادیث «منکر» را باید وانهاد و تنها احادیث «معروف» را صادر شده از پیامبر (ص) تلقی کرد.[۷]

• اسحاق بن راهویه عالم خراسانی اسحاق بن راهويه که برخلاف معاصرش احمد، فقیهی کم شناخته شده است، در دانش فقهی، از تنوعی در تحصیل برخوردار بوده، استادانی از بومها و مکاتب مختلف را درک کرده، و همین ویژگی، در مقایسه با احمد، فقه او را با نوعی توسع و اعتدال نسبی همراه کرده است. از آنجا که فقه اسحاق نیز زاده شرایط مشابه احمد در محیط حدیث گرایان بغداد است، نخست باید همراهی او با احمد را انتظار داشت و سپس به دنبال تفاوت روش ها بود.[۸] انشعابات[ویرایش] ندارد عقاید مهم[ویرایش] در مقایسه ای کلی میان باور متقدمان و متأخران از اصحاب حدیث البته با صرف نظر از جزئیات می توان گفت که گرایش غالب در میان ایشان تکیه بر ظاهر نصوص اعتقادی از کتاب و سنت بوده است. آنچه تعالیم احمد بن حنبل، پیشوای اصحاب حدیث متأخر را از متقدمان اصحاب اثر متمایز می‌سازد عمده اختلافی است که در شیوه برخورد آنان با نصوص اعتقادی وجود داشته است. چه پرهیز شدید احمد از هر گونه تأویل و برداشت درایی از نصوص قرآنی و متون روایی و اصرار بر باور آوردن به ظاهر نصوص بی چون و چرا و بدون تلاشی در جهت تحلیل عقلی آنها، نظام اعتقادی احمد و اصحاب حدیث متأثر از او را به صورت يك مجموعه توجیه نشده از قالب‌های مأثور در آورده است. آنچه به عنوان اساسی ترین اختلاف در میان گروه‌های گوناگون اصحاب حدیث می‌توان عنوان کرد اختلاف دیدگاه‌های ایشان در مباحث سیاسی، اعتقادی، امامت و قیام به سیف است؛ در حالی که در مباحث محض کلامی چون صفات باری قدر و منزلت فاسق کمتر اختلافی در میان اصحاب حدیث به چشم می‌خورد.[۹] از طرفی اهل حدیث بر این باور بودند که ایمان شامل قول، عمل و نیت است و قابل افزایش و کاهش است. از طرفی، معتقد بودند که همه چیز به تقدیر خداوند است و انسان‌ها نمی‌توانند از قضا و قدر گریزی داشته باشند. همچنین خلافت و امامت را تا روز قیامت از آن قریش می‌دانستند و جهاد را لازم می‌دانستند حتی اگر امام عادل نباشد.[۱۰]

علاوه بر این، نماز جمعه، حج و نماز عیدین را بدون امام پذیرفته نمی‌دانستند و صدقات و مالیات‌ها باید در اختیار سلاطین باشد حتی اگر ظالم باشند. از سویی دیگر، تکفیر مسلمانان به خاطر گناهانشان را جایز نمی‌دانستند مگر در موارد خاص. به عذاب قبر، صراط، میزان، نفخ صور، بهشت و جهنم نیز ایمان داشتند و قرآن را کلام خدا و غیر مخلوق می‌دانستند.[۱۱] پراکندگی جمعیت[ویرایش] رواج مذهب فقهی اصحاب حدیث در سدهٔ ۴ و ۵ ق: دقیق ترین اطلاعات دربارۀ پراکندگی جغرافیایی مذاهب اصحاب حدیث در سدهٔ ۴ ق مرهون گزارش‌های مقدسی است. او قلمرو اصلی این مذاهب را اقالیم شام اقور (بلاد جزیره) و رحاب (آذربایجان و ارمنیه) دانسته و در تفصيل مطلب، مذهب اصحاب حدیث در اقور و رحاب را حنبلی و در شام را اوزاعی گفته است.[۱۲] افزون بر این مقدسی بدون آنکه از قلمرو روشنی سخن گوید به گستردگی پیروان ابن راهویه در عصر خود اشاره کرده است، راهویانی که بعید نیست همان اصحاب حدیثی باشند که جغرافی نویسان سده ۴ ق، از غلبه آنان در گستره وسیعی از جنوب شرقی ایران، مشتمل بر اقلیم فارس و کرمان تا سواحل جنوب سخن گفته اند. این سخن مقدسی که در اقلیم سند اکثر مردم بر مذهب اصحاب حدیثند و در آنجا مذهب حنبلی راه ندارد، در صورت پذیرش یکپارچگی این صاحب حديثان با اصحاب حدیث کرمان، احتمال راهوی بودن آنان را استوارتر می‌سازد. مذهب سفیان ثوری افزون بر رواج در محیط عراق در بخشی از یمن و مناطقی از جبال ایران چون دینور دست کم تا اواخر سده ۴ ق پیروانی داشته و تا اواخر سده ۵ ق به حیات محدود خود ادامه داده است. [۱۳] اشاعره

کتابی درباره اشاعره اشعریه یا اشاعره ، نامی است که بر پیروان مکتب کلامی ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری گفته می شود. در سده دوم هجری دو جریان فکری در امت اسلام رو به گسترش و در تقابل با یکدیگر بودند : یکی جریان معتزله که بر عقل به عنوان منبعی مستقل برای عقاید و نیز روشی برای دفاع از اسلام تاکید می کرد و در به کارگیری آن به افراط می گرایید از سوی دیگر جریان اهل حدیث که منکر هرگونه استفاده از عقل در عقاید بود و ظواهر نقل را بدون هرگونه تحلیل و تفکر ، به عنوان تنها ملاک و مدرک در معارف دینی اعلام میکرد. در گیر و دار مبارزه این دو جریان فکری، مذهب اشعری در اوایل سده چهارم هجری در پوشش دفاع از عقاید اهل حدیث و در عمل به منظور تعدیل این دو جریان و نشان دادن راه میانه و معتدل و موافق با عقل و نقل پا به میدان گذاشت. اشاعره در معنای عام به سنت گرایان یااهل سنت و جماعت گفته می شود، یعنی آنان که در برابر خرد گرایان معتزلی، بر نقل(قرآن و سنت)تاکید می ورزند و نقل را بر عقل ترجیح می دهند.[۱]

محتویات

[نهفتن] 

• ۱زمینه های پیدایش • ۲سیر تاریخی • ۳اشخاص مهم • ۴عقاید مهم o ۴.۱منابع تکمیلی o ۴.۲پانویس o ۴.۳منابع زمینه های پیدایش[ویرایش] اساس مذهب معتزله بر استدلال عقلی نهاده شده بود. یعنی متکلمان معتزله تفکر منطقی و استدلال عقلی را بر هر چیز دیگری مقدم می داشتند و روایات و آیات قرآن را با موازین عقلی می سنجیدند، از این رو روش کلامی معتزله به مذاق مذهبی اهل حدیث و سنت گرایان از شیعه و اهل سنت و فقهای متشرع خوش نیامد و در نتیجه مکتب معتزله را مورد حمله و تکفیر قرار دادند. این مخالفان معتزله، در میان عامه ی مسلمانان متعصب نفوذ مذهبی داشتند و برای مبارزه با معتزله و کوبیدن عقاید آن مکتب به هر وسیله ای متوسل می شدند. به این ترتیب در اوایل قرن چهارم هجری، یعنی هنگامی که ابوالحسن اشعری (بنیانگذار مذهب اشاعره) بر ضد معتزله برخاست، اوضاع و احوال سیر افکار دینی مسلمانان، یعنی طبقه عوام بر ضد معتزله جریان داشت و حملات اهل سنت و اهل حدیث و فقهای ساده اندیش، از شیعی و سنی، از هر سو به طرف معتزله متوجه شده بود. با آغاز دورهٔ خلافت القادر بالله عباسی که از عقاید اصحاب سنت و مکتب اشاعره طرفداری می کرد، پیروان معتزله از سنی و شیعی مورد شکنجه و نفی و حبس قرار گرفتند. بر این مبنا، در نیمه ی اول قرن چهارم هجری مکتب کلامی معتزله رو به ضعف نهاد و عقب نشست و حالت دفاع به خود گرفت. در این وضع مساعد، ابوالحسن اشعری، بر ضد معتزله قیام کرد و مذهبی نوین آورد. [۲] سیر تاریخی[ویرایش] مذهب ابوالحسن اشعری در طول زمان دچار تحولاتی گشت. دیدگاه های او در آغاز مورد پذیرش علمای اهل سنت قرار نگرفت، به طوری که اینجا و آنجا با او سخت به مخالفت برخاستند. اما این مخالفت ها عملا سودی نبخشید و مکتب اشعری به تدریج بر حوزه های فکری اهل سنت چیره شد.[۳]

اشخاص مهم[ویرایش] ابوالحسن اشعری بنیان گذار مذهب اشاعره علی بن اسماعیل معروف به ابوالحسن اشعری(۳۳۰_۳۶۰ه) از مردم بصره و ساکن بغداد بود. نژاد او با نه واسطه به ابو موسی اشعری، از اصحاب پیامبر می رسید. وی تا چهل سالگی پیرو و طرفدار مکتب معتزله و شاگرد مکتب ابوعلی جبائی بود، اشعری در اصول معتزله صاحب نظر و و در مسائل کلامی آن مذهب متبحر بود اما بعد از مدتی از جبائی و در نتیجه از عقاید معتزله کناره گرفت. پس از آن تحولی در عقیده و فکر اشعری به وجود آمد و از مذهب معتزله جدا شد و مدتی به تنهایی با متکلمان معتزله به مبارزه پرداخت، و بر ضد آن قیام کرد و خود یک نظام عقیدتی و کلامی دیگری را به وجود آورد.[۴]

ابوبکر باقلانی اولین شخصیتی که پس از اشعری از این حوزه برخاست، ابوبکر باقلانی(م.۴۰۳ه ق) بود.او آرای اشعری را که به اجمال در دو کتابش، الابانه و اللمع، آمده بود، با شرح و بسط بیشتری مطرح ساخت و آن را در قالب یک نظام کلامی انسجام بخشید.[۵]

امام الحرمین جوینی اما بیشترین تاثیر در گسترش مذهب اشعری به دست امام الحرمین جوینی(م.۴۷۸ه ق)صورت گرفت.خواجه نظام الملک پس از تاسیس مدرسه نظامیه بغداد به سال ۴۵۹ هجری، جوینی را برای تدریس به آنجا فراخواند. جوینی نزدیک به سی سال به ترویج مکتب اشعری پرداخت و از آنجا که شیخ الاسلام و امام مکه و مدینه بود، نظرهایش در سراسر عالم اسلام با احترام مورد پذیرش قرار گرفت. از طریق آثار جوینی مکتب اشعری رواج گسترده ای یافت، تا جایی که به عنوان کلام رسمی جامعه اهل تسنن تثبیت گردید. جوینی به اندیشه های اشعری رنگ عقلی واستدلالی بیشتری داد.[۶]

عقاید مهم[ویرایش] اشعری خود در کتاب مقالات اسلامیین و اختلاف المصین می گوید : <<عقاید کلامی ما عبارت است از تمسک به کتاب خدا و سنت پیامبر. آنچه که از اصحاب پیامبر و تابعین آنان و پیشوایان حدیث نقل شده می پذیریم و آنها را بر عقاید استدلالی و منطقی ترجیح می دهیم و به آنچه که احمد بن حنبل(که بزرگترین پیشوای سنت گرایان و اهل حدیث و مخالف سرسخت معتزله و عقاید استدلالی بود، ) معتقد است، ما نیز معتقدیم و با هر عقیده ای که با عقیده ی او مخالف باشد، مخالفیم...>> اشعری بر خلاف معتزله، معتقد بوده است که << خدا مالک بندگان است، و آنچه که درباره مملوکان خود بخواهد انجام می دهد و هرچه اراده کند فرمان می دهد اگر همه خلق جهان را به بهشت برد، مرتکب حیفی نشده است، و اگر همه آنان را به آتش دوزخ افکند ظلمی نکرده است...>> درباره رویت خداوند گفته است: << او را می شود دید زیرا هرچه موجود باشد دیدنی و قابل رویت است و چون باری تعالی موجود است پس می شود او را دید...>>[۷] ماتریدیه زهرا قاسمی محتویات

[نهفتن] 

• ۱تعریف • ۲پیدایش • ۳سیر تاریخی مذهب ماتریدیه • ۴اشخاص مهم • ۵عقاید مهم • ۶پراکندگی جمعیت تعریف[ویرایش] ماتریدیه یکی از مذهب های اهل سنت است که این مذهب در قرن سوم هجری پدید آمده است. ماتریدیه در مسئله هایی مثل حسن و قبح و عدم جسم انگاری خداوند با کلام الگو:امامیه شباهت دارد ولی درباره امامت با شیعیان اختلاف نظر دارند. بنا به برخی گزارش ها اکنون بیش از نیمی از اهل سنت پیرو مکتب ماتریدیه هستند. ماتریدیه پیروان ابومنصور محمدبن محمدبن محمود ماتریدی سمرقندی هستند و مبانی اصلی این مذهب در ۵ بخش مطرح می شود: • ۱_جهان شناسی و ایمان • ۲_الگو:توحید و صفات الهی • ۳_الگو:نبوت • ۴_امامت و الگو:خلافت • ۵_الگو:معاد در روز قیامت(نه رجعت) البته این مبانی در ابتدا از عقاید الگو:ابوحنیفه گرفته شده است اما توسط ابومنصور ماتریدی و شاگردانش نظام مند گردیده است. پیدایش[ویرایش] در ابتدای قرن چهارم دو شخصیت در دو منطقه، سر بلند کردند و مکتبی را که در حقیقت مکتب معتدلی میان الگو:اهل حدیث و مکتب معتزله بود، پدید آوردند.یکی از این دو نفر ابوالحسن اشعری است که در عراق از مذهب الگو:اعتزال توبه کرد، و خود را یار و یاور الگو:احمد بن حنبل معرفی نمود. همان طور که مذاهب چهارگانه فقهی به تدریج مذهب اهل سنت گردیدند.دیگری ابو منصور ماتریدی سمرقندی بود که در مشرق جهان اسلام، به جانبداری از اهل حدیث برخاست، و درست همان کاری را انجام دارد که همتای او الگو:اشعری انجام داد، و عجیب این که این دو بنیانگذار، در حالی که در یک عصر می زیستند و در یک مسیر گام بر می داشتند، از کار یکدیگر آگاه نبودند. سیر تاریخی مذهب ماتریدیه[ویرایش] ماتریدی یکی از دو حوزه بزرگ کلام نظری است که پس از بر چیده شدن بساط مکتب اعتزال و برخی مکاتب کوچک دیگر در میان مسلمانان اهل سنت رواج یافت. در ایامی که آیین اشعری سرانجام میان الگو:شافعیان و مالکیان به صورت قدرتمندترین آیین در آمد ماتریدیه مکتب کلامی رایج حنفیه بود و الگو:عثمانی ها ترجیح می¬دادند که فقه حنفی شریعت رسمی حکومتشان باشد. بنابراین به پیشرفت کلام ماتریدی که به اندازه آیین اشعری مقید به الگو:تسنن بود و می¬توانست جایگزین آن شود ولی آیین اشعری که در این زمینه از نظر علمی در جذب افکار قوی تر بر رقیبش پیشی جست. اما به هر حال درباره تاریخ و گسترش ماتریدی ابهاماتی وجود دارد و بر خلاف اشعریه، تا پیش از یک قرن پس از مرگ بنیانگذارش هیچ گونه توجهی را در محافل کلامی دیگر به خود جلب نکرد. هیچ متکلم معتزلی یا اشعری و هیچ محدثی زحمت نوشتن ردیه ای بر آیین ماتریدی بر خود همراه نکرد حتی در شمار هیچ یک از مذاهب اسلامی نیز محسوب نمی¬شد. چهار مرحله گسترش ماتریدیه • 1-تآسیس و ظهور نیمه دوم قرن سوم تا سال( 333ق): این مرحله توسط ابو منصور ماتریدی رئیس این مکتب شکل گرفته است وی با تبین اندیشه کلامی و بنیان نهادن روش مناسب آن مکتبی را پایه گذاری کرده که با اندک زمانی پس از وی به نام او شهرت یافت. • 2-تکوین (332تا 400ق) در این زمان شاگردان ماتریدی و شاگردان شاگردان وی همچنین کسانی که شیفته روش و بینش او بودند فرقه کلامی ماتریدیه را به وجود آوردند و پایه¬های آن را مستحکم کردند و در تبلیغ و استقرار آن کوشیدند. • 3-گسترش و اقتدار (400 تا 1300 ق): در این دوره مکتب کلامی ماتریدیه که اینک کامل شده بود توسط دانشمندان ماتریدی در سراسر سرزمین های اسلامی به خصوص شرق و شمال شرق آسیا گسترش یافت. اشخاص مهم[ویرایش] • 1-الگو:حکیم سمرقندی: وی از شاگردان نامدار ابومنصور ماتریدی است و از همشهریان ماتریدی بوده است او فقه و کلام را نزد ابو منصور فرا گرفت و کتب معروفالگو:السواد الاعظمرا که در حقیقت اعتقاد عامه ای برای ماتریدیان است را نگاشت احتمالآ قدیمی ترین متن مکتب ماتریدی است سمرقندی در سال342 هجری قمری در گذشت. • 2-الگو:عبد الکریم بزدودی: او فقیه و محدث بود و فقه را نزد ابو منصور فرا گرفت. • 3-الگو:علی بن سعید رستفقنی: از بزرگان و مشایخ سمرقند و اصحاب ابو منصور ماتریدی بود در فقه و اصول حنفیان جایگاه والا دارد گویا در سال 350 هجری قمری فوت کرده است. • 4-الگو:ابو احمد عیاض: ابواحمد عیاض از مهمترین عالمان روزگارخود بوده است در میان حنفیان جایگاه والای داشته است از مهمترین شاگردان ابو منصور بوده است. • 5-الگو:ابو عبدالرحمان نجاری: شاگرد دیگر که در کتب تراجم حنفی برای ابومنصور ماتریدی نام برده اندابوعبدالرحمان بن لیث نجاری است که همراه با حکیم سمرقندی در فقه و کلام از حضور ابو منصور علم آموخته است. عقاید مهم[ویرایش] برخی عقاید مهم ماتریدیه البته بیانگر تفاوت او با اشعری هم هست عبارت اند از: • ۱_حسن و قبح افعال: اشاره حسن و قبح عقلی را انکار می کنند و حسن و قبح را صرفا شرعی می دانند ، اما ماتریدی حسن و قبح عقلی را می پذیرد. • ۲_جبر و اختیار: ماتریدی در ابتدا درصدد اثبات فاعلیت حقیقی انسان برآمد به طوری که به نظر او از دیدگاه عقل و وحی انسان فاعل و کاسب است. دلیل او این است که خداوند درباره برخی افعال به انسان ها امر و نهی کرده و به آنان وعده داده است در این موارد افعال به آدمیان نسبت داده شده و انسان به عنوان فاعل نام برده شده است و همچنین امر و نهی و وعده به کسی تعلق نمیگیرد که فعلی از او صادر نشود. • ۳.رویت خدا و صفات خبریه: ماتریدی رویت خدا را ممکن می داند اما اختلاف او با اشعری در این است که ماتریدی دلیل عقلی ارائه نمی دهد و تنها به ادله نقلی بسنده می کند. پراکندگی جمعیت[ویرایش] امروزه پیروان مذهب ماتریدیه بیشتر در مناطقی چون: آسیای میانه (ازبکستان، قزاقستان، تاجیکستان) شبه‌قاره هند (هند، پاکستان، بنگلادش) ترکیه و بالکان بخش‌هایی از جهان عرب و شرق آفریقا زندگی می‌کنند. این مذهب به دلیل اعتدال و منطق‌محوری، در میان مسلمانان اهل سنت گسترده شده است. وهابیت

تصویری منسوب به محمد بن عبدالوهاب نویسنده: مائده آجرلو

محتویات

[نهفتن] 

• ۱تعریف • ۲پیدایش • ۳سیرتاریخی • ۴دولت های مهم • ۵اشخاص مهم o ۵.۱ابن تیمیه o ۵.۲ابن قیم o ۵.۳محمد بن عبدالوهاب • ۶انشعابات • ۷عقاید مهم o ۷.۱عمده ترین عقاید • ۸پراکندگی جمعیت • ۹پانویس • ۱۰منابع تکمیلی • ۱۱منابع تعریف[ویرایش] فرق و مذاهب اسلامی


اهل سنت معتزله

اهل حدیث

اشاعره

ماتریدیه

وهابیت اباضیه

قدریه

شیعه امامیه

زیدیه

اسماعیلیه

ناووسیه

غلات اهل حق

دروزیه

نصیریه

شیخیه

بابیت

بهائیت

وهابیت، فرقه ای در عربستان است که در منطقه نجد توسط محمد بن عبدالوهاب تاسیس شد؛ به همین دلیل به پیروان این فرقه وهابی می‌گویند.وهابیان درفروع دین تابع احمد بن حنبل هستند و بیشتر آنان درشبه جزیره عربستان سکونت دارند. البته در دوره جدید پیروان این مذهب برای معرفی خود ازواژه سلفی استفاده می‌کنند و می‌گویند ما تابع یک شخص یعنی محمدبن عبدالوهاب نیستیم بلکه تابع یک مسلک فکری به نام سلفی گری هستیم.منظور از سلف مسمانان قرون نخستین اسلامی است.وهابیان با اعتقاد به اینکه مفهوم توحید در بین مسلمانان با شرک آمیخته شده، آنان را دعوت به بازگشت بر سر عقاید اسلامی پیشینیان می‌نمایند و مخالفین از مسلمانان را غالبا کافر یا مشرک می‌دانند. پیدایش[ویرایش] اگر بخواهیم تاریخ وهابیگری و سلفی گری را دقیقا مورد بررسی قرار دهیم باید گفت تاریخ آن باز می‌گردد به قرن دوم هجری و زمان احمد بن حنبل و او را می‌توان از روسای این فرقه نامید. به بیان دیگر احمد بن حنبل نخستین کسی بود که به هنگام مواجه با فلسفه و فرهنگ غرب و شرق به این فکر افتاد که حدیث را از این هجمه نجات دهد ولی دچار تفریط شدیدی شد و همین مساله موجب شد که عقل را به طور کلی کنار بزند و فقط به نقل و شنیدن و حتی احادیث جعلی تکیه نمود.دکتر جواد مشکور در این باره می‌نویسد: احمد بن حنبل آنقدر در استناد به احادیث مبالغه کرد که بزرگانی چون طبری و ابن ندیم او را از اهل حدیث شمرده اند نه از مجتهدان.(شکور،محمدجواد،فرهنگ فرق اسلامی،ص 169) [۱]. سیرتاریخی[ویرایش] دیدگاه‌ها و عقاید وهابیت بر نظریه‌های احمد بن عبدالحلیم بن تیمیه (مشهور به ابن تیمیه) و مبانی سلفی او مبتنی است. او که در قرن ۸ هجری قمری می‌زیست و حنبلی مذهب بود، عقاید و آرایی ارائه کرد که پیش از آن در هیچ یک از مذاهب اسلامی وجود نداشت.[۲]. فقهای بزرگ اهل سنت آن زمان اقوال وی را مردود و محکوم دانستند و بسیاری از علمای دینی در بلاد اسلامی با او مخالفت کردند. برخی او را کافر دانسته و برخی دیگر خواستار حبس او شدند.[۳]. با این مخالفت‌ها، عقاید ابن تیمیه تا قرن ۱۲ هجری قمری رونق نیافت. در این قرن بود که محمّد بن عبدالوهّاب نجدی به احیای نظریه‌های او پرداخت. او که در آغاز هواخواهی نیافت، به سال ۱۱۶۰ق. به شهر دِرعیّة(دَرعیّه) از شهرهای مشهور نَجْد رفت.[۴]. امیر آن دیار، محمّد بن سعود بود و عقاید عبدالوهّاب را برای تقویت حکومت خویش مناسب دید. محمّد بن سعود با محمّد بن عبدالوهّاب قرار گذاشت تا نیروی حکومتی خویش را برای تبلیغ و ترویج مذهب او به کار اندازد؛ به شرط آن که محمّد بن عبدالوهّاب نیز از گذر جایگاه دینی خویش، حکومت را تأیید و تقویت کند. از آن پس، این دو تن به شهرهای بسیاری لشکر کشیدند و هر کس را با عقاید خویش ناسازگار یافتند، کافِر خوانده و کشتند.اتحاد میان محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود یک اتحاد سیاسی-مذهبی بود که تا ۱۵۰ سال ادامه یافت. بدین سان، روز به روز قدرت آل سعود رو به فزونی گذاشت و در سایه آن، آیین وَهّابی نیز گسترش یافت. چون امپراتوری عثمانی به دست کشورهای استعمارگر تجزیه شد، عربستان به آل سعود واگذار گشت؛ زیرا آنان بسیار قدرت یافته بودند و باورهایشان با اهداف استعمارگران ناسازگار نبود.[۵]. از آن زمان وهابیت مذهب خاندان حاکم بر کشور عربستان است و وهابیان می‌کوشند تا مذهب و در واقع گرایش‌های سیاسی فرقه خویش را در دیگر کشورهای اسلامی ترویج دهند دولت های مهم[ویرایش] اشخاص مهم[ویرایش] ابن تیمیه[ویرایش] ابو العباس احمد بن عبد الحلیم حرّانی از علمای حنبلی قرن هفتم و هشتم هجری قمری بود. از آن جا که عقایدش مخالف افکار علمای معاصرش بود، تکفیر شده و به زندان افتاد. به واسطه حمله مغولان، از شام به قاهره گریخت. به سال ۷۱۲ق به دمشق برگشت و در ۷۲۸قمری در قلعه دمشق درگذشت. ابن تیمیه با این که خود و پدرش از علمای حنبلی به شمار می‌رفتند، مقید به تبعیت از مذهب فقهی احمد بن حنبل نبود و در مسائل کلامی با تأکید زیاد بر مسئله توحید، نظریات خلاف شهرت و اجماع زیادی دارد. ابن قیم[ویرایش] شمس الدین ابو عبداللّه محمد معروف به ابن قیم الجوزیة (۶۹۱-۷۵۱ ه‍.ق) شاگرد ابن تیمیه بود و مانند استاد خود از آراء و افکار مذکور دفاع می‌کرد و به اتهام بدعت گذاری در دین اسلام به زندان افتاد. محمد بن عبدالوهاب[ویرایش] او در شهر عینیه از شهرهای منطقه نجد به‌دنیا آمد و فقه حنبلی را نزد پدر خود آموخت. به دنبال اظهار نظرهای جنجالی و افراطی خویش در مسئله توحید و خصوصا مخالفت‌هایش با توسل، تبرک و زیارت قبور، از عینیه رانده و در ۱۱۰۶ به درعیه راهی شد. محمد بن سعود، امیر این منطقه که نظرات او را به مصلحت مقام خود دانست، به وی وعده کمک و همراهی در ترویج عقایدش داد. پس از مدتی، مردم شهرش را به جهاد علیه مردم نجد فرمان داد و با همراهی محمد بن سعود، توانست بر نجد غلبه کند. انشعابات[ویرایش] عقاید مهم[ویرایش] عمده ترین عقاید[ویرایش] ویژگی بنیادی مذهب وهّابی، بر نفی عقاید و اعمال دیگر مسلمانان استوار است. آنان برخی اعتقادات و اعمال مسلمانان را با توحید عبادی ناسازگار می‌پندارند. بر اساس مطالبی که در کتاب‌های پیشوایان فکری این فرقه به دست می‌آید، تنها کسی را می‌توان مسلمان و موحد خواند که کارهای زیر را ترک کند:[۶]. 1. توسل به هیچ یک از انبیاء و اولیای خداوند نجوید و مثلا نگوید: «یا الله اتوسل الیک بنبیک محمد نبی الرحمه». 2. نباید خدا را به حق هیچ انسانی مورد خطاب قرار دهد؛ یعنی نباید بگوید خدایا به حق محمد فلان خواسته مرا اجابت کن 3. به قصد زیارت، به قبر پیامبر(ص) نزدیک نشود و در آن جا دعا نخواند، دست به قبور آنان نکشد و در کنار قبر آنان نماز نخواند. 4. پناه بردن و استغاثه و کمک خواستن از غیر خداوند، شرک است. 5. فال خوب و بد نزند؛ مثلا نگوید: اگر «ان شاء الله» خدا چنین بخواهد و یا خدای نکرده اگر چنین شود. 6. برای هیچ مرده‌ای، حتی اگر از انبیاء باشد، نذر نکند. 7. زیارت قبور، ساخت گنبد و بنای بر روی قبور، تزیین قبور و شمع گذاردن بر روی آن، شرک است. 8. طلب شفاعت از هیچ انسانی نکند، حتی اگر پیامبر(ص) باشد؛ چرا که اگرچه آنان از سوی خداوند دارای چنین مقامی می‌باشند، اما دیگران حق ندارند چنین چیزی را درخواست کنند و گرنه با بت پرستان هیچ تفاوتی ندارند. پراکندگی جمعیت[ویرایش] جمعیت وهابی‌های جهان ساکن در ناحیه خلیج فارس معادل ۴/۵۶ میلیون نفر تخمین زده شده است. عربستان سعودی: ۲۲/۹ درصد (۳/۹۷ میلیون نفر) امارات: ۴۴/۸ درصد (۳۹۰ هزار نفر) قطر: ۴۶/۷۸ درصد (۱۵۰ هزار نفر) کویت: ۲/۱۷ درصد (۲۰ هزار نفر) بحرین: ۵/۷ درصد (۳۰ هزار نفر) زیدیه

نشان زیدیه


زیدیه فرقه ای هستندکه پس از امام علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام به امامت زید فرزند امام سجاد علیه السلام قائل هستند وامام سجاد علیه السلام و سایر امامان بعدی اثنی عشریه را تنها به عنوان پیشوایان علم و معرفت میپذیرند.فرقه هایی از زیدیه گرچه امام علی علیه السلام را افضل مردم پس از پیامبر میدانند اما خلافت ابوبکر و عمر را مشروع تلقی میکنند.دلیل ان جواز خلافت مفضول با وجود افضل است.[۱]. محتویات

[نهفتن] 

• ۱علت نامگذاری • ۲پیدایش • ۳اشخاص مهم • ۴دولت های مهم • ۵سیر تاریخی o ۵.۱روابط با خلفا o ۵.۲سقوط و انزوا • ۶انشعابات • ۷عقایدمهم o ۷.۱امامت o ۷.۲شرایط امامت o ۷.۳خاتمیت • ۸پراکندگی جمعیت • ۹پانویس • ۱۰منابع علت نامگذاری[ویرایش] زید فرزند امام سجاد علیه السلام در نیمه دوم قرن اول و نیمه اول قرن دوم می‌زیست و بر ضد هشام بن عبدالملک حاکم اموی قیام کرد و به شهادت رسید.امامان معصوم و دانشمندان امامیه زید را له جهت دانش،تقوی و شجاعتش میستایند و به نظر انها زید مدعی امامت نبوده است و تنها به قصد امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح امور و واگذاری حکومت به ائمه علیه السلام قیام کرده است و نام این فرقه برگرفته از این شخص یعنی زید فرزند امام سجاد علیه السلام می‌باشد.[۲]. پیدایش[ویرایش] پس از زید،در بین پیروان او دانشمندانی پدید آمدند که به تنظیم عقاید و احکام زیدیه پرداختند و بدین ترتیب، مذهب زیدیه پدید امد.گرچه دانشمندان زیدیه به سیره عملی و نوشته های زید توجه داشتند،اما در عقاید از معتزله و درفقه از مکتب ابوحنیفه تاثیر پذیرفتند.[۳]. اشخاص مهم[ویرایش] زیدیه پس از امام حسین علیه السلام به امامت امام سجاد علیه السلام و دیگر امامان امامیه که به جهاد علنی نپرداختند اعتقاد ندارند در عوض آنان زید بن علی، یحیی بن زید، محمد بن عبدالله،ابراهیم بن عبدالله و شهید فخر و برخی از فاطمیان را که به جهاد علنی پرداختند امام می‌داند. منظور از فاطمی کسی است که از طریق پدر به امام حسن و امام حسین علیه السلام که فرزندان حضرت فاطمه علیه السلام هستند برسد، معرفت نسبت به دین و شجاعت نیز از طریق امام است. ابوجارد،زیادبن ابی زیاد و سلیمان بن جریر و حسن بن صالح بن حی مهم ترین اشخاص فرقه های زیدیه هستند.[۴]. دولت های مهم[ویرایش] دولت زیدیه در ایران زیدیان طبرستان سیر تاریخی[ویرایش] روابط با خلفا[ویرایش] همانطور که در بررسی عقاید زیدیه خواهیم دید فرقه‌هایی از زیدیه اگرچه امام علی علیه السلام را افضل مردم پس از پیامبر صلی الله علیه می‌دانند اما خلافت ابوبکر و عمر را مشروع تلقی می‌کنند دلیل آنها جواز خلافت مفضول با وجود افضل است در کتاب‌های فرق و مذاهب،اهل سنت به زید نسبت می‌دهند و دلیل آنها گزارشی است که در برخی کتاب‌های تاریخی ذکر شده است این گزارش بر طبق نقل ابن اثیر چنین است پس از خروج زید جماعتی از سران بیعت کننده با زید نظر او را درباره ابوبکر و عمر جویا شدند زید در پاسخ گفت خداوند آن دو را رحمت کند من از اهل بیتم چیزی جز نیکی درباره آنها نشنیدم بیشترین چیزی که در اینجا وجود دارد این است که ما نسبت به خلافت از همه مردم سزاوارتر بودیم ولی ما را از آن محروم کردند و این عمل نظر ما باعث کفر آنها نمی‌شود و آنها به عدالت و بر طبق کتاب و سنت رفتار کردند بیعت کنندگان پرسیدند اگر آن دو ظالم نبودند پس این‌ها(بنی امیه) نیز ظالم نیستند زید در پاسخ گفت: این‌ها ان دو نیستند اینان به ما و به شما و به خودشان ظلم می‌کنند و من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر،برپا داشتن سنت‌ها و از میان بردن بدعت‌ها دعوت می‌کنم اگر اجابت کردید به سعادت می‌رسید و الا من وکیل و سرپرست شما نیستم در این حال گروهی از زید جدا شدند و بیعتش را شکستند.[۵]. سقوط و انزوا[ویرایش] با در گذشت الهادی الی الحق در۲۹۸ ق با وجود شرایط خاص پیش امده در یمن و قدرت گیری اسماعیلیان که در دورات الهادی نیز یکی از موانع جدی در راه تثبیت حاکمیت او بر سراسر یمن بود،از سوی دیگر ناتوانی جانشین الهادی و حفظ قدرت سیاسی خود و رقابت های درونی میان اشراف هادوی به تضعیف قدرت زیدیه انجامید. اما انچه براین بحران ها دامن میزد،انشقاقات درونی زیدیه بود.[۶]. انشعابات[ویرایش] مهمترین فرقه‌های زیدیه را معمولاً سه فرقه جارودیه، سلیمانیه و صالحیه دانسته‌اند که در اینجا به اختصار به شرح آنان خواهیم پرداخت ۱_جارودیه: گروه پیروان ابوجاررد زیاد بن ابی زیاد ملقب به سرحوب هستند که گاهی سرحوبیه یز نامیده می‌شوند ابوجارود ابتدا از اصحاب امام باقر و امام صادق علیه السلام بود اما بعدها به زید پیوست بلکه پیامبر اوصاف امام بر حق را بیان کرده و این اوصاف تنها بر علی علیه السلام منطبق است و مردم به دلیل تعیین دیگران برای خلافت گمراه شدند این اعتقاد حد وسط میان رای امامیه درباره نسب علی علیه السلام به امامت و و رای اهل سنت در انکار اولویت علی علیه السلام برای چنین منسبی می‌باشد. ۲_سلیمانیه: این فرقه پیرو سلیمان بن جریر هستند و معتقدند امام به وسیله شورا و توسط مردم انتخاب می‌شود و مردم می‌توانند فرد افضل را کنار گذاشته و فرد مفصول را انتخاب کنند و لذا خلافت ابوبکر و عمر صحیح است.

۳_صالحیه و بتریه: به پیروان حسن بن صالح بن حی صالحیه می‌گویند و پیروان کثیرالوا ملقب به ابتر بطریه نامیده می‌شوند. آنها امامت مفصول را با رضایت افضل قبول دارند آنها همه فرزندان امام علی علیه السلام را که به جهاد علنی قیام کنند امام می‌دانند.[۷]. عقایدمهم[ویرایش] امامت[ویرایش] عقیده زیدیه درباره امامت به این صورت است که آنها تنها به سه امام منصوص معتقدند و از این رو می‌توان آنها را شیعه سه امامی دانست.[۸]. شرایط امامت[ویرایش] یکی از این شرایط جهاد علنی و مبارزه مسلحانه با ستمگران است از همین جااست که زیدیه پس از امام حسین علیه السلام به امامت امام سجاد علیه السلام و دیگر امامان امامیه که به جهت جهاد علنی نپرداختند اعتقاد ندارند در عوض آنان زید بن علی پرداختند امام می‌دانند. از نظر آنان شرط دوم امام فاطمی بودن است منظور از فاطمی کسی است که از طریق پدر به امام حسن و امام حسین که فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها هستند برسد. [۹]. خاتمیت[ویرایش] جارودیه درباره آخرین امام نیز با یکدیگر اختلاف دارند گروهی معتقدند محمد بن عبدالله بن حسن امام غایب و آخرین امام است گروه دیگر محمد بن قاسم را دارای این مقام می‌دانند و گروه سوم یحیی بن عمر را. همچنین بغدادی میگوید: هر سه فرقه زیدیه مانند خوارج معتقدند که مرتکبین کبیره خالد رد آتش جهنم اند. [۱۰]. پراکندگی جمعیت[ویرایش] زیدیه موفق شدند در مراکش و طبرستان و یمن حکومت‌های تشکیل دهند امروزه مهم‌ترین پایگاه زیدیه کشور یمن است. [۱۱]. اسماعیلیه فرق و مذاهب اسلامی


اهل سنت معتزله

اهل حدیث

اشاعره

ماتریدیه

وهابیت

اباضیه

قدریه

شیعه امامیه

زیدیه

اسماعیلیه ناووسیه

غلات اهل حق

دروزیه

نصیریه

شیخیه

بابیت

بهائیت

نویسنده:فاطمه کریمی

محتویات

[نهفتن] 

• ۱تعریف o ۱.۱علت نام گذاری • ۲پیدایش • ۳اشخاص مهم • ۴دولت های مهم • ۵سیر تاریخی o ۵.۱روابط با خلفا o ۵.۲سقوط و انزوا • ۶انشعابات • ۷عقاید مهم o ۷.۱خداوند o ۷.۲نبوت o ۷.۳خاتمیت o ۷.۴امامت • ۸پراکندگی جمعیت • ۹پانویس • ۱۰منابع تعریف[ویرایش] اسماعیلیه فرقه‌ای هستند که به امامت شش امام‌ اول شیعیان اثنی عشری معتقدند اما پس امام صادق علیه السلام بزرگ ترین فرزند او ، اسماعیل یا فرزند اسماعیل ،محمد ،را به امامت می پذیرند.به این ترتیب آنان به هفت امام معتقدند و همین مطلب اعتقاد مشترک در میان همه فرقه های اسماعیلیه است.برخی گروه های اسماعیلیه به امامان هفت گانه دیگری غیر از هفت امام مذکور قائل اند.[۱].

علت نام گذاری[ویرایش] به دلیل اینکه اسماعیلیه به هفت امام معتقد بودند ، یکی از ادله نامیده شدن اسماعیلیه به سبعه همین مطلب است . از دیگر ادله این نامگذاری اختلاف آنها با امامیه درمورد هفتمین امام است . عقاید دیگری نیز مانند هفت پیامبر اولوالعزم درمیان اسماعیلیان مطرح شده است که می تواند منشا این نامگذاری باشد. از دیگر نام های اسماعیلیه باطنیه است.مهم ترین ویژگی این گروه باطنی گری و تاویل آیات و احادیث و معارف و احکام اسلامی است.آنان معتقدند که متون دینی و معارف اسلامی دارای ظاهر و باطن است که باطن آن را امام می داند و فلسفه امامت ، تعلیم باطن دین و بیان معارف باطنی است.اسماعیلیه در جهت تاویل معارف اسلامی معمولا از آرای فیلسوفان یونان که در آن زمان سخت رواج یافته بود ، سود می‌جستند.به اعتقاد همه فرق اسلامی ، اسماعیلیان در تاویل دین افراط کردند ، حتی بسیاری از مسلمان ها آنها را به عنوان یکی از فرق و مذاهب اسلامی قبول ندارند.[۲]. پیدایش[ویرایش] شاید ریشه پیدایش اسماعیلیه در این نکته نهفته باشد که اسماعیل فرزند ارشد امام صادق علیه السلام ، مورد تکریم و احترام امام بود ؛ به همین دلیل برخی گمان میکردند که پس از امام صادق علیه السلام او به امامت خواهد رسید.اما اسماعیل در زمان حیات امام از دنیا رفت و امام ، شیعیان را بر مرگ پسر شاهد گرفت و جنازه او را در حضور شیعیان و به صورت علنی تشییع و تدفین کرد.[۳].

اشخاص مهم[ویرایش] پس از اینکه هشتمین امام ظاهر ، مستنصر بالله ، در سال ۴۸۷ق از دنیا رفت ، وزیر مقتدر او افضل به قصد موقعیت خویش ، نزار فرزند ارشد مستنصر و ولیعهد او را از خلافت محروم کرد و جوان ترین برادر او مستعلی را جایگزین وی ساخت.این کار باعث تفرقه در میان اسماعیلیه و انشعاب آنها به دو گروه نزاریه و مستعلیه شد.[۴]. دولت های مهم[ویرایش] نزاریه سرگذشتش با حکومت الموت به رهبری حسن صباح پیوند خورده است.حسن صباح به قلعه های الموت دست یافت و حکومت اسماعیلیه نزار را در ایران مستقر کرد.دراین زمان دو حکومت اسماعیلیه وجود داشت ، یکی حکومت مستعلیه درمصر و شمال آفریقا و دیگری حکومت نزاریه در ایران یک مستقل از دیگری فعالیت می کرد.دعوت حکومت جدید اسماعیلی در ایران دعوت جدید و دعوت فاطمیان مصر دعوت قدیم نامیده میشد.[۵]. سیر تاریخی[ویرایش] روابط با خلفا[ویرایش] نهضت اسماعیلیه به عنوان نهضتی شیعی در مقابله و تضاد با دربار خلافت عباسی که به نوعی با برگزیدن مذهب تسنن، به عنوان مذهب رسمی جامعه ی اسلامی به حامیان شیعی خود پشت کرده بود، شکل گرفت. بدین ترتیب در آرمان مذهبی اسماعیلیان براندازی خلافت عباسی هدف اصلی محسوب می شد. آنان دوبار در طول تاریخ سیاسی خود و طی دوران فاطمیان و نزاریان موفق به تشکیل دولت های مستقل شدند. دولت نزاری که در سال 483 هجری و با فتح قلعه‌ی الموت توسط حسن صباح شکل گرفت و رهبران آن برای دو قرن و نیم بر صحنه ی تاریخ ایران و اسلام حکمرانی کردند، مانند اخلاف فاطمی خود سعی بسیاری برای نابودی خلافت عباسی و نیز حامیان ترک آنان، یعنی سلاطین سلجوقی که مدت مدیدی همزمان با نزاریان حاکمان ایران بودند، به کار بستند. آنان در تضاد با خلافت عباسی به نوعی میراث بران فاطمیان محسوب می شدند. ولی به زودی اسماعیلیان در پی قتل های گسترده ی پیروانشان که به دنبال تبلیغات خلفای عباسی و فتوای فقهای حامی آنان صورت گرفت، پی به این حقیقت بردند که رسیدن به این اهداف نه تنها برای آنان آسان نخواهد بود بلکه ناممکن می نماید.[۶].

سقوط و انزوا[ویرایش] جانشینان حسن صباح تا زمان حمله هلاکو به الموت در سال ۶۵۴ق به حکومت ادامه دادند.پس از این واقعه نزاریه در مناطق مختلف ایران و افغانستان و هند پاکستان پراکنده شدند و دوره دیگری از امامان مستور در این فرقه آغاز شد.ظاهرا تنها فرقه اسماعیلی که به استمرار امامت تا زمان حاضر معتقدند و هم اینک نیز دارای امام حاضر به نام کریم شاه حسینی ملقب به آقاخان رابع هستند ، همین گروه قاسمیه اند که به آقاخانیه شهرت دارند.اکنون این فرقه چند میلیونی در مناطق مختلفی از جهان به خصوص در شبه قاره هند حضور دارند.[۷]. انشعابات[ویرایش] پس از شهادت امام صادق علیه السلام در سال ۱۴۸ ه‌ق ، گروهی مرگ اسماعیل را در زمان امام صادق علیه السلام انکار کردند و او را امام غایب و امام قائم دانستند و مراسم تشییع جناز اسماعیل از طرف پدر را برای حفظ جان او تفسیر کردند.نوبختی این گروه را اسماعیلیه خالصه می‌نامد.گروه دیکری مرگ او را پذیرفته و فرزندش محمد را امام میدانستند که مبارکیه نام دارند.آنها پس از مدتی به دو فرقه منشعب شدند ، برخی مرگ محمد را پذیرفته و سلسله ائمه را در فرزندان او ادامه دادند و برخی هم منکر مرگ او بودند و او را امام قائم می پنداشتند.اینان قرامطه نامیده شده اند.[۸]. فاطمیان نیز یکی از گروه های اسماعیلیه اند که امامت را در فرزندان محمد بن اسماعیل جاری میدانند.آنها امامان را به دو قسم ظاهر و مستور تقسیم میکنند که پس از هفت امام نخست ، نوبت به مامان مستور می رسد که به طور مخفیانه مردم را به آیین اسماعیلی دعوت میکردند.آخرین امام در سلسله امان مستور المهدی بالله است که امامت خود را آشکار کرد و دوره امامان ظاهر فرارسید.المهدی حکومت فاطمیان را در مغرب تاسیس کرد.[۹]. پس از مرگ هشتمین امام ظاهر ، مستصر بالله ، وزیر مقتدرش ، فرزند ارشدش ، نزار را از خلافت محروم و مستعلی برادرش را جایگزین نمود و این موجب تفرقه در اسماعیلیه و پیدایش دو گروه نزاریه و مستعلیه شد.فرقه مستعلیه خود بعدا به فرقه های حافظیه و طیبیه انشعاب پیدا کرد و باز طیبیه به دو شاخه داوودیه و سلیمانیه تقسیم شد.[۱۰].

عقاید مهم[ویرایش] خداوند[ویرایش] به جهت اتهام کفری که به خاطر باور اسماعیلیان به قدمای سبعه به آنان زده می‌شد، آنان هرگونه صفت از خداوند را انکار کرده‌اند. در این راستا هرگونه حد و تعریف و صفت، صورت، ماهیت و حتی وجود را به این مفهوم که یک صفت باشد از خداوند نفی می‌کنند. آنان بر خلاف اخوان الصفا که وجود موجودات را از طریق فیض می‌دانستند، در آفرینش موجودات معتقد به ابداع بودند. نبوت[ویرایش] به اعتقاد اسماعیلیان بر روی زمین، یک ناطق وجود دارد که او پیامبری دارای شریعت است.هر ناطقی، یک وصی دارد که او امامی است که وارث بلافصل آن پیامبر است و بنیاد و اساس امامت و نخستین امام هر عصر است. او امین راز نبوت بوده و موظف به تاویل است. علاوه بر این، یک امام نیز وجود دارد که وارث امام اساس است. وظیفه او، تعادل میان ظاهر و باطن است. پیامبران اولوالعزم: اسماعیلیان تعداد پیامبران اولوالعزم را شش نفر دانسته و برای هر نبی یک وصی (امام) قائلند. پیامبران ناطق یا اولوالعزم در نظر آنان، آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد(ص) هستند و هر یک دارای وصی‌ای هستند.[۱۱]. خاتمیت[ویرایش] اسماعیلیان مانند سایر شیعیان، به خاتمیت در پیامبری اعتقاد دارند. امامت[ویرایش] اسماعیلیان معتقدند هفتمین امام دور ششم، محمد بن اسماعیل است که مخفی شده است. او زمانی که ظهور کند، ناطق هفتم یا مهدی یا قائم خواهد بود و تنها در دوره اوست که دو مرتبه ناطق و اساس با هم یکی می‌شوند. او در واپسین دور جهان، حقایق عالم هستی را آشکار می‌سازد و عدل و داد را در جهان حکمفرما می‌کند و پس از دور او عالم جسمانی به پایان می‌رسد. در این دوره، حسن بن علی(ع)،‌ محمد بن حنفیه و موسی بن جعفر(ع)،‌ امام مستودع هستند.[۱۲]. پراکندگی جمعیت[ویرایش] این گروه بیشتر در شبه قاره هند و کشور پاکستان پراکنده هستند. ناووسیه نویسنده : ثنا عزیزالهی فرق و مذاهب اسلامی


اهل سنت معتزله

اهل حدیث

اشاعره

ماتریدیه

وهابیت

اباضیه

قدریه

شیعه امامیه

زیدیه

اسماعیلیه

ناووسیه غلات اهل حق

دروزیه

نصیریه

شیخیه

بابیت

بهائیت


محتویات

[نهفتن] 

• ۱تعریف • ۲پیدایش o ۲.۱علت نامگذاری • ۳سیر تاریخی • ۴دولت های مهم • ۵انشعابات • ۶اشخاص خاص • ۷عقاید o ۷.۱اصول • ۸پراکندگی جمعیت o ۸.۱انقراض • ۹منبع تکمیلی • ۱۰پانویس • ۱۱منابع تعریف[ویرایش] ناووسیه یا «صارمیه» نام یکی از فرقه‌های امامیه از شیعه از دین اسلام است که پس از کشته‌شدن جعفر صادق به وجود آمد. رهبر این فرقه ناووس یا عجلان بن ناووس از اهالی بصره بود. عده‌ای او را عبدالله بن ناووس بصری نامیده‌اند و بعضی گفته‌اند که «ناووس» نام آن قریه‌ای است که پایه‌گذاران این فرقه اهل آنجا بوده‌اند و آن قریه نزدیک انبار در اطراف بغداد است. پیدایش[ویرایش] ناووسیه حاصل مبالغه و زیاده روی در اعتقاد به امامان شیعه است.پس از شهادت امام جعفر صادق(ع) شیعیان به چند دسته تقسیم شدند. یکی از این فرقه های انحرافی، فرقه ناووسیه است که یکی دیگر از امامان شیعه غیر از امام مهدی(عج)!را امام منتظر می داند[۱]. برخی از متکلمان شیعه در اصل وجود چنین فرقه‌ای تشکیک کرده‌اند[۲].ما عده‌ای از محققان شرایط دشوار شیعه پس از رحلت امام صادق(ع) و عدم امکان تصریح به امامت امام کاظم(ع) را در پدید آمدن این گروه و فرقه‌های دیگری چون فطحیه، اسماعیلیه و معتقدان به ولایت محمد دیباج بی‌تأثیر نمی‌دانند[۳].

علت نامگذاری[ویرایش] در وجه تسمیه این فرقه به ناووسیه اختلاف است. بعضی گفته اند که "ناووس" نام آن "قریه ای" است که پایه گذاران این دسته اهل آنجا بوده اند و آن قریه نزدیک انبار در اطراف بغداد است. عده ای دیگر علت نامگذاری این فرقه را پیروی از عبدالله بن ناووس دانسته اند.دلیل عمده ناووسیه بر این مدعا احادیثی است که از امامان معصوم جعل کرده اند، ازجمله این که یکی از ناووسیه به نام عنبسه بن مصعب، حدیثی از امام صادق (ع) جعل نمود که ایشان فرمود: اگرکسی به شما خبر داد که وی مرا غسل داده وکفن کرده و دفن نموده، سخنش را باور مکنید[۴]. سیر تاریخی[ویرایش] به دلیل از میان رفتن این مذهب، سیر تاریخی ای درباره‌ی این مذهب وجود ندارد دولت های مهم[ویرایش] به دلیل انقراض مذهب ناووسیه، دولتی مهم با توجه به این مذهب وجود ندارد. انشعابات[ویرایش] ندارد

اشخاص خاص[ویرایش] در ابتدا باید از شخص اول که در این مذهب امام قائم به حساب می‌آید یعنی امام صادق (ع)، یاد کنیم سپس عجلان بن ناووس بود که سبب تاسیس چنین مذهبی در آن دوران شد عقاید[ویرایش]

این فرقه امامت را در اولاد علی بن ابی طالب تا جعفر صادق قبول داشت ولی منکر کشته شدن وی بود و علاوه بر این انکار، معتقد بودند که جعفر صادق، مهدی موعود و منجی آخرالزمان است.[۵] ناووسیه عقیده داشتند که جعفر بن محمد نمرده بلکه از نظرها غایب شده و زنده و جاوید است. برخی از اعتقادات آنان در دسته بندی زیر به کار رفته است: • نص صریح امام باقر(ع) مبنی بر امامت امام صادق(ع) پس از خود[۶]. • امام صادق(ع) زنده است و نمی‌میرد یا وفات نموده اما زنده خواهد شد. • امام صادق(ع) همان مهدی منتظر و قائم است و امام صادق(ع) آخرین امام است[۷]. • امام صادق(ع) عالم‌ترین افراد در تمام علم‌ها چه عقلیات و چه شرعیات است. • امام علی(ع) برترین فرد امت اسلام بود و هر که او را تفضیل ندهد کافر است. • ابو بکر و عمر از خلفای ثلاثه، کافر هستند[۸]. اصول[ویرایش] ناووسیه بر پنج اصل استوار بود: • کتاب خدا (قرآن) • سنت پیامبر خدا (محمد) • تمام احادیث مرسل و ضعیف • قول و فتوای صحابه پیامبر اسلام که موافق با کتاب باشد • احادیث منتسب به جعفر صادق[۹] پراکندگی جمعیت[ویرایش] ندارد انقراض[ویرایش] ناووسیه بعد از مدتی از میان رفت و نتوانست عمری طولانی را تجربه کند.برخی انقراض آنها را دلیلی بر بطلان عقایدشان شمرده‌اند.عمر کوتاه آن‌ها چنان بوده است که حتی به کتابی از آن‌ها و یا دانشمندی در میان آنها اشاره نشده است.[۱۰] از همین رو برخی از متکلمان بزرگ شیعه در اصل وجود جریانی به نام ناووسیه تشکیک کرده‌اند[۱۱].هیچ‌کدام از اهل‌بیت(ع) نیز واکنشی به ادعای آنان نداشته‌اند؛ در حالی‌که در واقعه مشابهی در مورد واقفیه، امام رضا(ع) در نفی عقاید آن‌ها تلاش می‌کردند. اهل حق

كتاب اهل حق اهل حق پرونده:اهل حق.jpg (پرونده) كتاب اهل حق اطلاعات کلی سال تأسیس قبل از دوره شریعت پیامبر خاتم(صلی الله علیه وآله وسلم) و دوره آخرالزمان که از زمان علی (علیه السلام) آغاز شده است برمی گردد قدمت قدمت قدیمی‌ترین متون مذهبی دین یاری تا سدهٔ چهارم هجری (دوره شاه خوشین) و قدمت برخی از نیایشگاه‌های آن به پیش از اسلام نیز می‌رسد، اما ساختار کنونی آن از سدهٔ نهم هجری و توسط سلطان سهاک بنیان نهاده شده است گرایش گروهی از اهل حق معتقدند دین آن‌ها دین یاری است و سلطان سهاک «در آن دوران» اسرار الهی را به صورت قوانین و ارکان اهل حق به یاران ابلاغ نمود گستره جغرافیایی كرمانشاه،لرستان،شهرهاي عراقي هم مرز ايرن و ايلات شرقي و كردنشين تركيه فرق و مذاهب اسلامی


اهل سنت معتزله

اهل حدیث

اشاعره

ماتریدیه

وهابیت

اباضیه

قدریه

شیعه امامیه

زیدیه

اسماعیلیه

ناووسیه

غلات اهل حق دروزیه

نصیریه

شیخیه

بابیت

بهائیت

اهل حق، على اللهی، سر سپردگان، یارسان، غلات، نصیریه، علویان و.... نام هایی است برای افراد و گروه هایی که در مورد امام على عليه السلام راه غلو را پیموده اند و او را به درجه خدایی رسانیده اند و برای خود آداب و رسوم خاص وضع کرده اند. برخی از این گروه ها حتی درباره رؤسای خود نیز غلو می کنند. در کشور ایران درباره این گروه ها معمولا از اسامی اهل حق و علی اللهی می شود، گرچه خود آنها ترجیح می دهند که بر آنان اهل حق اطلاق شود و کلمات علی اللهی و غلات خوشایندشان استفاده نیست. در ترکیه به این گروه بکتاشی و علوی و در سوریه نصریه و علویان می گویند. پیروان این مذاهب در کشورهای ایران، عراق، ترکیه، آلبانی، سوریه، افغانستان و کشورهای آسیای میانه پراکنده شده اند. درایران اکثر اهل حق در استان کرامنشاه زندگی میکنند هرچند در مناطق دیگر نیز طوایفی از اهل حق وجود دارند. ایران اکثر اهل حق در استان کرامنشاه زندگی میکنند هر چند در مناطق دیگر نیز طوایفی از اهل حق وجود دارند. گروه های مختلف اهل حق ، در آرا و عقاید و آداب و رسوم اختلافات زیادی دارند تا آنجا که به راحتی نمیتوان اهل کوفه را فرقه و مذهبی واحد دانست برخی از آنان صریحا امام علی علیه السلام را خدا می دانند برخی دیگر که شیطان پرست نامیده می شوند شیطان را تقدیس می کنند و حرام های الهی را حلال دانند و مخالف طهارت و عبادتند همچنین گروهی از اهل حق خود را اهل حق مسلمان و شیعه اثنی عشریه معرفی کرده و سعی میکنند تا عقاید خود را با عقاید امامیه هماهنگ سازند و به شریعت واعمال و عبادات اسلامی پایبندند.[۱] محتویات

[نهفتن] 

• ۱پيدايش • ۲سیر تاریخی • ۳دولت های مهم • ۴اشخاص مهم • ۵انشعابات • ۶عقایدمهم • ۷پراکندگی جمعیت • ۸منابع تکمیلی • ۹پانویس • ۱۰منابع پيدايش[ویرایش] درباره تاریخ پیدایش فرقه های اهل حق اختلاف نظر وجود دارد و در این باره مدارک مستندی در دست نیست . در کتاب های قدیمی که تا قرن پنجم نگاشته شده، نامی از اهل حق دیده نمیشود اگر ملاک اهل حق بودن را صرفا غلو درباره امام علی علیه السلام بدانیم در این صورت ، تاریخ پیدایش این فرقه به زمان امام علی علیه السلام میرسد زیرا در زمان آن حضرت ، برخی او را به درجه خدایی رساندند و حضرت با آنها برخورد شدیدی کرد ما اگر اهل حق را فرقه ای خاص با مجموعه ای از آرا و عقاید که هم اینک مرکز آنها در غرب ایران است بدانیم، در این صورت تعیین دقیق تاریخ پیدایش آنان ممکن نیست و تنها نقل قول هایی در این باره وجود دارد.و بنا به کتاب نامه سرانجام که از متون مقدس اهل حق است این مسلک از زمانی که خداوند با ارواح آدمیان به محاوره پرداخته از آنان بر الوهیت خود اقرار گرفته است عالم الست یا علم ذر پی ریزی شده و برنامه آن در هر زمان و عصری جزء اسرار پیامبران بوده و سینه به سینه از سلف به خلف و نیز دنباله همان برنامه می رسیده است که امام علی علیه السلام به سلمان و عدهای از یاران معدود خود تعلیم داد و سپس در ادوار گونان اسرار این گروه به اشخاص دیگری از قبیل بهلول، بابا سرهنگ، بابانااوس و سلطان اسحاق منتقل شده و آنان نیز به دیگران انتقال دادند. کتاب شاهنامه حقیقت که از کتاب های اهل حق به شمار می،رود مؤسس و پایه گذار اهل حق را نصیر معرفی میکند و او را .غلام حضرت علی علیه السلام میداند. برخی معتقدند این آیین در قرن دوم توسط بهلول ماهی و یارانش با استفاده از عقاید و آرا و ذخایر معنوی ایران مانند آیین زردشتی، مانوی و مزدکیو با بهره گیری از دین مبین اسلام و آیین مسیحی و کلیمی و افکار فرقه های غالی پس از اسلام پی ریزی شده است همچنین گفته شده است که مسک اهل حق در قرن سوم توسط شاه فضل ولی تاسیس شده. برخی دیگر بر آن اند که در قرن چهارم مردی به نام مبارک شاه ملقب به شاه خوشین که همچون حضرت عیسی علیه السلام متولد از مادری بکر به نام ماما جلاله دانسته می،شود در میان ایلات لر ظهور کرد و آیین حقیقترا در میان مردم شایع کرد گفته می شود و وعده داد که پس از رحلتش روحش به جسم شخصی به نام سلطان اسحاق حلول خواهد کرد. در قرن هشتم سلطان اسحاق سحاک یا صحاک ( در مناطق کردنشین بین ایران و عراق)ظهور کرد او در قریه برزنجه ناحیه شاره زور بخش حلبچه عراق به دنیا آمد امام پس از مرگ پدرش شیخ عیسی ، به منطقه اورامان ایران مهاجرت کرد اگر او را مؤسس فرقه اهل حق ندانیم، لااقل باید او را بزرگترین مجدد و احیاگر این آیین دانست. او بود که مذهبی با عقاید و آیین مشخص ابداع کرد و اهل حق را از مناطق مختلف کردنشین دور خویش جمع کرد و آنها را سازماندهی کرد. یکی از منابع مهم درباره آیین اهل حق مجموعه رسائلی است که شامل شش بخش میباشد و مجموعا نامه سرانجام یا کلام سرانجام نامیده می.شود این رسائل توسط سلطان اسحاق و یارانش نگاشته شده است. کتاب های دیگری نیز توسط یاران سلطان نوشته شده و از خود او نیز سرودهای زیادی برجای مانده است . سلطان اسحاق برای تداوم آیین خود یارانش را سازماندی کرد ابتدا یکی از یارانش به نام پیر بنیامین را به سمت پیری و دیگر دوستش به نام داود را به سمت دلیل برگزید سپس هفت تن از پیروانش را به عنوان هفت خاندان برای رهبری فرقه خویش انتخاب کرد. بدین ترتیب خاندان های هفتگانه پارسان (مخفف یارستان به معنای یاران حق ) تشکیل شد. این خاندان ها عبارت اند از: شاه ابراهیمی، یادگاری، خاموشی، عالی قلندری، میرسوری، مصطفائی، حاجی باویسی در قرن در قرون یازدهم تا سیزدهم، چهار خاندان دیگر به نام های زنوری، آتش بگی، شاهیاسی و بابا حیدری تشکیل شد. در نتیجه هم اکنون در آیین پارسان یازده خاندان وجود دارد به فرزندان هر یک از این خاندانها سید گفته میشود که وظایف خاصی بر عهده آنان است. سلطان اسحاق گذشته از خاندان ها به منظور سازماندهی اهل حق ، دسته های دیگری نیز ایجاد کرد و برای هر دسته و نظایف خاصی تعیین نمود.[۲] سیر تاریخی[ویرایش] اغلب یارسانیان که خود را مسلمان می‌دانند درباره ظهور آیین یارسان بر این باورند که خداوند از میان بنی‌آدم پیامبرانی همراه با کتاب آسمانی مبعوث کرد تا انسان ها را به‌سوی فلاح و رستگاری راهنمایی کنند. پس از آخرین فرستاده‌ی خداوند، اندیشه‌ای پدیدار شد که اهل حق درباره او چنین می‌گویند: «طبق اصل تکامل (در میان اهل حق)، شریعت دوره‌ی خود را از حضرت آدم صفی الله تا حضرت محمد رسول‌الله (صلی‌ الله علیه و آله) آخرین پیامبر مرسل طی نمود. در اثر آگاهی کامل شریعت و ترقی علوم معنوی، دوره‌ای به نام "معرفت" به وجود آمده که با قبول اصل شرع، به تکامل معنوی انسان همت گمارده‌ و عارفانی به وجود آمده‌اند که آنان نیز مرکز تجلی حق بوده .بر اساس تجلی ذات خداوند در انسان، اهل حق معتقدند: «در هر زمان یک شخص بیش از سایر مردم دارای ذات خدائی بوده که آن شخص مظهر حق‌تعالی یا به قولی ذات (خدا) مهمان می‌باشد.که ره‌آورد چنین اندیشه و تفکری امروزه "آیین یارسان" یا "اهل حق" خواهد بود، که بنا بر اندیشه اهل حق، به آن "دوره حقیقت" می‌گویند. [ظهور دوره‌ی حقیقت از نگاه یارسان (اهل حق)حال باید به اهل حق گفت که اولا این ادعای شما بدون دلیل است و دلیلی از شرعیت السلام بر آن نیامده یا خبری مبنی بر آمدن چنین دینی منتشر نشده است و ثانیاً مبتنی بر عقیده باطل تناسخ یا دونادون می‌باشد که با ادله عقلی و نقلی مردوداست.[۳] دولت های مهم[ویرایش] ندارد اشخاص مهم[ویرایش] نام اصلی "نورعلی الهی" پایه‌گذار جریان "مکتب" در فرقه اهل حق، "فتح‌الله" ملقب به "کوچ علی" است که بنا بر داستان‌سرائی و عوام فریبی که نورعلی الهی بیان می‌کند، تغییر پیدا کرده است و او مدعی است که سلطان اسحاق روح سیدی را به پیکر او وارد کرده است. نورعلی الهی مدعی که نامش توسط سلطان اسحاق برزنجه‌ای از «فتح‌الله» ملقب به «کوچ علی» به «سید نورعلی» تغییر پیداکرده است و هریک از بندهای نام او -نورعلی- مستفاد و منطبق با یکی از آیات الهی در قرآن کریم است که از طرف خداوند به خاندان او عطا گردیده است. سلطان اسحاق برزنجه‌ای که در میان سرسپردگان به این فرقه در تاریخ تولد و وفات سلطان اسحاق اختلاف‌نظر وجود دارد. سلطان اسحاق که در خانواده‌ای پیرو مذهب اهل سنت با گرایش به تصوف به دنیا آمده بود بعد از مرگ پدر از کردستان عراق به کردستان ایران مهاجرت نمود و قوانینی را در اهل حق وضع نموده است که تا امروز اهل حق به آن پایبند هستند. شیخ صفی‌الدین اردبیلی جد پادشاهان صفوی در اهل حق جایگاه خاصی دارد.آنان معتقد هستند که شیخ صفی‌الدین ملقب به "صفیله"، بعدازاینکه دوازده سال شاگردی شیخ زاهد گیلانی را نمود، به دستور استاد خود، به‌رسم طریقت برای بستن کمر، در سال 687 هجری قمری به "پِردیور" مسافرت نمود و به سلطان اسحاق پیوست.[۴] انشعابات[ویرایش] ندارد عقایدمهم[ویرایش] همان گونه که گفته شد اهل حق درباره امام على عليه السلام غلو مى کنند بسیاری از آنان امام علی علیه السلام را به مقام الوهیت میرسانند در شاهنامه حقیقت، از کتاب های اهل حق، آمده است:به دور محمد همان کردگار، شد از جامه مرتضی آشکار، پس از رحلت احمد مصطفی، بر او جانشین گشت آن مرتضی، كه ان مرتضي بود ذات خدا، به تخت بقاگشت فرمانرواخداوند برخی از اهل حق همان اعتقادی که درباره حضرت علی علیه السلام دارند در مورد برخی بزرگان خود نیز دارند و معتقدند در جامه های مختلف به میان مردم آمده است در وهله او در جامه، خداوندگار در مرتبه دوم در جامه علی علیه السلام در مرحله سوم در جامه شاه خوشین، در مرتبه چهارم در جامه سلطان سحاک ، در مرتبه پنجم در جامه قرمزی شاه ویس قلی، در مرتبه ششم در جامه محمد بیک، در مرتبه هفتم در جامه خان آتش ظاهر شده است . از دیگر عقاید رایج در میان اهل حق، مساءله حلول است. حلول به معنای وارد شدن چیزی در غیر خود است و در اصطلاح به معنای حلول ذات خدا در اشیا و افراد است. مساءله حلول مبنای اعتقادی به الوهیت امام علی علیه السلام و برخی از بزرگان اهل حق ، به این معنا که خداوند در حضرت علی علیه السلام و شاه خوشین و سلطان سحاک و دیگران حلول کرده است. تناسخ یکی دیگر از عقاید اهل حق است. تناسخ عبارت از داخل شدن روح انسان پس از مرگ در بدن دیگر است . بر این اساس هر انسان متناسب با اعمالی که در زندگی خویش انجام داده است، پس از مرگ وارد بدن خاصی که به منزله لباس جدید اوست می شود. روح نیکوکاران وارد بدن و لباس ثروتمندان، و روح بدکاران وارد بدن فقرا میشود تا جزای کردار خویش را ببیند. هر انسانی پس از عوض کردن هزار جامه و لباس، هزار و یکمین جامه خود را که عبارت از بقا و ابدیت است خواهد پوشید. اهل حق معتقدند ارواح انبیاء در بدن بزرگان آنها وارد شده اند. قبلا دیدیم که اعتقاد به تناسخ و تقمص در نزد دروزیها هم رایج است . این اعتقاد در همه ادیان هندی و نیز برخی فلسفه های باستان همچون فلسفه فیثاغوری وجود داشته است و احتمالا از ادیان هندی وارد این گونه فرقه ها شده است. ادیان الهی با مساءله تناسخ سخت به مخالفت پرداخته.اند آن را عقیده ای باطل و بی پایه میدانند.[۵] پراکندگی جمعیت[ویرایش] به گفته دائرة المعارف تشیع در آغاز ایجاد مسلک اهل حق پیروان آن وحدت عقیده داشته.اند با گستردگی جماعت اهل حق و مهاجرت ایلات به دیگر مناطق به تدریج اختلافات میان اهل حق شروع شد و پیروان آن به گروه های مختلفی تقسیم شدند. علت این اختلاف ها عبارتند از: نقل سینه به سینه کلام ها، دسترسی نداشتن پیروان به کلام های موثق سودجویی برخی از پیشوایان محلی تفاوت ،زبان ملیت رسوم قومی و اجتماعی پیروان و بی سوادی اکثریت پیروان گروهی از اهل حق معتقدند دین آنها دین یاری و سلطان سهاک دران دوران اسرار الهی را به صورت قوانین و ارکان اهل حق به یاران ابلاغ از این رو ارتباطی با دیگر ادیان ندارند. نمود.به گفته دائرةالمعارف تشیع گروهی دیگر در اثر آمیزش با فرق، دیگر عقاید خود را با اعتقادات آنها یکی دانسته اند گر چه خود را یارسان مینامند، ولی عملاً از نظر اعتقادی گروهی از آنها علی اللهی و گروهی دیگر شیطان پرست هستند.به گفته دائرةالمعارف تشیع گروهی دیگر خود را تابع مذهب شیعه اثنی عشری جعفری میدانند و معتقدند آئین، حقیقت دین نیست و مسلک اهل حق تابع مذهب اثنی عشری جعفری است. به گفتۀ تحفه ناصری پیروان اهل حق به نام های مختلف اهل، حق پارسان، نصیری اهل طایفه علی اللهی و شیطان پرست معروف اند.اما پیروان این آئین میگویند آنها پارسان یا اهل حق هستند و گروهی به اشتباه آنان را علی اللهی یا شیطان پرست میخوانند.بر اساس نگاهی به تاریخ و فلسفه اهل حق پارسان نام بومی و ایرانی پیروان دین اهل حق یا همان على اللهی است.پیروان کیش پارسان که فارس زبانان آنها را بیشتر به نام علی اللهی میشناسند بیشتر ساکن بخش باختری استان کرمانشاه ایران هستند کیش پارسان آمیزه ای است از دین های زرتشتی و بودایی و اسلام آنها مانند بوداییان به و ازایش باور دارند یعنی بر این باورند که ما پس از مرگ در پیکر دیگری دوباره زاییده میشویم مناطق گوران و لرستان مرکز اصلی پیدایش آئین یارسان یا اهل حق است.[۶] دروزیه فرق و مذاهب اسلامی


اهل سنت معتزله

اهل حدیث

اشاعره

ماتریدیه

وهابیت

اباضیه

قدریه

شیعه امامیه

زیدیه

اسماعیلیه

ناووسیه

غلات اهل حق

دروزیه نصیریه

شیخیه

بابیت

بهائیت

نویسنده : فاطمه صمدی محتویات

[نهفتن] 

• ۱تعریف • ۲پیدایش • ۳علت نام‌گذاری • ۴عقاید • ۵کتاب های مقدس • ۶هفت خصلت توحیدی • ۷تشکیلات دینی • ۸افراد معروف • ۹منابع تکمیلی • ۱۰پانویس • ۱۱منابع تعریف[ویرایش] در زمان حکومت الحاكم بامر الله (۳۷۵ - ۴۱۱ ق ) ششمین خلیفه فاطمی، گروهی از اسماعیلیان درباره الحاکم غلو کردند و او را به درجه خدایی رساندند. این گروه پس از مرگ الحاکم بر آن شدند که او غایب شده و روزی به میان مردم باز خواهد گشت.[۱] طور کلی میتوان گفت مسلمانانی بودند که عقاید شیعی داشتند و به طوری می‌توان گفت منشعب از اسماعیلیه بودند ، اما به دلیل فشارهای حکام ضد شیعی و محیط و شرایط زندگی و جدا ماندن از منابع اصلی اسلامی برخی از عقاید خود را حفظ کرده اما برخی دیگر را متناسب با شرایط زندگی و جامعه ترک کردند. پیدایش[ویرایش] این فرقه در مصر پدید آمد و در سوریه رشد کرد و بعدها در لبنان نیز پیروانی یافت و هم اینک پیروان مذهب دروزی در کشورهای سوریه و لبنان زندگی میکنند طبق آماری که در اواسط قرن بیستم گرفته شده جمعیت دروزیان در حدود دویست هزار نفر بر آورد می شود.[۲] علت نام‌گذاری[ویرایش] به دلیل انتساب به امام برجسته دروزی ها یعنی محمدبن اسماعیل دروزی به دروزیه معروف شده ، البته برخی از آنها خود را موحدون میدانند و این نام گذاری را درست نمیدانند . به هر حال نمی توان نقش محمد بن اسماعیل را در این مذهب نادیده گرفت . عقاید[ویرایش]

نماد دروزیه دروزی ها علاقه و تلاش زیادی برای پنهان نگه داشتن عقاید خود داشتن و همین باعث شده آنها با سایر فرق و مذاهب زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند و خود را با اوضاع و شرایط سازگار کنند . دروزی ها اجازه چاپ کتاب های دینی خود را نمیدادند تا اینکه برخی از این کتب در سال 1250 ه ق در حمله سپاه ابراهیم پاشا به دست عثمانی ها افتاد و برای نخستین بار عقاید آنها برملا شد .از جمله عقاید فرقه دروزی ، یا دست کم عقیده اکثر دروزیان ، تناسخ میباشند بر این اساس، آنان معتقدند که روح انسان پس از مرگ و جدا شدن از بدن انسان مرده وارد بدن انسان دیگری میشود از این رو آنان تعدد ارواح را ثابت می دانند و معتقدند کسانی که در زمان حمزه به مسلک دروزی ایمان آورده اند روحشان پس از مرگ در یک دروزی دیگر حلول خواهد کرد. از آنجا که به اعتقاد دروزیان بدن برای روح به منزله لباس قمیص ) است ، و روح دائما لباسی را کنده لباس دیگری می پوشد، لذا آنها از تناسخ به عنوان تقمص نام می برند.دروزیان تغییر دین و مذهب را جایز نمی دانند و معتقدند هر کس باید در دین و مذهب خویش باقی بمانند . آنان حتی با مسلمان شدن غیر مسلمان و دروزی شدن غیر دروزی نیز مخالفند دلیل آنان این است که در همه ادیان و مذاهب جوهر توحید وجود دارد و آنها تجليات حقیقت واحدند در نتیجه روی گردانی از مذهب خود را نتیجه جهل فرد به آیینش میدانند و لذا به همه انسانها توصیه میکنند که در دینشان بیشتر تامل کنند .[۳] کتاب های مقدس[ویرایش] متون مقدس دروزی شامل قرآن و رسائل حکمت است. دیگر نوشته‌های قدیمی دروزی شامل رسائل الهند (رسائل هند) و دست‌نوشته‌های از دست‌رفته (یا پنهان شده) مانند المنفرد بذاته و الشریعه الروحانیه و دیگر نوشته‌های تعلیمی و جدلی است. • رسائل الحکمت : این اثر که مهم‌ترین کتاب دروزیان است، متشکل از۱۱۱رساله و در ۶بخش تنظیم شده است. ترتیب رساله‌ها و محتوای آنها در تمام نسخه‌های خطی و چاپی یکسان است. برخی از این رساله‌ها شامل سجلاتی است که در دورۀ الحاکم صادر شده و برخی از سوی حمزة بن علی خطاب به اشخاص مختلف و برخی هم در تبیین عقاید نوشته شده‌اند. قسمتی از این رساله‌ها از محمد بن اسماعیل تمیمی و قسمتی دیگر هم از تألیفات سموقی است. نویسندۀ برخی از رساله‌ها نیز نامعلوم است. [۴] هفت خصلت توحیدی[ویرایش] الحاکم بامرالله هفت تکلیف‌شرعی را از دروزیان برداشت و به جای آن هفت خصلت توحیدی بر آنان مقرر کرد.[۵]عبارتند از: • صدق اللسان به جای نماز، که عبارت است از ایمان و توحید و دلیلی بر توحید الحاکم.[۶] از اوقات پنج گانۀ نماز هم به حدود پنج گانه تعبیر شده است. [۷] • حفظ الاخوان به جای زکات، که عبارت است از یاری رساندن به برادران دینی و مراعات آنان از هر نظر.[۸] • ترک عبادت عدم و بهتان به جای روزه. هر مذهبی خارج از مذهب توحید، از جمله عقاید تنزیل و تأویل و فروع آنها، عدم به شمار می‌رود.[۹] • برائت از ابلیس‌ها و طغیان به جای حج. از ناطقان و اساس‌ها و ائمه و حجج شرایع ظاهری و باطنی به ابلیس تعبیر شده است.[۱۰] • توحید و پرستش الحاکم در هر عصر و زمان به جای شهادتین.[۱۱] • رضا به جای جهاد. • تسلیم امر الحاکم شدن به جای ولایت، که این دو رکن اخیر نتیجۀ ارکان قبلی است و با این دو موحدان از باقی مردم باز شناخته می‌شوند.[۱۲] اما عبدالله نجار بر آن است که اصول شریعت دروزیان همان هفت اصل معروف اسلامی،یعنی شهادتین، نماز، زکات، روزه، حج، جهاد و ولایت است.[۱۳] تشکیلات دینی[ویرایش] امروزه دروزیان به دو بخش عقّال و جهّال تقسیم می‌شوند. عقال روحانیون پرهیزکاری‌ که به حقایق دینی واقف بوده و قادر به خواندن و تفسیر نوشته‌های سرّی و نیز رسائل الحکمة‌ هستند. آنان راهنمای روحانی جهالند و بر مراسم و فرایض جامعه نظارت می‌کنند. دانشمندترین افراد طبقۀ عقال مرجعیت خاصی در جامعه دارند و شیخ خوانده می‌شوند.[۱۴] جهّال : سایر افراد که بر هوای نفس خود تسلط ندارند از جرگۀ جهالند.[۱۵] ورود یک جاهل به جرگۀ عقال موکول به موفقیت وی در امتحانات طولانی در خصوص تطبیق دادن عقاید و رفتار مذهبی‌اش با الگوی رفتاری مورد نظر است و پس از آن وی دقیقاً باید بر طبق مقررات دین زندگی کند.[۱۶] چنین کسی اگر معیارهای پذیرفته شده را نادیده بگیرد، از حضورش در مجامع دینی و از اشتغال او به خواندن رسائل جلوگیری می‌شود. این حالت اِبعاد رد خوانده می‌شود.[۱۷] افراد معروف[ویرایش] • محمد بن اسماعیل :مشهور است که مؤسس فرقه دروزی فردی به نام درزی بوده است. درزی به معنی خیاط است و گفته شده است که نام اصلی درزی ، محمد بن اسماعیل ملقب به نشتکین بوده است و احتمالا به دلیل شغلش به درزی مشهور شده است. درزی ایرانی الاصل و پیرو مذهب اسماعیلی بود. او در سال ۴۰۸ ق - به مصر رفت و با حمزه بن علی زوزنی که ایرانی الاصل و از مقربان الحاکم بود طرح دوستی ریخت و به یاری او به دربار الحاکم راه یافت . سپس مذهب دروزی را با کمک حمزه و حمایت الحاکم پایه ریزی کرد و کتابی در این باره نوشت و به تبلیغ این مذهب در قاهره پرداخت.[۱۸] • جمال الدین عبدالله تنوخی :پس از حمزه و یارانش تا زمان حاضر چند عالم بزرگ در میان دروزیان ظهور کرده است که بزرگترین آنها امیر رسید جمال الدین عبدالله تنوخی است. از او آثار زیادی بر جای مانده است و افراد بسیاری از درسها و مواعظ او استفاده کرده اند. اخلاق و زهد مهمترین بعد شخصیتی تنوخی است.[۱۹] • شیخ محمد ابوهلال : فرد دیگر شیخ محمد ابوهلال ملقب به شخی فاضل است که شخصیتی همچون تنوخی داشته است . او شاعری زبردست بوده و اشعاری در وصف خداوند و پیامبر صلی الله علیه و اله و اهل بیت او عليه السلام و اهل عرفان سروده است . گفته میشود او نیز آثار متعددی داشته است که اکثر آنها اعم از نثر و نظم از بین رفته است.[۲۰]

نصیریه نویسنده: مریم خالقی

نصیریه و علویون


محتویات

[نهفتن] 

• ۱تعریف o ۱.۱علت نام گذاری • ۲سیر تاریخی • ۳اشخاص مهم • ۴پراکندگی جمعیت • ۵باورها و اعتقادات • ۶منابع تکمیلی • ۷پانویس • ۸منابع تعریف[ویرایش] علویه یا نصیریه یکی از مذهب های منشعب شده از شیعه است که بزرگترین اقلیت دینی را در سوریه تشکیل می دهند. این مذهب از آن دسته مذهب ‏‌هایى است که با عمرى حدود هزار سال، تا امروز نیز دوام یافته و در بخش وسیعى از آسیاى غربى، به ‏ویژه شمال غرب سوریه پراکنده است. شاید شناسایى تاریخى و عقاید هیچ مذهبى از مذه‏ب هاى اسلامى به‏ اندازه شناسایى نصیریه دشوار نباشد. شرایط تاریخى، انزواى اجتماعى در طول چندین قرن، شرایط جغرافیایى مناطق سکونت آنان، باطنى گرایى و پنهان کارى نزد این مذهب و نیز دشمنى و دروغ‏گویى برخى مورخان و صاحبان کتاب‏‌هاى فرق، مهم‏ترین علل این صعوبت است. آن‏چه تحمل این دشوارى و وارد شدن به میدان شناسایى تاریخى و عقیدتى این مذهب را ضرورى مى‏سازد خروج شگفت‏ انگیز و تدریجى این جماعت از انزوا در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادى و نقش آفرینى وسیع آنان در تحولات منطقه غرب آسیا، به ‏ویژه سرزمین سوریه است. فرق و مذاهب اسلامی


اهل سنت معتزله

اهل حدیث

اشاعره

ماتریدیه

وهابیت

اباضیه

قدریه

شیعه امامیه

زیدیه

اسماعیلیه

ناووسیه

غلات اهل حق

دروزیه

نصیریه شیخیه

بابیت

بهائیت

علت نام گذاری[ویرایش] نصیریه که با نام «علویان» نیز شناخته مى‏شود بخشى از پیکر جهان تشیع است که بیشتر مورخان و علماى علم ملل و نحل ظهور آن را به قرن سوم هجرى و زمان حیات امام حسن عسکرى علیه‏ السلام پیشواى یازدهم شیعیان یا دوران غیبت صغرا نسبت مى‏دهند. نصیریه به ضم نون و فتح صاد، صفت نسبی است؛ انتساب به نصیر یا نصیری. درباره نصیر نیز دیدگاه های مختلفی وجود دارد که مهمترین آن، انتساب به فردی به نام ابن نصیر است. البته درباره دلیل نام گذاری و ریشه کلمه نصیریه دیدگاه های متعدد و متفاوتی وجود دارد[۱] برخى مانند ابوالفداء در تاریخ خود مدعى هستند که این نام از نام نصیر، غلام و مولاى آزاد شده على‏ بن ابى ‏طالب علیه ‏السلام گرفته شده است نظر دیگر، سابقه آن‏ها را از این هم عقب‏ تر مى ‏برد و مدعى است که دلیل نام‏گذارى نصیریه، به دوران فتوحات و فتح شام مربوط است.[۲]

نصیریه را انصاریه و علویه نیز مى‏گویند.[۳] در دوران ما این مذهب به علویان معروف‏ اند. دراین ‏باره، دو نظر نیز وجود دارد: یک نظر مى‏گوید که نصیرى‏ ها از ابتدا به علویان معروف بوده‏ اند و علت اصلى اطلاق نام نصیریه به علویان همان علت است که به موجب آن به شیعه رافضى، سبئیه و ... گفته‏ اند و آن به قصد دشمنى و تشنیع بوده که فراوان اتفاق افتاده است. و نظر دیگر این‏که، واقعیت این است که این فرقه همواره به عنوان نصیریان شناخته شده است؛ نامى که بر وجود مذهبى در قرن سوم هجرى/نهم میلادى دلالت دارد. علاوه براین، باید این نکته نیز خاطر نشان شود که علوى، اصطلاحى عمومى است و غالبا به همه شیعیانى اطلاق مى‏شود که از على علیه‏ السلام متابعت کرده و معتقدند او وارث و جانشین پیامبر صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله در رهبرى جامعه مسلمانان مى‏ باشد.[۴] به اعتقاد علویون دلیل اینکه به علویون نصیریه می‌گویند این است که در اثناء جنگ‌های صلیبی به کوه‌های نصیرۀ سوریه پناه بردند و امویان به جهت تحقیر، آنان را نصیریه نامیدند. برخی برآنند که نصیریه به این جهت به این نام خوانده می‌شوند که آنان از احفاد انصار و از شیعیان علی علیه السلام بودند که از ظلم و جور حکومت عثمانی به این مناطق پناه آوردند.[۵] سیر تاریخی[ویرایش] وقتى از تاریخ علویان سوریه سخن مى‏گوییم، نمى‏توانیم خود را در روایت‏‌هاى سنتى و حکایت‏‌هاى تاریخى که برخى منابع و مآخذ ارائه مى‏ نمایند محصور نماییم. تاریخ این جامعه گرچه هزار سال عمر دارد، اما حقیقت این است که جز یکى دو قرن اخیر، باقى آن در انزوا و عزلت محض گذشته است، به‏‌گونه‏‌اى که در منابع قرن‌‏هاى مختلف از آنان کمتر سخن رفته است. البته تردیدى نیست که این جماعت با توجه به اعتقادات و تفکراتشان و نیز حضور در مناطق استراتژیک و حساس به لحاظ نظامى و سیاسى، بایستى نقش غیر قابل انکارى در دوره‏ هاى مختلف، به‏ ویژه درتاریخ منطقه سواحل شام بازى کرده باشند. به هر حال، تشتت گزارش ‏هاى تاریخى درباره این جامعه که تا اختلاف کم‏ نظیر در ضبط نام این جماعت پیش رفته است از یک سو، و عدم وجود تاریخ‌‏هاى محلى ویژه مناطق سواحل شمال شام در جریان تاریخ‌‏نگارى اسلامى و نیز خشم و نفرت عمومى حکومت‌‏ها و بعضا توده ‏هاى مردم به‏ ویژه اهل سنت نسبت به این جامعه، به خصوص از قرن ششم به بعد از سوى دیگر، باعث مکتوم ماندن نقش و فعالیت‏ هاى این گروه در حیات سیاسى ـ اجتماعى منطقه شده است. بیشتر مورخان و نویسندگان ملل و نحل پیدایش این مذهب را در قرن سوم هجری دانسته‎ اند. این فرقه در دوره امام حسن عسکری(ع) یا دوران غیبت صغرا در عراق شکل گرفت. این فرقه به محمد بن نُصیر از نزدیکان امام هادی(ع) و بنابر برخی منابع از اصحاب امام حسن عسکری(ع) منتسب است. بر اساس گزارش‎ منابع رجالی در دوران امام هادی(ع) انحرافاتی از محمد بن نصیر آشکار گردید که منجر به تبری امام از وی و طرد او شد. این وضعیت در دوره امام حسن عسکری (ع) نیز ادامه یافت. انحرافات وی در دوره امام حسن عسکری بر غلو در حق ائمه (ع) متمرکز بود. بنیان‌گذار مذهب نصیریه در دوره غیبت صغری، ادعای بابیت و سفارت امام زمان(عج) کرد. بر اساس این، او مدعی شده بود محمد بن عثمان عمری دومین نائب از نواب اربعه امام زمان(عج) است. این اقدام وی موجب شد از حلقه نزدیکان امام منع شود. ابن نصیر پس از مطرود شدن، ادعای نبوت و الوهیت کرد. او به تناسخ معتقد بود و درباره امام هادی غلو کرده، ادعای ربوبیت وی را مطرح می‌‎کرد. اشخاص مهم[ویرایش] پس از ابن نصیر، محمد بن جندب جانشین وی شد اطلاعات تاریخی در مورد او موجود نیست. بعد از ابن جندب نیز محمد جنان جنبلانی که بعدها طریقت جنبلانیه را در تصوف پایه‌گذاری کرد جانشین وی شد. جنبلانی به مصر سفر کرد و در آنجا با حسین بن حمدان خصیبی، فرد تاریخ ساز مذهب نصیریه، آشنا شده و او را به شاگردی پذیرفت. خصیبی پس از وفات جنبلانی در سال ۲۸۷ هجری قمری در عراق، جانشین وی و زعیم علویان شد.[۶] خصیبی از عراق به حلب رفته و در دوره سیف الدوله حمدانی دعوت خود را ادامه داد. خصیبی توانست با آمیختن آموزه ‎های نصیری با تصوف و همچنین با حمایت دولت حمدانی به ویژه سیف‎ الدوله پایه‎ های نصیریه را در شام تثیبت کرده و به طور کلی انتقال نصیریه از عراق به مناطق شمالی شام را فراهم کند.[۷] پراکندگی جمعیت[ویرایش] هم‌اکنون علوی‌ها بیشتر در سواحل سوریه و استان ختای در ترکیه متمرکز هستند. به‌طور تقریبی سیزده درصد جمعیت سوریه علوی هستند. در سوریه آن‌ها قدرت سیاسی قابل توجهی را به دست آورده‌اند. آن‌ها از زمان سرپرستی فرانسه بر سوریه مقامات مهمی در ارتش به دست آورده و با به قدرت رسیدن حزب بعث در سال ۱۹۶۳ موقعیت بهتری به دست آوردند اما پس از رسیدن حافظ اسد به قدرت بود که جایگاه آن‌ها کاملاً مستحکم شد. از بین ۳۳ افسر نظامی ارشد منتخب حافظ اسد برای فرماندهی نیروهای مسلح، و سرویس‌های امنیتی و اطلاعاتی بین سال‌های ۱۹۷۰ تا ۱۹۹۷ حداقل ۱۹ نفر علوی بوده‌اند. با این حال به نظر نمی‌رسد وضعیت سیاسی اجتماعی علوی‌ها در جامعه سوریه به‌طور کلی بهبود قابل توجهی کرده باشد. باورها و اعتقادات[ویرایش] نصیریه از منظر تاریخی و در نگاه منابع ملل و نحل جزء فرق غلات شیعه طبقه بندی شده‎ اند. بیشتر منابع، این مذهب را از مذهب‌های غالی منشعب از امامیه در دوران غیبت صغری به شمار آورده‌اند.[۸] اعتقاد به حلول خداوند در امام علی(ع) و الوهیت او، اسقاط تکالیف دینی و اباحه محرمات، تأویل‌گرایی و تناسخ همواره به عنوان یکی از اصول اساسی اعتقادات نصیریه در طول تاریخ حیات آنان بوده است. آنان معتقدند پیامبر(ص)، ائمه (ع) را مرجع و رهبر دینی مسلمانان قرار داده است. علویان به تبری از دشمنان ائمه معتقدند.[۹] انحرافات شدید غالیانه علویان ارتباط محکمی با شرایط خاص تاریخی، جغرافیایی و بستر عقیدتی که در آن رشد کرده‎ اند دارد. از جمله این شرایط خاص می‌توان به فشار حکومت‎‌‎‏‍های جور و تعصبات مذهبی دولت ‎های سنی مناطق شام، سکونت در مناطق مرزی میان مسلمانان و صلیبیان و حملات مداوم صلیبی ‎ها به آنان، و انزوای جغرافیایی و قطع ارتباط آنان با مراکز تشیع امامی اشاره کرد. این وضعیت منجر به تأثیر آنان از تصوف، اسماعیلیه و مسیحیت شد. البته برخی از گزارش ‎های صاحبان کتب فرق و مذاهب درباره علویان سوریه نیز اتهاماتی بوده که به آنان زده می‎شد که آن نیز ناشی از تعصبات مذهبی این دسته از نویسندگان است.[۱۰] در مقابل در دوره معاصر شمار زیادی از گروه ‎های علوی خود را ملتزم به اجرای احکام و شریعت اسلام می‎دانند و هرگونه اباحه و اعتقاد به حلول و تناسخ را باطل می‎شمارند. این وضعیت جدید تا حدی است که برخی مدعی‎اند نصیریه مذهبی است که دچار استحاله شده است؛ زیرا آنچه امروز به عنوان عقاید علویان شناخته می‎شود، کمتر شباهتی به گزارش منابع قدیمی فرق در باب فرقه نصیریه دارد.[۱۱] خود علویان معتقدند که علی‌رغم توجه به مقام علی بن ابی‌طالب (ع) اما آنها هرگز مقام ربوبیت و خلقت جهان را به حضرت علی (ع) نداده اند. برخی معتقدند تعالیم نصیریه عبارت است از التقاط عناصر شیعه و مسیحیت و باورهای زرتشتی و مهرپرستی ایران پیش از اسلام. چرا که به عقیده گروهی از ایشان، خدا، ذات یگانه‌ای است مرکب از سه اصل لا یتجزی به نامهای: معنی، اسم، باب و این تثلیث به نوبت در وجود انبیاء مجسم و متجلی گشته است و آخرین تجسم با ظهور اسلام مصادف شد و آن ذات یگانه در تثلیث لا یتجزایی در وجود علی(ع) و محمد(ص) و سلمان فارسی تجسم یافت. با این حال، برخی این عقاید را مربوط به گذشته دانسته و معتقدند نصیریه امروز چنین اعتقادی ندارند. طبق گفته این افراد، امروزه كساني از نصيريه که در سوريه و لبنان زندگي ‌مي‌كنند، خود را شيعه دوازده امامي دانسته و خود را "علويّون" معرفي كرده و موارد بالا مثل تناسخ و غلو را ردّ كرده و اعتقادات شيعه اماميّه را كاملاً قبول داشته و مي‌گويند: محمد بن نصير نميري، رئيس فرقه نميريه بوده و در ميان نصيريه و علويّون فقط عدّة‌ كمي غلو كرده‌ و ائمه را خدا دانسته و به تناسخ اعتقاد داشته اند. مراسم مذهبی را روحانیان ایشان بر بلندیها در بقاعی که (قبه) نامیده می شود برگزار می کنند. همچنین برخی مدعی‌اند نصیریه در بزرگداشت عیسی(ع) افراط می کنند و حواریون و عده ای از شهدای مسیحی را محترم می شمرند و به تعمید و اعیاد مسیح نیز توجه دارند. از نظر برخی عقایدنگاران، نصیریه معتقدند پیغمبر(ص)، علی(ع) را به عیسی(ع) تشبیه کرده و گفته است: ای علی(ع) اگر مردم آنچه را که درباره عیسی(ع) بن مریم گفته‌اند درباره تو نمی گفتند هر آینه من درباره تو سخنها و گفتارهایی را می راندم. از این جهت علی(ع) را در رسالت تشریک نبوت حضرت محمد(ص) دانستند. بسیاری ریشه نصیریه را در عقاید ایران باستان می‌دانند. گرایشات عرفانی و مهرپرستانه و به خصوص علاقه به عید نوروز و جشن‌های باستانی ایران دو دلیلی است که این نظریه را تقویت می‌کند. شیخیه نویسنده زهرا کیک فرق و مذاهب اسلامی


اهل سنت معتزله

اهل حدیث

اشاعره

ماتریدیه

وهابیت

اباضیه

قدریه

شیعه امامیه

زیدیه

اسماعیلیه

ناووسیه

غلات اهل حق

دروزیه

نصیریه

شیخیه بابیت

بهائیت

محتویات

[نهفتن] 

• ۱تعریف • ۲پیدایش • ۳اشخاص خاص • ۴عقاید و آرا o ۴.۱معاد o ۴.۲امامت o ۴.۳رکن رابع • ۵پراکندگی جمعیت • ۶انشعابات o ۶.۱باقریه o ۶.۲شیخیه کرمان o ۶.۳شیخیه آذربایجان • ۷منابع تکمیلی • ۸پانویس • ۹منابع تعریف[ویرایش] شیخیه گروهی از شیعیان امامی پیرو شیخ احمد احسایی،عالم و فقیه قرن ۱۲ و ۱۳ که در پنج سالگی قرآن را نزد پدر خود،شیخ زین الدین احسایی،آموخت، بودند.احسایی همچنین ادبیات عرب و مقدمات علوم دینی را در احسا، زادگاه خود،آموخت در عصر قاجار، با پیشامد آشفتگی های سیاسی و اقتصادی و از طرف دیگر بالا گرفتن اختلافات بین اصولیان و اخباریان، گرایش تازه ایی با قرائت خاص از تعالیم اعتقادی شیعه به وجود آمد که "شیخیه" نامیده شد.[۱] اساس تعالیم شیخیه، آموزه های خاص احسایی است که در برخی موارد با آموزه های متعارف و رایج شیعیان امامی تفاوت دارد.[۲] پیدایش[ویرایش] آغاز شکل گیری مذهب شیخیه به دوران حیات شیخ احمد احسایی باز میگردد؛ دورانی که میان اصولیان و اخباریان، به ویژه در عراق و در شهر های کربلا و نجف ادامه داشت. احسایی سنت علمی اخباریان را به خوبی می شناخت و از شیخ حسین بن عصفور بحرانی، اجازه روایت داشت.[۳] از سوی دیگر، او با بزرگان اصولی نیز مراوده داشت؛ از دقت در لحن او در این مباحث به نظر میرسد که احسایی خود را در مقام ناظری بیرون از دو طرف بحث قرار می داده است و سخن هیچ یک از طرفین را کامل نمی‌دانست. هر چند روش او به روش اخباریان نزدیک تر دانست می‌شود.البته تفاوت هایی اساسی نیز با آنها داشت؛از جمله در شیوه استدلال و آرای وی درباره مباحثی مثل اجتماع. احسایی تلاش می کرد منظومه فکری خود را با اصلاح اندیشه های کلامی رایج روزگار خود و جمع، میان آموزه های فلسفی و عرفانی با قرآن و حدیث ، به صورت آرایی نظام مند برخاسته از قرآن و حدیث عرضه کند. احسایی با حمایت دولت قاجار توانست عقاید خود را ترویج دهد و سپس جانشینان او در داخل و خارج، عقاید وی را گسترش دادند. در مقابل عقاید آنها علمایی ایستادگی کردند که شهیدثالث محمد تقی برغانی یکی از آنها بود. اشخاص خاص[ویرایش] شخصیت های مهم مذهب شیخیه؛ • شیخ احمد احسایی • سید کاظم رشتی • محمد کریم خان کرمانی • حسن احقاقی بودند. عقاید و آرا[ویرایش] مبنای اصلی شیخ احمد که بیانگر روش اصلی اوست؛ این است که همه علوم و معارف در نزد پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) می باشد و تنها راه کشف معارف ، توسل به معصومان و مراجعه به آثار آنهاست و آدمی به تنهایی قادر به درک هیچ یک از علوم اعتقادی و عملی نیست. حال به برخی آرا احسایی اشاره میکنیم: معاد[ویرایش] مهم ترین رأی احسایی، درباره کیفیت معاد جسمانی است و همین نظریه دلیل اصلی مخالفت برخی علما بود. احسایی اصل معاد جسمانی را که در آیات و احادیث متعدد بر آن تاکید شده، می‌پذیرد. اما تفسیر خاص از جسم ارائه می دهد. او می گوید:جسم در احادیث اعم از جسد است. اجساد در مقابل ارواح به کار می‌رود ولی اطلاق اجسام عامتر از این است. به اعتقاد او آدمی دارای دو جسد و دو جسم است.جسد اول مرکب از عناصر زمانی است. این جسد مانند لباس است که گاهی همراه انسان است و گاهی همراه او نیست و لذت و درد و معصیت ندارد. بنابر این جسد اول ، جسد اصلی انسان نیست.چرا که این جسد پس از مرگ انسان از بین می‌رود و در حیات اخروی همراه انسان نمی‌باشد. جسد دوم عبارت است از طینت انسان که از عالم هور قلیاست. عالم هور قلیا همان عالم برزخی است که حد وسط میان عالم ملک و عالم ملکوت می باشد که به آن عالم مثال نیز گفته می شود. جسد دوم ، جسد اصلی انسان است و در قبر باقی می‌ماند و پس از نفخ اسرافیل در صور، روح وارد همین جسد می شود و برای محاکمه و جزا فرا خوانده می شود.پس در هنگام مرگ روح از هر دو جسد خارج می شود اما در روز معاد با جسد دوم همراه می گردد. احسایی تاکید می‌کند که بدن اخروی انسان که عبارت از مجموع جسد اول و جسد دوم می باشد ،همان بدن دنیوی انسان است با این تفاوت که بدن دنیوی کثیف و متراکم است ، اما بدن اخروی از تصفیه های متعدد عبور کرده و لطیف و خالص شده است. از همین جا نتیجه می گیرد که به معاد جسمانی معتقد است.[۴] امامت[ویرایش] پس از مسئله معاد، امامت مهم ترین عقیده احسایی به شمار می رود و این عقیده او موجب شده تا برخی احسایی و مذهب شیخیه را در زمره غالیان به شمار آورند.احسایی معصومان (ع) را واسطه فیض خدا می داند؛ به این معنی که خداوند پس از آنکه معصومان(ع) را آفرید، آنان به اذن و مشیت الهی موجودات دیگر را آفریدند.به اعتقاد او، معصومان (ع) محل مشیت و اراده خداوند هستند و اراده آنان، اراده خداست.[۵] رکن رابع[ویرایش] مذهب شیخیه در کنار توحید، نبوت و امامت، رکن رابع را یکی اصول چهار گانه دین به شمار‌می آوردند. مقصود از رکن رابع در این مذهب، آن است که در میان شیعیان، همواره شیعه کاملی وجود دارد که واسطه فیض میان امام عصر(عج) و مردم است. احسایی در چند فراز از سخنانش به لزوم وجود فردی به عنوان رابط بین امام و خلق اشاره می‌کند؛ اما بر خلاف ادعای شیخیه که معتقدند که واژه رکن رابع در زمان شیخ احمد طرح و ارائه شده است، در سخنان او چیزی با این عنوان دیده نمی شود. در واقع حاج محمد کریم خان کرمانی، رهبر شیخیه کرمان، از مدافعان اصلی و حتی از موسسان اصل مجعول رکن رابع به شمار می آید.از این رو در آثار وی بیش از دیگران از این موضوع دفاع شده است.در مقابل شیخیه آذربایجان از مخالفان جدی این نگرش به شمار می آیند.[۶] پراکندگی جمعیت[ویرایش] پراکندگی مذهب شیخیه عمدتا در ایران و برخی مناطق دیگر است: 1-ایران: اصلی ترین مرکز شیخیه در ایران است و پیروان آن در استان های مرکزی و غربی مانند قم و اصفهان ، زندگی‌ می‌کنند. 2-عراق: به دلیل نزدیکی جغرافيايي و فرهنگی، برخی از پیروان شیخیه نیز در عراق به ویژه در کربلا و نجف قرار دارند. انشعابات[ویرایش] باقریه[ویرایش] پیروان محمد باقر خندق آبادی که ابتدا نماینده محمد کریم در همدان بود.مکتب شیخیه باقریه، آل محمد را واسطه فیض خدا در آفرینش جهان میداند و معتقدند که ائمه اطهار نه آنکه محل مشیت خدا باشد بلکه عین اراده و مشیت او هستند و دلیل این امر را معصوم بودن اهل بیت میدانند.این دیدگاه یکی از عوامل غلوآمیز دانستن شیخیه و تکفیر آنها دانسته شده است.[۷] شیخیه کرمان[ویرایش] حاج محمد کریم خان قاجار که از شاگردان سید کاظم و مدعی جانشینی او بود، شیخیه کرمانیه را تاسیس نمود. کرمانی ها از شیوه اخبار گری پیروی می‌کنند و به تقلید از مراجع اعتقاد ندارند. شیخیه کرمان اصول دین را چهار اصل توحید و نبوت و امامت و رکن رابع میدانند . منظور آنها از رکن رابع، شیعه کامل است که واسطه میان شیعیان و امام غایب میباشد. این فرقه به نام کریمخانه نیز شناخته میشود.شیخیه کرمانیه از مهم ترین منتقدان بابیت و بهائیت بودند.[۸] شیخیه آذربایجان[ویرایش] در آذربایجان نیز علمای بزرگی به تبلیغ و ترویج آرای شیخ احسایی کردند. شیخیه آذربایجان بر خلاف شیخیه کرمان، به اجتهاد و تقلید معتقدند و از مراجع تقلید خودشان پیروی می‌کنند.[۹] شیخیه آذربایجان بر خلاف شیخیه کرمان، به شدت منکر اعتقاد به رکن رابع هستند و اصول دین را پنج اصل توحید و نبوت و امامت و معاد و عدل میدانند و استدلال می‌کنند که شیخ احمد و سید کاظم هیچ کدام در کتاب های خود نامی از رکن رابع نبرده اند. شیخیه آذربایجان به سه طایفه تقسیم میشوند:[۱۰] 1- حجه الاسلام: بزرگ این خاندان، میرزا محمد مامقانی معروف به حجه الاسلام است که نخستین عالم و مجتهد شیخی آذربایجان است. او مدتی شاگرد شیخ احمد بود و از او اجازه اجتهاد و روایت دریافت کرد و نماینده وی در تبریز بود. 2- ثقة الاسلام: بزرگ این خاندان، میرزا شفیع تبریزی معروف به ثقة الاسلام است. فرزند او میرزا موسی ثقة الاسلام از علمای شیخیه تبریز بود. میرزا علی معروف به ثقة الاسلام دومر یا شهید نیز از همین خانواده است. او در سال ۱۳۳۰ ق به جرم مشروطه خواهی و مبارزه با روس ها،به دست روس های اشغالگر در تبریز به دار آویخته شد. 3- خاندان احقاقی: بزرگ این خاندان، میرزا محمد باقر اسکوی است که از مراجع فقه و دارای رساله علمیه بود.فرزند او ، میرزا موسی احقاقی که از مراجع بزرگ شیخیه بود، کتابی ب نام احقاق الحق نوشت که در آن برخی آرای شیخیه کرمان و محمد کریم خان مورد انتقاد قرار گرفته است. مرکز این گروه کشور کویت است و ریاست آن را میرزا حسن احقاقی به عهده دارد که مرجع فقهی شیخیه آذربایجان و اسکو میباشد. بابیت فرق و مذاهب اسلامی


اهل سنت معتزله

اهل حدیث

اشاعره

ماتریدیه

وهابیت

اباضیه

قدریه

شیعه امامیه

زیدیه

اسماعیلیه

ناووسیه

غلات اهل حق

دروزیه

نصیریه

شیخیه

بابیت بهائیت

نویسنده=مهدیه سادات سجادی محتویات

[نهفتن] 

• ۱تعریف • ۲پیدایش • ۳سیر تاریخی o ۳.۱سقوط و انزوا • ۴دولت های مهم • ۵اشخاص مهم • ۶انشعابات • ۷عقاید مهم • ۸پراکندگی جمعیت • ۹منابع تکمیلی • ۱۰پانویس • ۱۱منابع تعریف[ویرایش] فرقه بابیت، یک جنبش دینی است که در میانه قرن نوزدهم میلادی در ایران به رهبری علی‌محمد شیرازی، که خود را "باب" (دروازه) معرفی کرد، شکل گرفت. این فرقه به‌عنوان یکی از جریان‌های نوظهور در تاریخ دین و مذهب ایران، به‌ویژه در زمینه تصورات دینی و اجتماعی، تأثیرات عمیقی بر جامعه ایرانی و حتی فراتر از مرزهای ایران گذاشت. بابیت در پی دعوت به تغییرات اجتماعی و دینی و معرفی مفاهیم جدید در حوزه روحانیت بود. این حرکت که ابتدا در پاسخ به نیازهای اصلاح‌طلبانه جامعه ایران به‌ویژه در دوران قاجار شکل گرفت، در نهایت با مخالفت‌های شدید روحانیون و مقامات دولتی روبه‌رو شد و به‌سرعت به یک بحران مذهبی و سیاسی تبدیل شد. فرقه بابیت با آموزه‌هایی متفاوت از شیعه اثناعشری، خصوصاً در زمینه ظهور "باب" به‌عنوان پیام‌آوری برای ظهور یک پیشوای بزرگ‌تر، به یکی از مفاهیم محوری در تحول دین و سیاست ایران تبدیل گردید.[۱] سيد علي محمد باب بنيانگذار فرقه ي بابي در روز اول ماه محرم سال ۱۲۳۵ هجري قمري مطابق با سوم يا بيستم اكتبر ۱۸۱۹ ميلادي در عصر سلطنت فتحعلي شاه به دنيا آمد. و چنانچه در ظهور الحق فاضل مازندراني كه از نويسندگان بابي است آمده: «پدرش سيد محمد رضا شيرازي كه به خاطر شغل بزازي او را سيد محمد رضا بزاز مي‌گفتند در ايام كودكي سيد علي محمد از دنيا رفت. از آن پس علي محمد تحت كفالت و سرپرستي مادرش فاطمه بيگم و دايي خود به نام سيد علي درآمد. سيد علي در كودكي توسط دايي خود به مكتب شيخ محمد عابد كه در محله ي قهوه اولياء (بيت العباس) شيراز واقع بود فرستاده شد».[۲] بنیان گذار فرقه بابیه سید علی محمد شیرازی است. از آنجا که او در ابتدای دعوتش مدعی بابیت امام دوازدهم شیعه بود و خود را طریق ارتباط با امام زمان می دانست، ملقب به باب گردید و پیروانش بابیه نامیده شدند.[۳] پیدایش[ویرایش] سفر به بوشهر بعد از مدتي دايي اش او را به بوشهر مي‌برد و در آن جاست كه سيد علي محمد به كارهاي عجيبي مانند: تسخير ستارگان، دست مي‌زند، چنانچه زعيم الدوله در كتاب «مفتاح الابواب» چنين مي‌نويسد: «او را به بوشهر فرستادند تا بيست سالگي نزد دايي خود بود و در اين ايام به كارهاي روحي مي‌پرداخت و به تسخير ستارگان و كواكب اشتغال داشت، به بام كاروانسراي حاج عبدالله كه حجره دايي اش در آن جا بود مي‌رفت و سر برهنه تا عصر مي‌ايستاد و اورادي مي‌خواند و در نتيجه نوبه‌هاي شديدي بر او غلبه كرد و قواي جسمي او را تضعيف نمود و نصايح دايي او هيچ تأثيري در وي نكرد. » و در تاريخ «نبيل زرندي» با صورت محترمانه تري چنين نگاشته شده است: «حضرت باب غالب اوقات كه در بوشهر بودند وقتي كه هوا در نهايت درجه ي حرارت بود چند ساعت به بالاي بام تشريف مي‌بردند و به نماز مشغول بودند. آفتاب در نهايت درجه حرارت بر او مي‌تابيد. سفر به عراق پس از چند سال سيد علي محمد به كربلا مي‌رود و در مجلس درس سيد كاظم رشتي حاضر مي‌شود و با شاگردان وي و از جمله ملاحسين بشرويه اي كه بعدها به او ايمان آورد آشنا مي‌گردد چنانچه در «مطالع الانوار» اين گونه آمده است: «پس از سه روز همان جوان (سيد علي محمد) وارد محضر درس سيد شد و نزديك درب جلوس نمود، با نهايت ادب و وقار درس سيد را گوش مي‌داد. بازگشت به شيراز و ادعاي سيد علي محمد بر بابيت و قائميت پس از اين كه سيد علي محمد از كربلا به موطن خود بازگشت توسط نامه با شاگردان سيد كاظم رشتي تماس داشت و در يكي از سوره‌هاي كتاب «احسن القصص» خود مي‌گويد: «ان الله قد قدر ان يخرج ذلك الكتاب في تفسير احسن القصص من عند محمد بن حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن حسن بن علي بن ابيطالب علي عبده لتكون حجة الله من عند الذكر علي العالمين بليغا»؛ يعني: خداوند تقدير كرد كه اين كتاب در تفسير احسن القصص از ناحيه محمد (امام زمان) فرزند حسن فرزند محمد فرزند علي فرزند موسي فرزند جعفر فرزند محمد فرزند علي فرزند حسين فرزند علي بن ابيطالب بيرون آمده به دست بنده اش (علي محمد) تا حجت خدا از طرف «ذكر» به جهانيان ابلاغ گردد». [ صفحه ۱۳] پس از مكاتبات و مراسلات هيجده نفر از شاگردان سيد كاظم رشتي توسط ملاحسين بشرويه اي ملقب به «باب الباب» نيابت باب را پذيرفتند و ملقب به حروف «حي» شدند كه به حساب ابجد معادل با عدد ۱۸ است.[۴] سیر تاریخی[ویرایش] درزمانی که علی محمد هنوز از ادعای با بیت امام زمان علیه السلام فراتر نرفته بود به دستور والی فارس در سال ۱۲۶۱ ق . دستگیر و به شیراز فرستاده شد و پس از آن و پس از آنکه در مناظره با علمای شیعه شکست خورد اظهار ندامت کرد و در حضور مردم گفت : لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غائب بداند لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند. پس از این واقعه شش ماه در خانه پدری خود تحت نظر بود و از آنجا به اصفهان و سپس به قلعه ماکو تبعید شد در همین قلعه با مریدانش مکاتبه داشت. و از اینکه میشنید آنان در کار تبلیغ دعاوی او میکوشند به شوق افتاد و کتاب بیان را رد همان قلعه نوشت . دولت محمد شاه قاجار برای آنکه پیوند او را با مریدانش قطع کند در سال ۱۲۶۴ ق . وی را از قلعه ماکو به قلعه چهریق در نزدیکی ارومیه منتقل کرد. پس از چندی او را به تبریز بردند و در حضور چند تن از علما محاکمه شد علی محمد در آن مجلس آشکارا از مهدویت خود سخن گفت و بابیت امام زمان را که پیش از آن ادعا کرده بود به بابیت علم خداوند تا ویل کرد. علی محمد در مجالس علما نتوانست ادعای خود را اثبات کند و چون از او درباره برخی مسائل دینی پرسیدند از پاسخ فرو ماندد و جملات ساده عربی راغلط خواند. در نتیجه وی را چوب زده تنبیه نمودند و او از دعاوی خویش تبری جست و توبه نامه نوشت. اما این توبه نیز مانند توبه قبلی او واقعی نبود از این رو پس از مدتی ادعای پیامبری کرد.[۵] اولين فرمان سيد علي محمد و آغاز درگيري ها سيد علي محمد پس از ادعاي بابيت ظاهرا عازم مكه شده و پس از بازگشت از مكه به بوشهر وارد گرديد و اولين فرمان خود را صادر نمود چنانچه در «تلخيص تاريخ نبيل زرندي» آمده است: «باب در مراجعت از مكه در بوشهر چند روزي اقامت كرد، دستوراتي به قدوس (محمد علي بابكي يكي از گروندگان باب) در رساله اي به نام خصايل سبعه داد كه آن را به شيراز برد كه از جمله ي دستورات اين بود: (بر اهل ايمان واجب است در اذان نماز جمعه جمله ي اشهد ان عليا قبل نبيل - كه به حساب ابجد نبيل ۹۲ است و محمد هم ۹۲ - باب بقية الله را اضافه كنند)... » و آيتي نيز در «كواكب الدريه» مي‌نويسد: «باب نزد خانه ي كعبه داعيه ي خود را علني نموده بدين نغمه بديعتا تغني نمود: «انا القائم الذي تنتظرون»؛ من همان قائم هستم كه انتظار او را مي‌كشيد». [ صفحه ۱۵] و در كتاب «ظهور الحق» مي‌نويسد: «سيد باب به عبدالخالق يزدي مي‌نويسد: «انا القائم الذي كنتم بظهوره تنتظرون». در اثر اين ادعاها و ظاهر كردن چنين كلماتي سيد علي محمد تحت تعقيب حكومت بوشهر قرار گرفت و پس از دستگيري او را روانه شيراز كردند تا در حضور علما در مسجد وكيل و در حضور امام جمعه شيراز دعاوي خود را انكار نمود. كتاب «تلخيص تاريخ نبيل زرندي» واقعه را چنين توصيف مي‌كند: «حضرت باب در حضور امام جمعه رو به جمعيتكرد و گفت: «لعنت خدا بر كسي كه مرا وكيل امام غايب بداند. سفر سيد علي محمد به اصفهان و روانه كردن او به تهران پس از آن كه در مسجد وكيل شيراز توبه نامه خود را ابراز داشت چون توجه زيادي نسبت به مراقبت از او نمي شد با تماس مخفيانه اي با حاكم اصفهان كه شخصي به نام منوچهرخان گرجي بود از شيراز گريخته و به اصفهان رفت و ادعاهاي سابق خود را ادامه داد. و اما درباره ي منوچهرخان، مهدي قلي خان زعيم الدوله تبريزي در كتاب «باب الابواب» چنين مي‌نويسد: «ظاهرا مسلمان شدند و در باطن بدين مسيحي خود باقي بودند، چنين است شيوه ي اكثر مسيحياني كه در امور دول اسلامي دخالت مي‌كنند، براي رسيدن به مطلوب خود و گرفتن انتقام خون‌هايي كه از نژاد آنان به دست مسلمين ريخته شده است و ريختن تخم فتنه و فساد در ميان مسلمين ظاهرا مسلمان مي‌شدند و در حقيقت جاسوس دول مسيحي و شمشير برنده و آلت كوبنده دست آنها هستند ولي امراء اسلام از آنها غافل و به مكر و حيله آنان جاهلند، اين حقيقتي است كه از مراجعه و تتبع تاريخ دولت‌هاي اندلس و عثماني معلوم مي‌شود». از تاريخ چنين برمي آيد كه منوچهرخان (معتمد الدوله) و برادرش كه هر دو از مسيحيان بودند در ظاهر از دين خويش برگشته و اظهار مسلماني كردند و پست‌هايي را به خود اختصاص دادند.[۶] سقوط و انزوا[ویرایش] پس از مرگ محمد شاه قاجار در سال ۱۲۶۴ ق . مریدان علی محمد آشوبهایی در کشور پدید آوردند و در مناطقی به قتل و غارت مردم پرداختند در این زمان میرزا تقی خان امیر کبیر اعظم ناصرالدین شاه - تصمیم به قتل علی محمد و فرو نشاندن فتنه بابیه گرفت . برای این کار از علما فتوا خواست. برخی علما به دلیل دعاوی مختلف و متضاد او و رفتار جنون آمیزش شبه خبط دماغ را مطرح کردند و از صدور حکم اعدام او خودداری کردند اما برخی دیگر علی محمد را مردی دروغگو و ریاست طلب می شمردند و از این رو حکم به قتل او دادند علی محمد همراه یکی از پیروانش در ۲۷ شعبان ۱۲۶۶ در تبریز تیرباران شد. همان طور که دیدیم سید علی محمد آرا و عقاید متناقصی ابراز داشته است اما از کتاب بیان که آن را کتاب آسمانی خویش می دانست برمی آید که خود را برتر از همه انبیای الهی و مظهر نفس پروردگار میپنداشته است و عقیده داشت که با ظهورش آیین اسلام منسوخ و قیامت موعود در قرآن ، به پا شده است. علی محمد خود را مبشر ظهور بعدی شمرده و او را (من يظهره الله )کسی که خدا او را آشکار میکند خوانده است و در ایمان پیروانش بدو تاءکید فراوان دارد او نسبت به کسانی که آیین او را نپذیرفتند خشونت بسیاری را سفارش کرده است و از جمله وظایف فرمانروای بابی را این میداند که نباید جز بابیها کسی را بر روی زمین باقی بگذارد باز دستور میدهد غیر از کتابهای بابیان همه کتابهای دیگر باید محو و نابود شوند و پیروانش نباید جز کتاب بیان و کتابهای دیگر با بیان، کتاب دیگری را بیاموزند.[۷] ادعاي خدايي باب ادعاهاي باب عاقبت به آن جايي انجاميد كه در «بيان» فارسي، باب اول، واحد اول از خود به عنوان خدايي ياد كرد و اين گونه نوشت كه: «كل شي ء به اين شي ء واحد (خودش) برمي گردد و كل شي ء به اين شي ء واحد خلق مي‌شود و اين شي ء واحد در قيامت بعد نيست [ صفحه ۲۶] مگر من يظهره الله الذي ينطق في كل شي ء انني انا الله الا انا رب كل شي ء، و ان مادوني خلقي، ان يا خلقي اياي فاعبدون». يعني: من خدا هستم و جز من خدايي نيست و من پروردگار همه ي پديده‌ها مي‌باشم و غير من هر چه هست آفريده من است. اي مخلوق من مرا پرستش كنيد». اعدام سيد علي محمد باب در اثر چنين كلمات و عقايدي بود كه علما بر آن شدند تا حكم به اعدام وي بدهند ولي با ديدن نوشتجات و رفتار جنون آميز او به علت [ صفحه ۲۷] شبهه خلط دماغ و جنون رأي به اعدام وي ندادند ولي هر روز اغتشاشات و درگيري‌ها در بين شيعيان و بابيان بالا مي‌گرفت و منجر به كشته شدن جمعي كثير مي‌شد. بنابراين وزير كاردان و با كفايت وقت (مرحوم اميركبير) به خاطر رفع اين غائله تصميم به اعدام و تير باران سيد علي محمد باب گرفت و در سال ۱۲۶۶ در كنار خندق تبريز او را تير باران كردند.[۸] دولت های مهم[ویرایش] 1. دولت قاجار (ایران) نقش و تأثیر: ایران، به عنوان کشوری که مذهب بابیت در آن ظهور کرد، نقش محوری در تاریخ این مذهب ایفا کرد. دولت قاجار که در آن زمان در ایران حکومت می‌کرد، به شدت با این جنبش دینی مخالف بود. ظهور باب و آموزه‌های وی تهدیدی برای نظم سیاسی و مذهبی ایران آن زمان محسوب می‌شد. بنابراین، مقامات قاجار تصمیم به سرکوب بابیت گرفتند و بسیاری از پیروان آن به ویژه باب را تحت تعقیب قرار دادند. باب در سال 1850 اعدام شد و بسیاری از پیروانش در طول سال‌ها در زندان‌ها یا در تبعید به سر بردند. 2. امپراتوری عثمانی نقش و تأثیر: امپراتوری عثمانی که در آن زمان بر بخش‌های وسیعی از خاورمیانه حکمرانی می‌کرد، نیز در رویدادهای مربوط به مذهب بابیت و بعدها مذهب بهائی تأثیرگذار بود. به‌ویژه بعد از اعدام باب، پیروان او تحت تعقیب و فشارهای بیشتری قرار گرفتند و بسیاری از آنها به مناطق مختلف امپراتوری عثمانی، مانند عکا و حیفا در فلسطین (که تحت کنترل عثمانی‌ها بود) تبعید شدند. این منطقه بعدها به مرکزی برای جامعه بهائی تبدیل شد. [۹] اشخاص مهم[ویرایش] 1:سید علی محمد شیرازی (باب) 2بهاالله (موسس مذهب بهایی) 3:امام قاجار ناصرالدین شاه قاجار 4:ایت الله شیرازی 5: میرزا اقاسی [۱۰] انشعابات[ویرایش] مهم ترین انشعابات ان دوتا هستند ازلیان وبهایان ازلیان:پیرو میرزا یحیی نوری بودند که باب در اواخر عمر خود ظاهرا او را به عنوان جانشین معرفی کرده بود. بهابیان: پیرو میرزا حسینعلی خان نوری بودند.[۱۱] عقاید مهم[ویرایش] ۱: ایمان به سید علی‌محمد باب به‌عنوان پیامبر جدید بابیان باور داشتند که باب فقط باب امام زمان نیست، بلکه مظهر الهی و فرستاده‌ی جدید خداوند است. او را صاحب شریعت جدید می‌دانستند، مثل پیامبر اسلام برای مسلمانان. ۲: شریعت جدید (کتاب بیان) بابیان پیرو احکام کتاب بیان بودند که جایگزین شریعت اسلامی می‌شد: نماز و روزه متفاوت با اسلام. ممنوعیت تقلید از علما. ارزش‌گذاری بر پاکیزگی، هنر، زیبایی و معماری. حرمت جهاد تهاجمی مگر در موارد خاص. ۳: اعتقاد به ظهور آینده (من یُظهرهُ الله) بابیان منتظر شخصی بودند که باب او را وعده داده بود به نام "من یُظهرهُ الله"، که ظهورش از خود باب هم بالاتر است. بعدها بهائیان گفتند که این شخص بهاءالله بوده است. ۴: مخالفت با روحانیون و تقلید بابیان با ساختار سنتی روحانیت مخالف بودند. بر درک فردی، عقل، و جست‌وجوی شخصی حقیقت تأکید داشتند. ۵:موقعیت زن و اصلاحات اجتماعی زنان در جامعه بابی نقش فعالی داشتند (مانند قرةالعین). برابری نسبی زن و مرد، آموزش زنان، و کنار گذاشتن حجاب اجباری مورد توجه بود.[۱۲] پراکندگی جمعیت[ویرایش] تمرکز جغرافیایی باب‌ها در ایران بابیت در مدت زمان کوتاهی (۱۸۴۴ تا حدود ۱۸۵۰) در چندین منطقه گسترش یافت. مهم‌ترین مراکز جمعیتی و فعالیت‌های بابی‌ها عبارت بودند از: شیراز زادگاه سید علی‌محمد باب. اصفهان باب مدتی به دعوت حاکم اصفهان به آنجا رفت. حمایت برخی مقام‌های محلی باعث گسترش محدود بابیت شد. تبریز محل محاکمه و در نهایت اعدام باب (۱۸۵۰). جمعی از علما و مردم تبریز از مخالفان سرسخت بابیت بودند، اما در همان حال بابیان فعالی هم در آنجا بودند. مازندران (قلعه شیخ طبرسی) محل یکی از مهم‌ترین قیام‌های نظامی بابی‌ها در سال ۱۸۴۸–۱۸۴۹ به رهبری ملا محمدعلی بارفروشی (قدوس). صدها بابی در این قیام شرکت کردند و در نهایت با قساوت سرکوب شدند. زنجان مرکز مهم دیگر بابیان، به رهبری ملا محمدعلی زنجانی (حجت). قیام بابی‌ها در زنجان چند ماه طول کشید و با تلفات زیاد پایان یافت. نیریز (در استان فارس) قیام دیگری به رهبری ملا محمدعلی نیریزی. سرکوب شدید و قتل‌عام بابیان در آن منطقه. تهران، کاشان، یزد، همدان جوامع کوچک‌تر بابی نیز در این شهرها وجود داشتند، ولی بیشتر به‌صورت مخفی یا محدود فعالیت می‌کردند.[۱۳] بهائیت بهائیت اطلاعات کلی مؤسس بهاءالله

بهائیه نام فرقه‌ای است که پس از مرگ باب، توسط یکی از پیروان او به نام میرزا حسینعلی نوری شکل گرفت. این فرقه با ادعای ظهور مظهر الهی جدید، در تقابل آشکار با اسلام و اصول آن قرار دارد و تلاش کرده با شعارهایی نظیر وحدت عالم انسانی، چهره‌ای جهانی از خود ارائه دهد.[۱] محتویات

[نهفتن] 

• ۱پیدایش • ۲سیرتاریخی • ۳اشخاص مهم • ۴انشعابات • ۵عقاید مهم • ۶پراکندگی جمعیت • ۷منابع تکمیلی • ۸پانویس • ۹منابع پیدایش[ویرایش] فرق و مذاهب اسلامی


اهل سنت معتزله

اهل حدیث

اشاعره

ماتریدیه

وهابیت

اباضیه

قدریه

شیعه امامیه

زیدیه

اسماعیلیه

ناووسیه

غلات اهل حق

دروزیه

نصیریه

شیخیه

بابیت

بهائیت

فرقه بهائيه، منشعب از فرقه بابيه است، بنيان گذار آيين بهائيت، ميرزا حسينعلى نورى معروف به بهاءاله است، و اين آيين نيزنام خود را از همين لقب برگرفته است.بهائیت، یک فرقه مذهبی و سیاسی است که در قرن سیزدهم هجری قمر بنیان‌گذاری شد میرزا حسینعلی نوری از پیروان سید علی‌محمد باب بود و پس از درگذشت باب، فرقه بهائیت را پایه‌گذاری کرد.[۲] سیرتاریخی[ویرایش]

فرقه بهائیت از دل مکتب شیخیه پدید آمد. سید علی محمد باب از شیراز ابتدا ادعای بابیت کرد، سپس مدعی مهدویت و نهایتاً نبوت شد. یکی از پیروان او، میرزا حسینعلی نوری، که بعدها بهاءالله نام گرفت، نیز ادعای پیامبری نمود و فرقه جدیدی به نام بهائیت را پایه‌گذاری کرد. بهاءالله پس از دستگیری و تبعید، به شهرهای مختلفی منتقل شد و در نهایت در فلسطین (اکنون اسرائیل) درگذشت. پس از او، پسرش عبدالبهاء، سپس شوقی افندی، و نهایتاً نهادی به نام «بیت‌العدل اعظم» که مقر آن در شهر حیفا است، رهبری این فرقه را بر عهده گرفتند. امروزه بهائیان در کشورهای مختلف جهان فعالیت دارند، اما در ایران این فرقه به عنوان یک جریان انحرافی شناخته می‌شود. .[۳] اشخاص مهم[ویرایش] بهاالله عبدالبها (فرزند بهاءالله) سپس به شوقی افندی (نوه عبدالبها) و اکنون به نهادی به نام بیت‌العدل اعظم (مستقر در حیفا، اسرائیل) رسید. این گروه، اکثریت بهائیان دنیا را تشکیل می‌دهد.[۴] انشعابات[ویرایش] فرقه بهائيه، منشعب از فرقه بابيه است. بنيان گذار آئین بهائيت، ميرزا حسینعلی نورى معروف به بهاءالله است ، و اين آئين نيز نام خود را از همين لقب برگرفته است . بهائیت بيشتر به عنوان يك انشعاب از اسلام يا تشيع و يا شاخه اى از متصوفه شناخته مى شد [۵] عقاید مهم[ویرایش] 1. ادعای پیامبری: بهاءالله خود را پیامبر جدید معرفی می‌کند؛ این موضوع از نگاه اسلامی کفر محسوب می‌شود چون با ختم نبوت در تضاد است. 2. نسخ دین اسلام: بهائیان اسلام را دین گذشته می‌دانند و خود را دین جدیدی با قوانین تازه معرفی می‌کنند. 3. وحدت ادیان و انسان‌ها: شعار وحدت عالم انسانی دارند، ولی جعفریان آن را بیشتر یک ابزار تبلیغاتی می‌داند تا یک عقیده الهی اصیل. 4. ساختار تشکیلاتی: بهائیت دارای یک نظام رهبری متمرکز و دقیق است که هدفش حفظ انسجام داخلی و توسعه جهانی است. 5. گرایش به مدرنیته و غرب: بهائیان خود را دین آینده معرفی کرده و سعی می‌کنند با مفاهیم دنیای مدرن (مثل صلح، حقوق بشر، برابری) هماهنگ نشان دهند. [۶] پراکندگی جمعیت[ویرایش] بهائیت از ایران به دیگر کشورها گسترش یافت و در برخی مناطق مانند آمریکا، هند، کشورهای آفریقایی و اسرائیل تأسیس شد. این گسترش به ویژه با حمایت‌های استعماری، به خصوص بریتانیا، همراه بود. بهائیان در برخی شهرهای ایران مانند اصفهان، شیراز، تهران و یزد بیشتر ساکن بودند، اما پس از انقلاب اسلامی ایران، بسیاری از آن‌ها به خارج مهاجرت کردند.[۷] اباضیه اینجا متن قالب‌بندی‌نشده وارد شودنویسنده:مهلا سلطانی فرق و مذاهب اسلامی


اهل سنت معتزله

اهل حدیث

اشاعره

ماتریدیه

وهابیت

اباضیه قدریه

شیعه امامیه

زیدیه

اسماعیلیه

ناووسیه

غلات اهل حق

دروزیه

نصیریه

شیخیه

بابیت

بهائیت


محتویات

[نهفتن] 

• ۱تعریف • ۲پیدایش • ۳سیر تاریخی • ۴دولت های مهم • ۵انشعابات • ۶اشخاص مهم • ۷اعتقادات اباضیه o ۷.۱ارتباط اباضیه به شیعه و معتزله • ۸ادامه سیاست اباضیه • ۹پراکندگی جمعیت • ۱۰منابع تکمیلی • ۱۱پانویس • ۱۲منابع تعریف[ویرایش] اباضیه یا اباضی‌گری یکی از مذاهب اسلام است که برخی معتقدند از جریان خوارج نشأت گرفته‌است. گفته شده این فرقه از کهن‌ترین مذاهب اسلامی و تنها گروه باقی‌مانده از خوارج است.نام این مکتب از نام عبدالله بن اباض تمیمی نخستین پیشوای آن گرفته شده‌است.[۱] پیدایش اباضیه که هم از تسنن و هم از تشیع جداست هرچند از نظر شمار پیروان در مقایسه با سنیان و شیعیان گروه کوچکی به حساب می‌آید، اما از نظر تاریخی جریانی بسیار مهم است. امروزه اباضیان بیشتر در شمال آفریقا، شرق آفریقا به‌ویژه جزیره زنگبارو عمان سکونت دارند.[۲]عمان تنها کشور مسلمانی است که کیش اباضی در آن مذهب اکثریت است، پادشاه آن نیز این مذهب را دارد و بر پایه داده‌های کتاب واقعیت‌های جهان سیا حدود ۷۵٪ جمعیت آن اباضی مذهب به‌شمار می‌روند.البته در گذشته اباضیان در پهنه بسیار گسترده‌تری حتی در اندلس می‌زیستند.[۳] اباضیه مذهب خود را الدعوه، مذهب الحق، فرقه المحقه و فرقه الناجیه می‌خوانند و آن را کهن‌ترین مذهب اسلامی، نزدیک‌ترین مذهب به عصر نبوّت و نزدیک‌ترین مذهب به روح اسلام می‌دانند. اباضیه میانه‌روتر از دیگر گروه‌های خوارج به‌شمار می‌روند.[۴] پیدایش[ویرایش] پس از کشته شدن ابوبلال، ابن زیاد به قصد ریشه‌کن کردن خوارج با شدت بیش‌تری به قلع و قمع آنان ادامه داد. متقابلاً خوارج هم به قصد جهاد در بصره گرد آمدند، و در میان آنان رهبران قوم همچون نافع بن ازرق، عبدالله بن صفار و ابن اباض حاضر بودند و ظاهراً نافع نسبت به دیگران ریاستی داشت. در همین ایام عبدالله بن زبیر در مکه قیام و ادعای خلافت کرده بود. به پیشنهاد نافع، در سال ۶۴ق آنان در کنار ابن زبیر برابر سپاه شام جنگیدند و پیروز شدند پس از نبرد، خوارج از باور ابن زبیر پرس و جو کردند. ابن زبیر اگرچه پیش از نبرد، خود را موافق آنان نشان داده بود، اما با احساس بی‌نیازی از خوارج، عثمان و طلحه و زبیر را ستود و از خوارج تبری جست و خوارج از او جدا شدند. آغاز فعالیت و پیدایش اباضیه را، شوال سال ۳۷هجری، و پس از جنگ صفین با انتخاب عبداللّه بن وهب راسبی به عنوان امام یا خلیفه و با شعار «حکمی جز حکم خدا نیست» اعلام می‌دارند [۵] سیر تاریخی[ویرایش] ندارد دولت های مهم[ویرایش] اباضیه تنها فرقه باقی‌مانده از فرقه‌های خوارج است که در حال حاضر پیروانی در کشورهای عمان، زنگبار و شمال آفریقا، الجزایر، لیبی و تونس دارد، چنان که مذهب رسمی کشور عمان، اباضی است. انشعابات[ویرایش] ندارد

اشخاص مهم[ویرایش] • شیخ علی یحی معمر • دکتر عمرو خلیفه نامی • شیخ ابراهیم بیوض • شیخ ابوالیقضان ابراهیم • مجاهد سلیمان بارونی • شیخ احمد خلیلی • شیخ ابواسحق ابراهیم اطفیش اعتقادات اباضیه[ویرایش] آنان بر این عقیده‌اند که نمی‌توان به کسی مؤمن یا کافر گفت، چرا که وحی منقطع شد؛ و ابوبکر و عمر از دنیا رفته‌اند و امروز کسی نیست که حقایق را بیان کند و کافر را از مؤمن تمیز دهد. بدان جهت ما به کسی نمی‌گوییم که او مؤمن است یا کافر اباضیه در پی کج‌فهمی‌های خود با نص صریح قرآن نیز مخالف هستند؛ در حالی که قرآن کریم بین ایمان و اسلام تفاوت نهاده است و می‌فرماید: «قالَتِ الاَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَم تُؤمِنوا وَلکِنْ قولوا اَسْلَمْنا»؛ «اعراب گفتند ایمان آوردیم، بگو ایمان نیاورده‌اید؛ بلکه بگویید: اسلام آوردیم...» [۶] ایمان و اسلام را هم معنی و مترادف می‌شمرند. ایمان اسلام است و اسلام ایمان بنده‌ای مؤمن نمی‌شود؛ جیطالی، اسماعیل بن موسی، قناطر الخیرات، ج۱، ص۲۸۱. عمان، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م. مگر آنکه به چهار شهادت ایمان بیاورد: شهادت به وحدانیت خدا، به رسالت پیامبر اکرم (صلي‌الله‌عليه‌وآله) از جانب خدا، به رستاخیز پس از مرگ و به قَدَر. هرگاه بنده‌ای این چهار شهادت را به زبان آورد، ایمان او از نظر مردم کامل است. [۷] ارتباط اباضیه به شیعه و معتزله[ویرایش] شاخصه‌های عقیدتی اباضیه به معتزله و شیعه نزدیک‌تر از اهل سنت‌اند، چنان که در بحث از حقیقت صفات الهی و مفهوم آن، رؤیت خداوند در قیامت ، آزادی و اختیار انسان و نقش وی در اعمال خویش در عین پذیرش نقش قدرت الهی بر افعال انسان، تفسیر عقلانی از حسن و قبح و پاره‌ای دیگر از مسائل از شیعه و معتزله متأثرند، گرچه در تفسیر ایمان و تعریف آن به قول لسانی، تصدیق قلبی و عمل به اعضا و نیز اعتقاد به خلود مرتکب کبیره در جهنم در صورت عدم توبه و حکم به کفر آنان، به خوارجنزدیک‌اند، جز آن‌که معتقدند کفر مرتکب کبیره نه از نوع کفر دین و ملت بلکه از نوع کفر نعمت است، از این رو مرتکب کبیره را موحّد می‌دانند نه مشرک و ازدواج و ارث‌بری از آنان را جایز و کشتن آنان را ممنوع می‌دانند مگر، آنکه آنان شروع کننده جنگ باشند. ادامه سیاست اباضیه[ویرایش] ابوالشعثاء جابر با حجاج بن یوسف ثقفی روابطی دوستانه داشت؛ ولی این حسن رابطه دیری نپایید و حجاج به کشتن اباضیه مانند دیگر خوارج پرداخت، و در زمان او بیشتر بزرگان اباضی به عمان تبعید شدند

پراکندگی جمعیت[ویرایش] عمان: بزرگترین جمعیت اباضیه در عمان متمرکز است و این مذهب به عنوان مذهب غالب در این کشور شناخته می‌شود. شمال آفریقا: جوامع کوچکتری از اباضیه در مناطقی از شمال آفریقا، به ویژه در الجزایر (به طور خاص در منطقه وادی مزاب)، لیبی (جبل نفوسه) و تونس (جزیره جربه) وجود دارند. آفریقای شرقی: جمعیت‌های پراکنده‌تری نیز در آفریقای شرقی، به ویژه در زنگبار یافت می‌شوند. قدریه فرق و مذاهب اسلامی


اهل سنت معتزله

اهل حدیث

اشاعره

ماتریدیه

وهابیت

اباضیه

قدریه شیعه امامیه

زیدیه

اسماعیلیه

ناووسیه

غلات اهل حق

دروزیه

نصیریه

شیخیه

بابیت

بهائیت


محتویات

[نهفتن] 

• ۱قدریه • ۲پیدایش o ۲.۱قدریان نخستین و معتزله • ۳اشخاص مهم • ۴دولت های مهم • ۵انشعابات • ۶عقاید مهم o ۶.۱فرق قدریه • ۷پراکندگی جمعیت • ۸منابع تکمیلی • ۹پانویس • ۱۰منابع قدریه[ویرایش] مقصود از قدریه گروهی است که کارهای اختیاری انسان (به ویژه گناهان او) را از قلمرو مشیت و قدرت الهی خارج نمود.قدریه منسوب به «قدر» به معنی تقدیر و «تاء» آخر کلمه (که در فارسی هاء خوانده می‌شود)، نشانه انتساب به طائفه‌ای خاص به نام «طایفه قدریه» است. پیدایش[ویرایش] در این زمان، عده‌ای از مسلمانان در برابر قول به قضاء و قدر حتمی، که مستلزم نوعی جبر است، برای انسان، در برخی از اعمالش قائل به قدرت و استطاعت ایجاد فعل یعنی اختیار شدند و از سوی مخالفانشان قدریه نام گرفتند. ولی آنها خود این نام را نپسندیدند؛ زیرا آن را نوعی توهین تلقی کردند و شایسته مخالفان خود دانستند و آنها را قدریه نام نهادند[۱]. این احتمال به نظر قوی می‌نماید که حرکت قدریه اولین بار در عراق ، در شهر بصره ، که در آن روزگار محل برخورد تمدنها و تلاقی افکار بوده‌است پیدا‌شده و از آنجا به سایر نقاط راه یافته.اما عده‌ای برآنند که این حرکت در شام پیدا شده و لاهوت مسیحیت در پیدایش و یا پرورش و گسترش آن مؤثر افتاده‌است[۲].

قدریان نخستین و معتزله[ویرایش] قدریه اگر چه پدران فکری معتزله‌اند، اما خود معتزلی نبودند چرا که اولا؛ مؤسس آنها به روایتی سوسن نصرانی و به روایتی دیگر معبد جهنی است در صورتی که بنیانگذار معتزله بنا بر مشهور، واصل بن عطاء است[۳]. ثانیا؛ قدریان به اصل «منزلة بین المنزلتین» (اینکه مرتکب کبیره نه مومن است و نه کافر) معتقد نبوده‌اند بلکه غیلان، که از بزرگان قدریه است به نوعی ارجاء عقیده داشته است. در صورتی که اصل مذکور ابداع واصل بن عطا و پیروانش است تا آنجا که واصل پس از بیان این اصل، از حلقه شاگردان استادش حسن بصری جدا شد و با این گفته حسن: «اعتزل عنا واصل؛ واصل از ما کناره گرفت» او و پیروانش معتزله نامیده شدند[۴]. ثالثا؛ تسمیه این فرقه به قدریه خود دلیل روشنی است بر اینکه مسئله اساسی آنها قدر بوده، در صورتی که بنابر مشهور مسئله اساسی معتزله «اصل منزلة بین المنزلتین» است[۵]. اشخاص مهم[ویرایش] برخی منابع نخستین قدری یعنی سوسن نصرانی از اهالی عراق بوده‌است کسانی هم که نخستین قدری را معبد جهنی میدانند معتقدند که او قول به قدر را در بصره ظاهر ساخته‌است[۶]. دولت های مهم[ویرایش] ندارد

انشعابات[ویرایش] ندارد.

عقاید مهم[ویرایش] قدریه نخستین همان مرجئه قدریه هستند که دو اعتقاد مهم داشته‌اند اعتقاد به ارجاء و اعتقاد به تفویض و نفی تقدیر الهی است مهمترین افراد این گروه معبد جهنی و غیلان دمشقی است[۷]. قدریه نخستین همان مرجئه قدریه هستند که یکی از فرقه های مرجئه به شمار می‌روند. اینان دو اعتقاد مهم داشته‌اند یکی اعتقاد به ارجاء و دیگری اعتقاد به تفویض و نفی تقدیر الهی در افعال انسان غیلان دمشقی، محمد بن شبیب ، ابی شمر صالحی و خالدی جزو این فرقه ذکر شده‌اند[۸]. که مخالفان ظلم و جور اموی که قدریان نخستین نیز از آنها بودند برای مقابله با امویان قضا و قدر الهی را لااقل به گونه‌ای که معاویه و امویان آن را تفسیر میکردند و لازمه تقدیر الهی را مجبور بودن انسان می‌دانستند، منکر شوند[۹].

فرق قدریه[ویرایش] ابن کمال پاشا، شیخ الاسلام خلافت عثمانی در فاصله ۹۳۲ تا ۹۴۰ هـ ق، برای قدریه ۱۲ فرقه ذکر کرده که بنظر می‌رسد این فرق غیر از فرقه قدریه مورد بحث ماست که در اینجا به چند مورد از آنها اشاره می‌کنیم:[۱۰] ۱-احمدیه : عدالت خداوند اقتضا می‌کند که سرنوشت بندگانش به دست خود آنان داده شود و آنان از حیطه مشیت، علم و قضاء و قدر الهی بیرون باشند. ۲-ثنویه : اعمال نیک از خداوند و اعمال شر از شیطان و انسانهاست، اعمال نیک انسان به واسطه روح لاهوت و اعمال ناپسندش با روح شیطانی انجام می‌شود. ۳-معتزله : خداوند برای مخلوقاتش فقط خیر را مقدر کرده پس نباید بگوییم: «او شر را مقدر کرده یا نکرده» چرا که اگر چنین سخنی بگوییم به خداوند نسبت ظلم داده‌ایم. ۴-کیسانیه : آنچه را که انسانها انجام می‌دهند نباید به خداوند یا خود آنها نسبت داد، و معلوم نیست که خداوند انسانها را بخاطر اعمالشان عقاب و عذاب کند یا پاداش دهد.